زن نامرئی 261
–
ظاهرا این روحانی از اون رو حانی های بسیار با حالی بود که لنگه نداشت .. گفت که ایرادی نداره که بخواد به همین صورت عمل کنه . چون بهر آزادی کس از مرز کون باید گذشت ..
-باشه حاج آقا هر طور راحت ترید .. هر جور که دوست دارید عمل بفر مایید ..
-خواهر فقط کمی این طرفتر تا من مراقب اوضاع و احوال باشم . چون درسته که این نظام مبتنی بر اصل ولایت فقیه و اسلام نابه ولی حسود زیاد داریم که نمی توانند شاهد موفقیت و تکامل افراد خود ساخته و تقوای آنان باشند ..
دستمو گذاشتم روی کیر زیر شلوار حاج آقا و گفتم این تقوای شما ما رو کشته .
حاجی ادامه داد به انگشت فرو کردن توی کون . اون قدر عالی این کارو انجام می داد که نشون می داد در این کار به اندازه کافی تخصص داره و ظاهر در این مورد هشت ده واحد تخصصی پاس کرده . انگشتو داخل مقعد به گونه ای می گردوند که آدم باورش نمی شد یه چیز خارجی رفته باشه توی کونت . ولی وقتی که کیف می کردی تازه متوجه می شدی که یه چیزی داره توی کونت وول می خوره و اون لحظه ای که انگشت میومد عقب تا دوباره بره توی کون مثل گلوله ای بود که به سرعت می گشت و هم حرکت دورانی داشت و هم حرکت مستقیم تا بتونه خودشو به مقصد برسونه .
-واااااااایییییییی حاج آقا حاج آقا . من دیگه جواب این جا رو چی بدم . راستی شما انگشت که توی کون فرو می کنین بازی کردن با این ناحیه گناه نداره ; حرام نیست ;
-این کار اگه توسط یک متخصص صورت بگیره و برای امر درمانی و تشخیص بیماری یا شفا باشه امری لازمه و اصلا صحبت گناه و این حرفا نیست .
-پس منو هم در ثواب خودتان شریک بفر مایید .
-حاج آقا منو باید ببخشید که شما رو از مستفیض شدن بیانات گهر بار امام محروم کردم ..
-عیبی نداره خواهر! وقت برای شنیدن این کس شرات .. آخ ببخشید خواهر از این سخنان بعد از فلوت زنی زیاده . شنیدن این سخنان واجب کفاییه . یعنی کفایت می کنه حتی اگه یک نفر این حرفا رو بشنوه . از گردن بقیه ساقط میشه ..
-یعنی شما الان دارین منو معاینه می فر مایید از گردن بقیه ساقط شده که بخوان بیان و این ثواب کردن رو روی من اعمال کنن ; ..
حاجی یه سر و صدا هایی شنید و من خودمو در جا نا مرئی کردم . دست و پاش می لرزید . ظاهرا یکی از محافظین اومده بودبه سمت ما ..
-حاج آقا کاری از دست من بر میاد ;
حاجی که رنگ و روش پریده بود گفت نه برادر من کمی خفه شدم . فشارم رفت بالا اومدم این جا تا یه هوایی بخورم .
-ولی حاج آقا این جا که خودش خفه تره .. بفر مایید از این طرف من شما رو به یکی از این اتاقا راهنمایی کنم .
آخونده که دوست نداشت جا شو عوض کنه چون حس می کرد اگه تکون بخوره منو دیگه نمی بینه گفت نه همین جا خوبه . آب و هواش بهتره و این جا صدای مقام معظم بهتر به گوش من می رسه .. .. ولی بالاخره مجبور شد همراه محافظ راه بیفته .. این جایی که رفته بودیم یه جای جدید و درست و در مون بود .. تخت نداشت . به شکل سنتی چند تا پشتی تر کمنی گذاشته بودند و همه جا نشون دهنده یک زندگی ساده و مردمی بود . طفلک امام ! این مردم چه جوری دلشون میاد پشت سر این بزرگوار غیبت کنن . میان و از گرونی حرف می زنن . دیگه نمی دونن که ما در حال سازندگی بعد از دوران جنگ تحمیلی هستیم . حاجی منتظر موند که اون نگهبان از اون اطراف دور شه . ظاهرا می خواست خودشو برسونه به جای قبلی و بیاد منو ببینه . از پشت زدم یقه شو گرفتم . یه لحظه ترسید و نزدیک بود فریاد بزنه و چند تا ورد هم زیر لب خوند . ولی دستمو محکم گذاشتم جلوی دهنش . حسابی حالشو گرفته بودم .
-نترس حاج آقا منم . منم یه خواهر چریک مثل شما هستم . توسط برادران فلسطینی تعلیم گرفتم . من از شما یک سوال کرده بودم که به من بفر مایید من پاک شدم یا نه ; دیگه این قدر کش دادن نداره که ..
حاجی دستاش می لرزید .. منم که معلوم نبود چادرمو کجا انداختم فوری کسمو گذاشتم رو دهنش ..
-اگه با انگشتات تستش نمی کنی می تونی با اون لب و دهنت این کارو انجام بدی . ولی من اصلا خوشم نمیاد که مرد سبیل و ریش داشته باشه ..
-منظور از ریش همون محاسنه ;
-بله حاج آقا . جسارت نشه ها . شما ملایان , عربی صحبت کردن رو به اندازه کون دادن دوست دارین ..
اینو دیگه از روی خشم گفته بودم . نتونستم خونسردی خودمو حفظ کنم . حاجی لال مونده بود . نتونست چیزی بگه در حالی که سوراخ کون منو لیس می زد انگشتشو فرو کرد توی کسم …. ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی