سال های شوم (۱)
نیمه های شب بود ، سال 93 ، دی ماه ، کنج قهوه خونه قلیون میکشیدم . جواد چند روزی بود که میخواست رابطه دوستی بام برقرار کنه ، چند روزی بود که رفیق پایم باهام بهم زده بود ، بدجور ناراحت بودم ، حال و حوصله کسی رو نداشتم ، معمولا تا نیمه های شب قهوه خونه سر تو گوشی با قلیون میموندم ، بلاخره جواد کنارم اومد ،
سلام
علیک
ناراحتی
اره ناصر باهام بهم زد بعد 13 سال دوستی
ناراحت نباش دنیا همینه
منو به عنوان رفیقت بدون .
ممنون اختیار داری .
حوصلم پوکیده بود … بعد احوالپرسی خداحافظی و اومدم خونه
آخر کار نبود فردای اون روز دوباره سر و کله جواد پیدا شد . اینبار جدی تر حرف میزد .
خیلی دوست دارم رفیق پایت بشم … منم مثل تو تنهام . با هر کس و ناکسی دوست نمیشم و بلاخره دوستیمون شروع شد .
اینقد با هم صمیمی شدیم که جواد دیگه خونمون میومد و منم همینطور ، سه ماه گذشت و خونمون نشسته بودیم … قلیون هم چاق کرده بودم ، یه دفعه واتساب شماره ناشناس پی وی داد ،،،،،،،
سلام خوبی
علیک شما؟؟
یه تنها ،،،
خوب تنها کی باشن ؟
خیلی میخوامت . میخوام کنارت باشم ،
نشناخته مگه میشه کنار هم باشیم ،
خواهر جواد .
چی سرور؟؟؟؟؟
اره سرورم
سرور تو هم مثل خواهرمی … واسم شر درست نکن
محمد من از اون روز که دیدمت بدجور عاشقت شدم .
سرور اگه بهزاد بفهمه چی ؟؟؟ نمیتونم ؟؟
محمد بخدا تنهام … نمیذارم کسی بفهمه
باشه ولی منم داداشتم … هر چی لازم داشتی مثل داداش روم حساب باز کن ،
محمد من داداش نمیخوام …
منظورت چیه؟؟؟
محمد عاشقتم تنهاترم نکن ،
سرور من نیستم بای ،
محمد نرو . الو ، محمد ، جواب بده
بدجور حالم بد شده بود. از یه جا غیرتم اجازه نمیداد به جواد خیانت کنم . از طرف دیگه سرور دلمو شکونده بود ،
گذشت تا فردا ،
با جواد اومدم خونه ،،،،
جواد این شماره واست آشنا نیست،
چرا ؟؟؟؟
میشناسی یا نه ؟؟؟
اره شماره خواهرمه … چطور؟؟؟
بهم پیام داد .احوالپرسی و سراغت رو گرفت ،
اها خوبه
تعجب کردم ، چرا اینقد سرد بود ،
جواد پیام ها رو بخون
نمیخواد ، قلیون چاق کن بکشیم
باشه ولی پیاما رو بخون …
نمیخواد بهت اعتماد دارم
جواد بهم اعتماد نکن . بخون
محمد بیخیال شو دیگه … میخوای برم ، باشه میرم
نه کجا ، گفتم بخونی از یه چیزایی با خبر باشی
با خبرم …
مات و مبهوت موندم دیگه ادامه ندادم . تا اینکه همون شبش دوباره سرور پیام داد، محمد ، عزیزم
جانم بگو . دوستت دارم ، ممنون اجی … نگو اجی حالم بهم میخوره … پس چی بگم … همون سرور کافیه .
جواد یدفعه بلند شد گفت دیگه میرم . خوابم میاد .ـ برم خونه بخوابم …
بلاخره رفت . من موندم و گوشی و سرور …
سرور هی قربون صدقم میرفت .ـ تا جایی که منم راه افتادم و به عشقم و دوستت دارم رسید ،،،ولی از طرف دیگه ای دلم شور میزد ،
محمد میشه دودولت رو ببینم …
دودول …؟؟؟؟؟؟؟؟ دودول ندارم
چرا اونی که لا پاته …
سرور چی میگی ،
محمد میخوامت … عکس از دودولت بگیر ببینم .
از یه جا شیطون گولم میزد . از یه جا دیگه دلم شور ،
بلاخره راضی شدم و عکس گرفتم و فرستادم …
واااااااای چقد کلفته ،،،،،
اینقدرا هم کلفت نبود ،ولی جو بازی راه انداخته بود .
محمد میخوام واسه تو باشم …
تو هم مال منی الان …
نه میخوام منو بکنی .
سرور بیخیال شو …
یه دفعه عکسش داد فرستاد … لباس باز مشکی … چاک سینه هاش پیدا … عکسو که دیدم پاک کردم …
محمد بیا بغلم . سینه هامو بخووور .
منم کم کم حشری میشدم ـ. و کیرم شق میشد .
یه دفعه حرفامون سکسی تر شد و رفتیم تو فاز سکس چت و رد و بدل عکس با هم …
خیلی حال میکردم … ولی ته دلم راضی نبودم …
تا اینکه گفت … محمد نمیای قرار بذاریم …
کجا … ؟؟؟؟
فردا ساعت چهار بعد از ظهر زنگ میزنم میگم بیای ،
سرور بیخیال شو شب خوش بای
خیلی از خودم متنفر شده بودم . بخاطر سکس چتی که انجام دادم ، ولی کار از کار گذشته ،،
بزور سرمو گذاشتم رو بالش و خوابیدم ،
فرداش سر ساعت 4 ربع کم سرور زنگ زد که بیا کنار پارک نور اونجام … زود بیا نمیتونم زیاد منتظر بمونم … و قطع کرد
منم با ماشین رفتم و اونجا بود . سوار شد ، از اونجا دور شدم … سرور چی میخوای … ؟؟؟
محمد بریم خیابون سپیده . یه قهوه خونه اونجاست . منم رفتم و وارد قهوه خونه شدیم و قلیون گرفتیم وبحث باز کرد … که عاشقمه و از این حرفا … و با گوشیش بازی میکرد و من بی خبر داشت ازم عکس میگرفت … پنج دقیقه نگڋشت .ـ گفت دیرم شد بریم …
منم از خدا خواسته پا شدم و حساب کردم و رفتیم که برسونمش . که یه دفعه زنگ خورد ــ
جواد بود … بدجور ترسیده بودم ــ
گفتم جواده … گفت جوابشو بده … عادی باش
الو . سلام .ـ سلام جواد …
کجایی
بازار …
بیا قهوه دم در خونمون بریم موبایل فروشی .ـ
باشه الان میام .
بای .
رفتیم سرور کنار پارک پیاده کردم و رفتم سراغ جواد .
جواد سوار شد و رفتیم همون موبایل فروشی .
یه شارژر خرید و اومد … یه دفعه چشمش افتاد کف ماشین ـ
این موبایل کیه ؟؟؟؟
چی موبایل کوووو؟؟؟
موبایل برداشت گفت موبایل سروره … اینجا چکار میکنه
افتادم به پت پت …
نمیدونم . ها . چی .
بهم بگو موبایل سرور اینجا چکار میکنه …
با گوشی ور میرفت که عکسامو دید .
پیام هاموو . سکس چت هامون …
…
عصبی شده بود و اونجا افتاد به جونم ــ
ترسیده بودم … اینقد منو زد که نگو و نپرس
منم لال شده بودم . هیچی نمیگفتم …
.
نمیدونستم چکار کنم .ـ تو درد سر بزرگی افتاده بودم
جواد بسه نزن ، اره من در حقت نامردی کردم ، هر چی تو بگی ،
-عکسارو بده .
عکس ندارم این گوشیم
-نه دروغ میگی
بخدا همه رو پاکیدم
-خیانت کردی باید جلو من خودتو بکشی
باشه قبول فقط خونوادم نفهمن . بابام حساسه سکته میکنه از دستم ، مامانم هم اگه بدونه اینکارو کردم ـمنو نفرین میکنه
با دهن خونی برگشتیم طرف خونه … کنار سوپری ایستاد اب بیاره دهنمو بشورم . منم پیاده شدم .یه جوهر نمک گرفتم … بازش کردم یه دو جرعه ای ازش خوردم … انگار روده هام تو شکمم اب شدن . جلو چشامو نمیدیدم . یه پنج دقیقه ای گذشت بدجور سرفه میکردم . تا اینکه خون اوردم بالا .
دیگه هیچی نفهمیدم تا چشامو باز کردم ، بیمارستان بودم ، بعدا فهمیدم معدمو شستشو داده بودن ،
جواد اومد بالا سرم : محمد چه کاری بود که کردی ،
تو گفتی خودتو بکش ، منم خواستم اینکارو بکنم ،
-محمد بخشیدمت بیخیال دیگه ،
هنوز حالم از کاری که کرده بودم بهم میخورد ، آخه پسر چرا اینکارو کردی ، از طرف دیگه به خودم میگفتم من که بهش گفتم پیامارو بخون ، تو این حال بودم که به جواد شک کردم کار خودش باشه که با سرور هماهنگی کرده .
ولی نمیتونستم این مسئله رو هضم کنم ، چند روزی گذشت ولی هی این مسئله رو به رخم میکشید . از خودم متنفر شده بودم ،
تا اینکه بهم گفت ، من میترسم که این جریان رو به همه بگی آبرومونو ببری ، من بابام داداشام …
نه جواد بخدا به کسی نمیگم ،
نمیتونم اعتماد کنم . یه بار اعتماد کردم ،بهم خیانت کردی ، باید بهم تضمینی بدی ،
چه تضمینی ؟؟؟؟
باید تو رو بکنم ، تا دیگه نتونی چیزی بگی …اگه گفتی منم میگم که تو رو کردم ،
دنیا داشت رنگ سیاهی میگرفت … آرزوی مرگ میکردم ، نمیدونستم چی بگم ، به اجبار و به اکرار قبول کردم … داشتم خودمو میدادم …
شب شد رفتم خونشون کسی نبود .انگار رفته بودن مهمونی ، خیلی ترسیده بودم ،یدفعه جواد لخت شد ، فقط شورت تنش بود ، ضربان قلبم زیاد و زیادتر شده بود ،
باور نمیکردم … اصلا تو خواب این چیزو هم نمیتونستم تصور کنم ، چه برسه به بیداری ، داشتم خودمو واسه کون دادن آماده میکردم ، تو این فکر و افکار بودم که جواد اومد کنارم و تی شرتم از تنم در اورد ، بعد شلوار و شورت … تا خودمو لخت دیدم ،ناخداگاه اشکم رو گونه هام سرازیر شد . رو شکم خوابیده بودم ، اشکام از دو طرف چشام طرف گوشام میرفت . جواد داشت کمر و کونمو لیس میزد . خودمو داشتم لعنت میکردم ، خیلی سخت بود ، کیرشو گذاشت رو سوراخ کونم و فشار داد .ـ انگار تیر خورده بودم ــ از جام پریدم هوا ــ
داشتم گریه میکردم … جواد این کارو با من نکن … جواد تو روخدا .ـ ولی نه گوش شنوا داشت نه چشم بینا … به کارش ادامه داد … کیرش لا پاهام بود، اینقد لا پام تلمبه زد تا آبش اومد ، وقتی آبشو لا پام حس کردم… حالم از حال خودم بهم خورد . تو دل خودم خودمو فوش میدادم . بدجور حس نفرت تمام وجودمو گرفته بود ، همش گریه میکردم …
جواد هم بیحال یه طرف دیگه دراز کشیده بود ، اصلا حرف هم نمیزد . لباسامو پوشیدم و نشستم … دیگه نمیتونستم حرف بزنم . لال شده بودم … خودمو حقیر میدیدم .
حالم بد شده بود … به جواد گفتم میرم خونه … اونم سرشو تکون داد ، یعنی باشه ،
تو راه همش فکرم به این بود که خودمو بدبخت کرده بودم ـ دوست داشتم بمیرم ، این آخر کار نبود …
کارم شده بود ،کون دادن هرشب ـــ به جایی رسیدم که هروز لاغرتر و لاغرتر میشدم ، هر جا میرفتیم …دوستان . آشناها … بهم میگفتن محمد چته روز بروز کوچیکتر میشی .ـ برعکس همه … منم به بهانه های کم خونمو و مرضم ،جواب میدادم ، ،
جواد سر هر چیزی بهم گیر میداد … نه میتونستم برم بازار . نه فوتبال ،نه قهوه خونه .ـ خودمو توخونه حبس کرده بودم یا 24 ساعته با جواد بودم … از این زندگی خسته شده بودم ، تا الان اینجوری تحقیر نشده بودم .ـ همیشه جریان دوستی با سرور رو به رحم میکشید … منم تا این جریان رو می اورد وسط ،لال میشدم
خیلی بام بداخلاق شده بود .ـ برگ برندش اون گوشی سرور بود که تو دستش بود .با مدارک موجود ،
یه سال گذشت … منم روز به روز لاغرتر میشدم … اشتهای غذا نداشتم … زیاد میخوابیدم تا فکر این سرم نیاد … کارم شده بود کون دادن به جواد … یا بهتر بگم برده جواد ، منو تشویق میکرد با باا مامانم دعوا کنم .ـ سر هر مسئله کوچیک . بابا مامانم شده بودن دشمن من … خیلی از این کارام عذاب وجدان میگرفتم … چون اگه این کارو نمیکردم ، همه چیو رو میکرد… آبروم خیلی واسم مهم بود … بین آشناهامون من پسر خوبی بودم که منو سرمشق بچه هاشون میدونستن … از نظر اخلاق و احترام . دیگه شده بودم پسر بده . دوست نداشتم مسئله دوستی با سرور رو بشه … اخه جواد خیلی بیغیرت بود … از دستش همه کار بر میومد ، تا اینکه یه روز جواد پول از پسر عموش قرض میکنه تا ماشین بگیره و بریم مشهد … تغریبا 10 میلیون تومان قرض گرفت ، خلاصه ماشین گرفت و بدترین سفر زندگیمو با این هیولا رفتم … سفری که یه روزش واسم یه سال میگذشت . ،
ادامه دارد…
منو ببخشید ، شاید داستانی نباشه که شما منتظرش بودید ، ولی خاطره ای سنگین رو دلم تلمبار شده … خواستم با نوشتم خاطره … خودمو سبک کنم …
نوشته: محمد