زیارت وسیاحت
–
شمسه خانوم همسایه دیوار به دیوار ما به نون شبش محتاج بود . شوهرش از اون کون گشادای تنبل بود . خودشم از اون نون به نرخ روز خورای تمام عیار بود . می دیدم که زیادی رفته تو خط ایمان .. تا این که از طریق اداره حج و اوقاف و زیارت یه جورایی جور کرد تا همراه کاروان به عنوان یه مسئولی بره سفر های زیارتی .. یه بار آشپز می شد یه بار راهنما . هر بار با یه بهانه ای می رفت . با شناختی که ازش داشتم وضعش همچین خوب هم نبود ولی دو سه ساله خونه ویلایی خودشو کوبوند و یه چند واحد آپار تمان روش ساخت .. ما با هم دوستای قدیمی بودیم . راستش منم توخط این جور چیزا بودم . همیشه چادری بودم و حجابمو حفظ می کردم . اگه یه تا رموی سرم دیده می شد اون شب تا صبح خوابم نمی برد . همش آتیش جهنمو به خواب می دیدم . یکی از دوستای دیگه ام که اون آدمی معتدل بود و اصلا از حجاب و چادر خوشش نمیومد و می گفت اول باید قلب آدم پاک باشه و عمل آدم گفت که این شمسه میره اونجا جنده بازی در میاره و به اجنبی و آشنا کس میده پول در میاره .. -اکرم جون این قدر غیبت نکن . از گناهان کبیره هست .. -بابا این شمسه توی ایران خودمون توی روز روشن جلوی شوهر بی غیرتش داره کس میده .. نکنه راه بیفتی همراش بری .. ولی من چند تیکه طلا داشتم و فروختم . همراه شمسه خانوم و کاروانش راه افتادم و رفتم . این بار به عنوان مرشد و راهنمای زنان و سخنران همراه ما اومده بود . با ماشین رفتیم طرف سوریه .. از طرف مرز و خاک تر کیه رفتیم .. چه سخنرانی هایی برای خانوما می کرد .. -خواهران من ! هدف ما زیارت و استفاده از معنویاته .. مبادا با بر انداختن حجاب خودتان کاری کنید که مردا تحریک شن و آتش دوزخ رو خیلی مفت و راحت واسه خودتون بخرین . چشمان خود را از نامحرم بپوشانید . پاداش نیکی در انتظارتونه . زنا بیچاره می ترسیدن از این که روسری خودشونو یه چند سانتی بدن عقب . قیافه ها همه از جنگ بر گشته .. ولی شمسه همه رو با حرفای خود آروم می کرد . پول زیادی با خودم نیاورده بودم . وقتی رسیدیم دمشق و رفتیم هتل اختصاصی کاروان بازم دست از سخنرانی ور نمی داشت .. -خب خواهران اجر شما با سید الشهداء . هر کی که به عراق بره ولی به سوریه نیاد زیارتش قبول نیست . شروع کرد به انواع و اقسام روایت گویی که هر کی فلان جا نماز بخونه به اندازه چند هزار رکعت نماز روزانه یا همون یومیه اش نماز خونده .. حرفاش خیلی آرومم می کرد . نمی دونم چرا باورم می شد .. ولی با عقل جور در نمیومد .. -خواهران ! یه موقع نگید که ما الان در دیار بیگانه ایم و دور از وطنیم و شوهرمون ما رو نمی بینه و حجاب از رومون بر داریم . اون که ما رو آفریده می بینه . سعی کنید با نفس خودتون مبارزه کنین . مبارزه با نفس یعنی جهاد اکبر . این جهاد بیشتر از جنگ با کفار ارزشمنده .. کاش منم مثل شمسه خانوم ایمانم قوی بود . صدای قشنگی داشت . کلامش به من آرامش می داد . چه روایتهای قشنگی هم بلد بود . هر چی می پرسیدی راحت جواب می داد .. درپایان روکرد به حاضرین و گفت اگه سوالی هست بفرمایید .. منم واسه این که خودی نشون داده باشم انگشتمو رو به هوا گرفته گفتم ببخشید یه جایی فرمودین که دورکعت نماز در فلان زیارتگاه به اندازه هزار رکعت در منزله .. ما بیاییم یه هفته اینجا نماز بخونیم دیگه لازم نیست چند سال بریم در خونه نماز بخونیم -سمیه جان بر داشت بد نفرمایید . عبادت و ایمان مثل مغازه بقالی و جنس اون نیست . این محاسبات زمانی انجام خواهد شد که شما در اصول دین و در اصل عبادت سر بلند باشید . فرایض خود را به جا آورید آن گاه این فرایض هزار برابر محاسبه خواهد شد . یه خورده فهمیدم و کمی هم نفهمیدم .. ولی دیگه روم نشد ادامه بدم .. این زنا ما رو کشتند از بس این طرف و اون طرف می رفتند .. صبح همه پخش و پلا شده بودند . این شمسه هم دست از سرم بر نمی داشت . هر جا می رفت منو با خودش می برد . چند تا مغازه با هم رفتیم خرید . فروشنده هاش لباس عربی داشتند . ولی به زبان فارسی به خوبی صحبت می کردند . شمسه خیلی خوش بر خورد بود . هر جا می رسید طرف یه جنسی می داد بهش و پول هم نمی گرفت .. تعجب می کردم . -شمسه جان اینا چیه ;/; -سمیه کاریت نباشه . اینا کار و کسب حلاله . از بس براشون مشتری می برم اینا بهم اشانتیون میدن .. چند جا هم که یه اشانتیونی بر داشت طرف به منم اشانتیون داد . یه چادر مشکی خیلی گرون قیمت و خوش مدل دیده بودم که با پول من جوردر نمیومد ولی فروشنده یه قواره از اونو برام پیچوند وداد دستم پولم ازم نگرفت .. -سمیه داشته باش اینا از برکت وجود منه . اینا واسه اینه که دفعه بد مشتریش شی .. از نگاه اون آقاهه زیاد خوشم نیومد . طوری که انگار فکر می کردم خیال بد داره . .من و شمسه با هم در یه اتاق قرار داشتیم -یعنی هم اتاقی بودیم .. یه شب رفت حموم و پس از این که دوش گرفت با شورت و بدون سوتین بر گشت به اتاق .. سابقه نداشت اونو با این وضع ببینم . خب باشه به من چه مربوطه اون یک زنه محرم منه .. ولی بهم گفت سمیه جان چون تو دوست و هم کلاس قدیمی من هستی و بهت اعتماد دارم دارم این حرفا رو می زنم اگه می خوای کارت رونق بگیره و کسب و کارت سکه شه به خصوص که تن و بدن خوبی هم داری .. می تونی بیای زیارت , هم زیارت و هم سیاحت . هم برای فک و فامیلات سوغات ببری و هم این که برای آینده بچه هات هم یه چیزایی رو جمع کنی .. انگاری یه کاسه آب داغ و و پشتش هم یه کاسه آب یخ ریخته باشن رو سرم . نمی تونستم تحمل کنم این مسئله رو . . پس اون چیزایی رو که دوستم می گفت غیبت نبود . نمی دونستم چی بگم . من زمان محصلی خودم یه خورده شیطون بودم . شاید با شناخت من از اون روزا فکر می کرد که می تونم هنوزم اون جوری باشم .. -سمیه جان الان نصف این خانومایی که می بینی همه شون کاسب کارن . اگه نخوان این کا را رو بکنن زندگی نمیشه . از بس به برادران بسیجی و پاسدار و آخوند دادن که دیگه دیدن ممکنه گند کار در بیاد گفتیم که واسه تنوع یه خورده در خارج از کشور فعالیت داشته باشیم بد نیست -پس این همه سخنرانی و ثواب و عقاب و این حرفا چیه -سمیه جان تو خودت میگی صحبت .. الان سالهاست که فقط صحبته .. نمیشه که در هر دو دنیا عذاب کشید .. ولی سمیه تن و بدن خیلی خوشگلی داری . اشتباه نکردم که تو رو آوردم هم اتاق خودم کردم . ببین من و تو همسایه ایم . می تونی یه سالی رو بیایی در یکی از آپار تمانهای من زندگی کنی .. خونه ویلایی تو رو می کوبونم و در عرض یه سال با چند تا سفر زیارتی برات جور جورش می کنم . کاسبی تو ایران خودمون به درد نمی خوره . نمی دونی اینجا واسه کس چقدر پول میدن . -شرمنده ام شمسه .. -سمیه حالا که من همه اسرار خودمو برات افشا کردم نمی تونی دست بکشی . ما برای پیشبرد اهدافمون مجبوریم سخنرانی کنیم . باید مخ خیلی از کس خلهای جامعه رو به کار بگیریم . از احساسات اونا استفاده یا همون سوءاستفاده کنیم . تا وقتی که احمق وجود داره باید کارمونو پیش ببریم .. نیازی نیست که رفتی ایران بخوای از این کارا بکنی .. اومد کنار من رو تختم -خیلی دوستت دارم . همون وقتاکه تو عشق پسرا رو داشتی من عشق تو رو داشتم .. پس هر چی در موردش می گفتن راست بود . اون همجنس باز یا با کلاس تر بگیم لز بین و اهل لز و لز کاری بود که بعد تبدیل شد به جنده .. لبای کلفتشو گذاشت رو لبام . .. چندشم شده بود ولی بوی عطر مللایمی می داد که منو کشوند طرف خودش . این بوی وسوسه انگیز شلم کرد . تا بخوام یه عکس العمل دیگه نشون بدم بلوزمو در آورد . به نظرم اومد که اون یه جا دو گر باشه . نتونستم چیزی بگم . شاید می ترسیدم . شایدم خوشم میومد . شایدم ازش حساب می بردم و می خواستم که ازم حمایت کنه و کمک مالی من بشه . کف دستشو فرو کرد توی کسم .. سینه هامو میک می زد . خودشو انداخت رو من . کسش خیلی گنده و چاقالو بود . یه کس آب افتاده ای داشت . ولی همونو که انداخت رو کسم و به اصطلاخ کس غلتونی می کرد منو ار تک و تا انداخته بود .. همه بدنم سست شده بود . -نهههههه شمسه جووووون .. من الان شوهرمو کجا پیدا کنم . من کیر اونو می خوام . می خوام تو رختخواب کنارش باشم . -خودم میشم شوهرت . خودم برات ردیف می کنم .. منو دمرو انداخت روی تخت و جفت سوراخای کس و کونمو لیس می زد .. -اوووووخخخخخخ شمسه من کیر می خوام .. -سمیه این جوری حال دادن هم مثل اینه که شوهرت داره تو رو میگاد . تو رو می رسونم اون بالا بالاها . ترقی می کنی . کف دستشو می زد به کسش و می گفت یک کس و یک چادر مشکی و یه دنیا عشق و حال .. بهشت مال کس خلا و ما در دنیای خودمون عشق و حال می کنیم .. قمبل کرده و کونمو به سر و صورت شمسه می مالیدم . -سمیه جون این قدر کیر کیر می کنی مگر این که بری خودتو به یه کیر غریبه بچسبونی .. باورم نمی شد که یک زن مومن وچادری با اون دک و پز و ارشاد بخواد این جور اهل کس بازی باشه -شمسه جون من شوهر دارم بچه دارم -اگه بخوای از این فکرا بکنی به پیسی و بیچارگی میفتی . ببین الان اینجا دلت گرفته . غصه شهر و دیارتو می خوری . دلت برای خونواده ات تنگ شده . احساس غریبی می کنی .. بهترین کار اینه که با یه مرد باشی .. هم لذتشو می بری . هم یه پولی در میاری هم فکر و خیال به سرت نمیفته خودتو با این شرایط هماهنگ می کنی .. وقتی گفتم من سختمه چند تا انگشتشو گلوله کرد و فرو کرد توی کسم . . -چقدر تحریکم می کنی ;/; چرا این قدر آتیشم می زنی شمسه ;/; هدفت چیه ;/; -من عاشق کست عاشق کونت عاشق خودت شدم . همین .. -من شوهرمو می خوام .. در همین لحظه صدای در ورودی سوئیت رو شنیدم .. نهههههه … نههههههه .. همون فروشنده ای که امروز چادر مشکی رو بهم اشانتیون داده بود رو دیدم . -شمسه این اینجا چیکار می کنه .. داشتم از یه طرف در می رفتم . شمسه جلومو گرفت .. -سمیه آبرومونو نبر به نفع خودته . من که می بینم چقدر حشری شدی .. فکر کن در یک دنیای دیگه ای هستی . ببین در این دیار هیشکی ما رو نمی شناسه . فکر کن اینجا یه شوهر دیگه ای داری . -تو هم از این فکرا کردی ;/; چرا .. چرا .. فریاد کشیدم که من نمی تونم .. -شمسه تو این جوری که معلومه چند تا شوهر داری .. -ببین الان بیشتر زنایی که همراه مان این جورین . بیشترین کس ها زیر چادر قایم شده -به من چه .. .. اون مرد لخت شده بود .. کیرشو که دیدم هول کردم .. گریه ام گرفته بود . حواسم رفته بود جای دیگه .. عجب غلطی کرده بودم اون چادری رو گرفتم . حتما یه پولی هم به شمسه داده تا منو واسه اون جور کنه .. اومد جلو .. دو تا النگوی طلا از جیبش در آورد و کرد توی دستم .. من فقط نگاش می کردم .. باید خودمو قانع می کردم که کارم تمومه .. شمسه از اتاق خارج شده بود . از خودم و از اون و از شمسه خجالت می کشیدم . نمی تونستم تو روی این مرد که اسمش بود عمران نگاه کنم واسه همین پشتمو کردم بهش .. با کف دستش چند تا ضربه زد به کونم .. کیرشو شلاقی زد به کونم .. همون شلاق زدناش باعث دردم می شد . چه برسه به این که بخواد این چماقو فرو کنه توی کسم . .. سمیه سمیه شاید شمسه جنده راست بگه .. به هیچی فکر نکن .. اشکم داشت در میومد . ولی وقتی کلفتی کیر رو روی چاک کسم حس کردم دیگه به این فکر می کردم که شاید اشکم واسه کس دادن در بیاد .. کیرشو طوری فشار داد به کسم که نصفش همون اول رفت توی کسم .. نمی دونم چرا جز شمسه اسم دیگه ای به یادم نیومد .. -واااااااییییی شمسه به دادم برس جر خوردم پاره شدم .. -سمیه تحمل کن .. قربونت بشم من .. نترس .. کس جا باز می کنه .. این عمران خان شاید ناراحت شه من بیام وسط شما .. عمران که هنوزم نفهمیده بودم ایرونیه یا بچه همونجا و واسه منم فرقی نمی کرد گفت شمسه خانوم بفرمایید من ناراحت نمیشم . سمیه خانوم به این جور کیر ها عادت نکرده .. شمسه با همون تن لختش اومد طرف من .. -سمیه بیا لبتو بچسبون به لبم فدات به هیچی فکر نکن . فکر کن شب اول از دواجته .. .. زیر گوشم گفت یکی دو سال دیگه چند واحد آپار تمان داری .. در حال بوسیدن من یه اشاره هایی هم به عمران می زد . اون دو تا قاچ کونمو محکم نگه داشته و با سرعت زیاد تری کسمو می گایید . ولی از همون نصفه بیشتر نتونست کیرشو بفرسته توی کس . لبام رو لبای شمسه شل شده بود .. -دیدی نگفتم ;/; دیدی بهت مزه میده ;/; دیدی کیف می کنی .. کیر می خواستی واست رسید .. حالا حال کن .. تا دلت می خواد لذت ببر .. دیگه حالیم نبود چی میگه .. می خواستم به عمران بگم کیرشو بیشتر فشار بده به طرف داخل روم نمی شد .. شمسه رو صدا می زدم . -شمسه جون دلم می خواد کیر بیشتربره طرف کسم -سمیه شاید جلوتر به مانع بخوره -نهههههه نهههههه کسسسسسم جاداره .. بذاره بره .. بره .. -اوووووفففففف خانوم سمیه خانوم .. چه هیکلی چه کس تنگی .. النگوهای دستم به هم می خوردند و صدا می دادند .. نمی دونم چرا حس می کردم که این شروع کارمه . کیر عمران جلو تر رفت . عین یه موشک کناره های کسمو می سوزوند و می رفت جلو تر . چه حالی می داد ! -می خوام .. بازم بیشتر بیشتر .. -دیدی ;/; این عمران جون خیلی با حاله .. چقدر دلم می خواست کیر عمرانو وقتی که میره توی کسم و بر می گرده ببینم . ازش خواستم که از روبرو منو بکنه . کیرشو هم که داشت در می آورد با یه دنیا لذت همراه بود .. طاقباز افتادم روی تخت و لنگامو به دو طرف باز کردم . روم باز تر شده بود . سرمو بالا آورده تا کیر عمرانو ببینم که چه جوری میره توی کس .. چقدر دراز بود . من چقدر جا دار شده بودم .. جیغ می کشیدم . همون که نمی دیدم بهتر بود ولی این جوری هیجانم زیاد شده بود . حس می کردم که عطش و لذت و حرارت شدیدی در تمام بدنم به وجود اومده و داره منو حرکت میده .. شمسه به خودش کیر مصنوعی بسته بود و معلوم نبود به کجا می خواد فرو کنه ولی کیر مصنوعی رو به دهن من مالوند و منم ادای ساک زدنو در آوردم . کف دستای خشن و قدر تمند عمران رو سینه هام قرار گرفته بود .. موهای سرم از این طرف به اون طرف افشون می شد .. اووووووهههههه چقدر کیف داره آدم با یه مردی که ده سال از خودش جوونتره سکس کنه . .. دیگه اصلا ندونستم چی شده تا بخوام تمرکز بگیرم واسه ارگاسم , حس کردم که آب کسم داره راه میفته .. عمران اینو به خوبی حس می کرد . رحم نکرد چند بار پی در پی کیرشو کشید عقب و فرستاد جلو و اون حرکتهای انفجاری هنگام ریخته شدن آب توی کس صدای هوس منو طوری بالا برده بود که شمسه رو وادار کرد که کیر مصنوعی رو دوباره وارد دهنم کنه . . زنیکه جنده مجبورم کرد که قمبل کرده رو کیر مصنوعیش بشینم .. -نههههههه شمسه تو می خوای منو بیچاره کنی ;/; نههههههه …. نهههههه من نمی تونم کون بدم . به درک جر خوردن و پاره شدن ..من با این کون پاره چه جوری برم ایران .. شمسه رفت و یه قطره و محلولی آورد و اونو زد به کونم .. یه خورده احساس سوزش کردم -سمیه جون این خارجیه .. کونتو به کیر عادت میده -ببین این بی حس کننده هست اثرش که بره درد معلوم میشه -سمیه جان بیحس هم می کنه گشاد هم می کنه . وقتی اون سوراخ تنگت گشاد شه نمی دونی چه معرکه ای میشه .. داخل کونمو هم یه چیزایی مالید -نترس من با توام .. در اینجا زرنگیم گل کرد .. -عمران جون من نمی تونم کون بدم .. دیدم دست گذاشت توجیبش و یه النگو دیگه در آورد .. از دستش قاپیدم و یه بررسی کردم و دیدم اصله .. ولی سوراخم چه نرمی شده بود . شمسه از زیر با کیر مصنوعی در حال گاییدن کسم بود و عمران هم داشت کونمو می کرد .. عجب کیری داشت . کیف می کردم .. حس می کردم موقتا کونم گشاد تر شده و این کیر رو تونستم تحملش کنم .. کونمو به طرف کیرش حرکت می دادم .. از بس کیف کرد و خوشش اومد خیلی زود آبشو تو کونم خالی کرد .. از حال رفته بودم . چشامو بسته بودم و فقط سر و صدای گاییده شدن شمسه رو می شنیدم .. اون شب تا صبح ما رو گایید . کلی لباس و شورت و سوتین هم واسه ما آورده بود . وقتی من و شمسه تنها شدیم تازه فهمیدم چه کاری کردم . یه خورده گریه کردم .. کس و کونمو داده بودم و النگو هامو گرفته تازه شرمندگی وجدان گرفته بودم ولی با یه بر نامه لز با شمسه همه این ناراحتیها از بین رفت . از فردا دیگه کار ما شده بود این مغازه و اون مغازه رفتن و سر کیسه کردن مردای زن باز .. شمسه بهم گفت که خودمو مفت نفروشم .. دست منو هم توی کاروان بند کرد . چند تا کتاب احکام و منابع روایات داد به دستم که بخونم وکلی هم با من سر و کله زد که باید با لهجه عبادت کنم که تاثیر گذاره .. داشتم با خودم حساب می کردم اگه ما همه جنده ایم پس واسه کی باید فیلم بازی کنیم .. شمسه خیلی زرنگ تر از این حرفا بود فکر منو خوند و گفت می دونم به چی فکر می کنی . بازی دین و سیاست همینه دیگه . همه محترمانه دارن سر همو کلاه میذارن و همه به نوعی بهره مند میشن . در این میونه چند تا چند تا با هم دوستن و به هم اعتماد دارن ولی یه سفره فریبی پهنه که باید از این سفره فریب روزی خورد . همه فریبکاران دور این سفره فریب جمع شدن .. فکر کنم این جوری که این شمسه داره پیش میره یه روزی دست دولت امریکا رو در فریبکاری و حقه بازی و رشوه خواری و ریاکاری وتوطئه چینی و هم از توبره و هم از آخور خوردن از پشت ببنده . درهر حال باید مراقبش می بودم . همه چیز همون جوری شد که اون می خواست . رفتیم خونه شون مستاجری .. همراه زیارتیش شدم . به هیچ وجه داخل کشور سوتی نمی دادم .. خیلی رومن حساب باز می کردند . از اونجایی که صدای قشنگی هم داشته قرار شد که روضه خون زنان هم بشم .. ولی با این خانوما طی می کردم که اگه دور و بر خونه و محیطی که روضه می خونم که یه مردی باشه که صدای منو بشنوه گناه من گردن اوناست . چون یه مرد نباید صدای زنو در چنین شرایطی بشنوه .. این روزا کار به جایی رسیده که هر کی در مورد آداب و احکام دینی مشکلی داره با من مشورت می کنه .. . در هر حال من شوهر و بچه هامو دوست دارم و وقتی که داخل کشورم دست ازپا خطا نمی کنم . البته اگه لز بینی و همجنس بازی با شمسه رو نشه به حساب خطا گذاشت …. پایان … نویسنده …. ایرانی