زن نامرئی 282
–
همین که اسم الهامو شنید اجازه داد که وارد شم . بی انصاف همین جور لخت مادر زاد کنارم وایساده بود …
-ببخشید حضرت آقا حالا من نه یکی دیگه بخوا د وارد خونه شه درو همین جوری به همین شکل واسش باز می کنی ;. یه ادبی حیایی … فکر نمی کنی که این از احترام به دوره … یا این که ممکنه یه خانوم محترمی مثل من تحریک شه .
اینو که گفتم گل از گلش شکفت
-اصلا فکر نمی کردم که یه خانوم خوشگل وخوش بدنی مثل شما وارد جمع ما شه
می خواست سریع بیاد سمت من و کیرشو به من بمالونه که اجازه این کارو بهش ندادم .
-ببینم دیوونه . من که نیومدم این جا با تو حال کنم . این تویی که می خوای از من لذت ببری … در ضمن مثل این که قراره پویا هم بیاداین جا ..
-نمی دونم مگه همچین قراری بود . البته یه ساعت بعد از اومدن الهام می خواست بیاد این جا …
-حالا نیم ساعت دیگه تو بهش زنگ می زنی و ازش می خوای که بیاد این جا .. الهام می گفت که قراره شما دو تایی اونو بکنین . پویا حتما باید بیاد .
-من می تونم کار هردو نفر رو انجام بدم . زورم خیلی زیاد ه کمرم خیلی قوت داره . زورت رو بذار واسه خودت . بیا حالا می خوای با من چیکار کنی . مشغول شو که من خیلی خسته ام . کار دارم می خوام برم .
-تو که همین الان می گفتی که می خوای با پویا هم باشی .
-تو اگه الان تماس بگیری تا چند دقیقه دیگه می تونه بیاد ;
-یک ساعت دیگه …
واسه این که یه وقتی پویا تعجب نکنه و نگه می خوام با اون زنه صحبت کنم سریع رفتم دستشویی .. وقتی بر گشتم دیدم این جناب ماهان خان دیگه به پر و پای من پیچیدنو شروع کرد .. قبل از این که اون لختم کنه یکی یکی لباسامو در آورده رفتم سمتش ..
-حالا دو تایی مون کاملا لختیم …
دستمو بردم طرف موهای سرش و محکم اونو کشیدم . هاج و واج مونده و مات و مبهوت نگام می کرد . چند بار سرشو به طرف خودم کشیدم و ولش کردم روی تخت … یه حرکات عجیب غریبی در مایه های همین سکسای من در آوردی که بهش میگن میسترس اسلیوی . دلم می خواست سر به سرش بذارم . این بار وقتی که موهای سرشو کشیدم لاپامو گذاشتم روی دهنش .
-زود باش .. زود باش خیلی خوب و قشنگ باید که به من حال بدی .
-این من بودم که می خواستم با تو حال کنم نه این که بخوام به تو حال بدم .
-ببینم ماهان خان مثل این که تو اصلا حالیت نیست اگه نتونی یک زن رو به خوبی سر حالش کنی اونم نمی تونه هوای تو رو داشته باشه . می دونی که من دارم چی میگم ;
-اون زبون پهنشو در آورد و خیلی خوب داشت کسمو می خورد . .. لبه ها رو به دو سمت بازش کردم تا اون به خوبی بتونه زبونشو به صورت عمود فرو کنه توی کس من و این کارو هم خیلی خوب انجام می داد .
-اوووووفففففففف .. پسر تو خیلی واردی . حرف نداری . ببینم کاش به این پویا می گفتی که وقتی نزدیک خونه شد یه تک زنگی هم بزنه یا تماسی بگیره که ما آماده باشیم .
-یعنی می خوای بگی که تو سختته که پویا ما رو با این شرایط ببیبنه ;
-راستش هر کی خر بزه می خوره پای لرزش هم می شینه . من برای چی سختم باشه . فقط می خوام ما حالتی داشته باشیم که اون واسه سکس چندشش نشه . آخه بعضی از مردا که چی بگم بیشتر اونا وقتی که زن با یه مرد دیگه باشه ر همون لحظات چندششون میشه که با اون زن ارتباط جنسی بر قرار کنن .
روی تخت و یه پهلو دراز کشیده بودم و یه پامو دادم هوا .. اونم کیرشو چند بار روی کسم کشیبد و بعد اونو تا آخرش فرستاد توی کسم . دوست داشتم هر چه زود تر شوهر خواهرم بیاد و این صحنه رو ببینه . این جوری می تونستم خیلی حال کنم . یه خورده هم نگاش می کردم و می خندیدم تا دیگه هست از این کارا نکنه . حیف که خواهرم نسترن و زندگی اونو دوست داشتم و اونم بچه داشت و همین پویای خیانتکار شوهرش .. وگرنه می دونستم چه جوری راهش بندازم که یه درس خوب به این شوهر هوسبازش بده . برام فرقی نمی کرد که اون ارگاسمم کنه یا نه .. من فقط دوست داشتم پویا زود تر بیاد و از دیدن من تعجب کنه .. ماهان رودر مسیری خوابوندم که بتونم رو کیرش بشینم و اونو در چنگ خودم داشته باشم و وقتی هم که پویا وارد میشه بتونه منو با کون قمبل کرده ام ببینه که روی کیر ماهان سوارم . دقایق بسیاری رو در همین حالت موندم .. به ناگهان در باز شد . رومو بر گردوندم .. پویا تا منو دید دهنش از تعجب واموند … ادامه دارد …. نویسنده …. ایرانی