زن نامرئی 251
–
ارسلان تازه گرم افتاده بود .. با فشار زیادی رو من کار می کرد . دوست داشت نشون بده که می تونه منو به خواسته های جنسی ام برسونه تا همیشه از اون بخوام که با هام حال کنه . به آب و آتیش می زد و ول کنم نبود . تمام تنش خیس عرق شده بود . منم با این که یه بار لذت برده بودم ولی بازم دوست داشتم که اون به کارش ادامه بده … با یه احساس تازگی خودمو در اختیارش گذاشته بودم . دیگه اون حساسیت قبل رو نسبت بهش نداشتم . باید اونو درکش می کردم . آخه این حس سرکش و نیازی که بخواد رفع شه که فقط مختص من نیست . .. گذاشتم که به اشکال مختلف منو بکنه … بعدش با هم رفتیم حموم .. با این که اون فعالیت کرد ولی من احساس خستگی می کردم . تا می تونست بدنمو ماساژداد .. و وقتی که خوب خمارم کرد به نظرم اومد که کونمو با صابون نرمش کرده و بعد هم کیرشو فرو کرد توی کونم . از حرکت لغزنده اش توی کون هم خیلی لذت می بردم . اصلا درد نداشت یه حس خوبی هم داشتم . آب کیرشو وقتی توی کونم حس کردم تقریبا همون لذتی رو بردم که همون آبو توی کسم حس می کردم ..