زن نامرئی 96

فقط مونا جون تو در موقعی که من و مرسده داریم کار می کنیم اگه دوست داری نزدیک ما باش و اگه هم دلت می خواد ازمون فاصله بگیر . هرجور راحت تری . یا می خوای بیا پشت من و ببین داریم چیکار می کنیم . مرسده اومد .. کنارش دراز کشیدم . -دختر! خیلی خوشگلی . من نمی دونم اون نامرد چطور قدر این هیکلو ندونست و ولت کرد و رفت . -مردا همشون همین طورن .. -منم از اونا دل خوشی ندارم . ما زنا باید به فکر خودمون باشیم . هوای همو داشته باشیم و به اونا نشون بدیم که بدون وجودشون هم می تونیم از زندگی لذت ببریم . مردا نمی تونن مثل ما زنا با هم حال کنند ساخت بدنی اونا این اجازه رو بهشون نمیده تازه یه زشتی خاصی بر روابط جنسی مرد بر مرد حاکمه ولی ظرافت و لطافت سکس ما زنا رو در رابطه با هم همه دوست دارند .. پس از این سخنرانی کوتاه خودمو به مرسده چسبوندم -نمی دونم تا حالا کسی بهت گفته چه اندام قشنگی داری ;/; با این که من یک زن هستم ولی نمی دونم چرا با یه حس عجیب تری    دلم می خواد که بیام طرف تو .. دستامو گذاشتم رو کف پای مرسده و آروم آروم رفتم بالاتر . به نرمی و با بوسه هایی که بر پشت پای مرسده می دادم .. پشت پاهاشو غرق بوسه کرده بودم -عزیز تو نمی خوای بهم حال بدی ;/; دوست داری حالا حال کنی یا بعدا ..;/; هرچی تو بگی ..بعدا . ولی خیلی خوشگلی یکی باید اینو بهت بگه . آروم آروم کمرشو نوازش می کردم با نوک انگشتام پوست لطیفشو مالش می دادم . خیلی سفید و خوشگل بود . کون براقی داشت .. شورتشو آروم آروم از پاش در آوردم . -خیلی بی احساسی مرسده .. نمی خوای چیزی بگی ;/; روشو بر گردوند طرف من . از نگاش می خوندم که یه چیزی می خواد بگه ولی از اونجایی که مونا پشت سر من قرار داشت و حرفای ما رو می شنید ترجیح داد که چیزی نگه لباشو به لبام نزدیک کرد . نگاه اون آرومم می کرد . حس کردم که به سادگی و صداقت یک بچه داره بهم نگاه می کنه و باهام حرف می زنه .. -دوستت دارم مرسده دوستت دارم . -منم دوستت دارم نادیا . منم می خوامت .. یواش یواش داشت راه می افتاد . لبمو از رو لبش برداشته و اونو گذاشتم زیر گوشش و با صدایی خیلی پایین به مرسده گفتم که اگه چیزی می خوای بهم بگی که مونا نشنوه خیلی آروم بگه و از این بابت هراسی نداشته باشه . راستش برای من مهم نبود که مونا حرفای ما رو بشنوه چون من آماده اش کرده بودم که ممکنه باید حرفایی بزنم که مرسده جونو رامش کنم و اونو برای این که اعتماد به نفسشو زیاد تر کنم آماده کنم . -تو به من گیر نمیدی .. -چه گیری .. تن و بدن به این خوشگلی من از کجا می تونم گیر بیارم . ولی باید قول بدی که تو هم بهم حال بدی .. کف دستمو گذاشتم رو کس گرم و تپل مرسده .. توی چشاش نگاه کرده و گفتم خیلی دوستت دارم . خیلی با حالی .. یه اشاره ای به مونا کرده که یعنی اگه یه چند دقیقه ای از این فضا دور شه راحت تر می تونم مرسده رو ردیقش کنم . دختر خوبی بود ولی از اونجایی که مونا همش خیطش می کرد یک افسردگی و بی حالی خاصی داشت .. یه دستم که در حال ور رفتن با کس داغش بود و  کف یه دست دیگه رو هم به آرامی روی پوست تنش و قسمت شکمش حرکت داده و یواش یواش رسیدم به سینه هاش .. -مرسده نمی دونم از کجات بگم دختر .. اگه بهم حال ندی باهات قهر می کنم . دیگه پیشت نمیام .. راستش خودمم به هوس افتاده بودم که این دحتره شل باهام ور بره و یه خودی نشون بده .. ظاهرا مونا صبر و قرارش کم بود. -نادیا نادیااااااجون .. کسسسسسسم کسسسسسسم می خاره می خاره .. -بگو بگو با چی بخارونمش .. با ناخنام ;/; کسمو بمالونم روش ;/; بگو من چیکار کنم . هرچی بگی گوش می کنم .. وقتی من و تو ما شدیم و رفتیم توی هم دیگه غرور معنا نداره .. بگو من چیکارت کنم . با نوک انگشتام کسشو می خاروندم . ناخنام بلند نبودند ولی با همون می تونستم خارششو بگیرم .. -حالا مث یه دختر خوب پاهاتو باز کن .. دوست خوب من خواهر گل من خوشگل من . مرسده با لبها و گونه ها و صورتش می خندید . پاهاشو به دو طرف باز کرده و میک زدن کوس تپل و خیلی کوچولوشو شروع کردم . -نههههههه نههههههه نادیاااااا نادیاااااا خواهش می کنم .. نکن .. من دوستت دارم اون وقت من عادت می کنم .. میری و من تنها میشم .. -چرا مونا هست مونا دوستت داره . شما می تونین لحظه های خوش و دلپذیر و سراسر عشق و حالی رو با هم داشته باشین .. اونم مث من دوستت داره .. حالا به هیچی دیگه فکر نکن . لذت ببر .. فقط حواست باشه که باید به منم حال بدی . این جوری قبول نیست -ولی من نمی تونم مث تو باشم .. مث تو بتونم به یکی حال بدم . شده بودم معلم روان شناسی یا مشاوره . هم باید با این دختره یا زن حال می کردم و هم این که بهش آرامش روحی هم داده و اونو به خود باوری می رسوندم . …. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

دکمه بازگشت به بالا