سایه بی سایه
–
این دختر حوصله منو سر آورده بود . خیلی وقت بود باهاش دوست بودم . به هیچ صراتی مستقیم نمی شد تا من بکنمش و برم سر وقت یه دختر دیگه . یک ماه گذشت تا تونستم فقط بهش دست بزنم . تازه اون قدر از عشق و دوست داشتن و این چرندیات واسش گفتم تا تونستم مخشو کار بگیرم .اونم ازبس رفته بودم تو این سایت ها و مطالب عاشقونه خوندم چهار تا چیز یاد گرفتم . هر وقت نگاهش متوجه جای دیگه ای می شد من فقط به کونش نگاه می کردم . خیلی تپل بود . عین صورتش . ولی خب معلومه کونش خیلی گنده تر از صورتش بود . اینم از اون حرفای مادر حوا . من اگه وقتمو روی دخترای دیگه تلف می کردم زودتر به نتیجه می رسیدم . یک کون گنده دیگه رو رزرو کرده بودم برم سراغش .. من و سایه هم کلاس بودیم . اسممون هم به هم می خورد . سیامک و سایه . بیشتر واحد های درسی مون با هم بود . به من می گفت سیا .. هنوز هیچی نشده از از دواج می گفت . با این که کونش به درد چند بار گاییدن می خورد ولی من با خودم پیمان بسته بودم که همون بار اول که تر تیبشو دادم دست از سر کونش بر دارم . پدر و مادرم دو تایی یه فروشگاه لباسو اداره کرده .. داداش بزرگه ام که ازدواج کرده رفته بود و من مثلا بودم خونه دار که هر وقت کلاس نداشتیم سایه رو می آوردم خونه مون . سایه بچه شهرستان بود و ازخوابگاه استفاده می کرد . یه شب جمعه ای که بابا مامانم واسه یه کاری رفته بودند شهرستان و من خونه تنها بودم از سایه خواستم که شبو بیاد پیش من . اولش قبول نکرد ولی بعدش اون قدر آب غوره های عاشقونه گرفته خودمو زدم به ناراحتی و جریحه دار شدن احساسات که قبول کرد بیاد به این شرط که من پسر خوبی باشم . -عزیزم به من افتخار دادی ..از بیرون شام سفارش دادم که دیگه بتونم به بقیه کارام برسم . بعد از نوازش باید روی بوسه کار می کردم همراه با حرفای عاشقونه بعد دست زدن یه سینه هاش .. .. یه خورده که انگولکش کردم ناراحت شد و به من گفت که به من قول دادی سیا .. ولی اون قدر زیر گوشش خوندم که وقتی حرارت لبهاشو نزدیک لبای خودم حس کردم باورم نمی شد که دارم می بوسمش . چند بار این دستام رفت تا برسه به سینه هاش هر بار اونا رو دورش می کردم . -نهههههه نکن سیا من می ترسم -از چی می ترسی -از چی که نه بگو از کی -از کی ;/; -از تو .. -دیوونه ..عشق من حالا که این طور شد پس باید خیلی با حال و آبدار ببوسمت . برای من بوسیدن دخترا و حتی گاییدنشون از کون تازگی نداشت ولی حس کردم که واسه اون تازگی داره . اون می گفت که من اولین عشقشم . اولین دوست پسرشم . بعد از بیست سال زندگی من اولین دوست پسرش بودم ولی شور و التهابش این طور نشون می داد . حالا بهترین کار این بود که زیر گلو و گونه هاشم می بوسیدم و گوشاشم میک می زدم . این جوری احساس خفته شو هم بیدار می کردم . می دونستم رگ خواب دخترا کجاست . این جنس ضعیف برای فریب داده شدن آفریده شده باید باهاش حال کرد . زبونمو گذاشتم توی دهنش پس از این که با جفت لباش بازی کردم یه عشقبازی زبون به زبون کرده ..همون کاری رو که با بقیه می کردم رو اونم پیاده کردم . دلم برای سینه های تازه اش لک زده بود . پوست سفید تنش -نه ولم کن سیا می خوام برم خونه مون -خونه ات در قلب منه .. -نههههههه -آرررررره -نکن ..نکن ..-دوستت دارم سایه .. اینا همش از عشقه . وقتی که از دواج کردیم هر شب باید بیای توی بغلم و ببوسمت -نه من دلتو می زنم اون وقت -این همه نازی و خوشگلی .. عاشقتم ..عاشقتم . دوستت دارم . – من که حالا توی بغلتم واست عادی نمیشه ;-اتفاقا سایه جون این صمیمیت رو بیشتر می کنه .. دستام رفته بود رو سینه هاش . هنوز که لباس تنش بود .. یکی دوبار دستمو پس زد ولی پس از چند بار رد کردن و این که دونست چقدر سمج هستم گذاشت که من به کارم ادامه بدم . یهو معلوم نبود چش شده ازجاش پاشد -سیا من می خوام برم خونه مون ..-چی شده بهم اعتماد نداری ;/; باشه سایه .. من فکر می کردم می تونیم با هم خوشبخت شیم . فکر می کردم می تونیم همو درک کنیم . ولی باشه .. فکر می کردم دوستم داری عاشقمی .. اشک در چشام حلقه زده بود . بیشترش واسه این بود که کون سایه رو از دست رفته می دیدم . -عشق تو مثل یه سایه از سرم گذشت .. خوندم و خوندم و خوندم دیدم داره زار زار گریه می کنه چه جور خودشو انداخت توی بغلم . این بار طوری رام شده بود که سینه هاشم دست مالی می کردم . خیلی بهم حال می داد این جور مخ زنی .. فکر کنم هیشکدوم از ما نفهمیدیم که چه جوری لخت شدیم . کس کوچولوش دلمو برده بود . کف دستمو گذاشتم روش . بعد با نوک زبونم کسشو لیس زده و با جفت لبا و دندونام میکش می زدم ..-نهههههه دیگه جلو تر نرو. -چشم ! هر چی تو بگی . دستمو گذاشتم رو کون گنده سایه .. ژل مخصوس و بی حس کننده رو آوردم .. اولش می ترسید ولی دختری که لباساش در اومده و لخت در بغل عشقشه حداقل یا باید کون بده یا کس . من که حوصله درد سر رو نداشتم همون باید کونشو می گاییدم . این کون تپل تر و هوس انگیر تر از اون چه بود که فکرشو می کردم . سایه نذاشت که دوباره به کسش دست بزنم ولی کیرمو طوری به سوراخ کونش فشار دادم که که با این که حس می کردم باید خیلی بی حس شده باشه جیغش رفت آسمون .. -یواش تر جرم دادی -چیکار کنم سایه اولین تجربه مه -آره جون خودت . اگه اولین بارته پس این همه اطلاعات از کجا داری که چی به کونم بمالی -این که دلیل نمیشه .. با یه فشار دیگه دستمو گرفتم جلو دهنش کیرمو فرستادم که بره . به زحمت چند سانت رفت . من تا فردا می تونستم اونو بگام مال خودم بود . آب کیرم هنوز هیچی نشده توی کون سایه خالی شد . انگار آب کیر من معجزه کرده بود . با این که کیر شل شده بود ولی همون داخل حفظش کردن و این بار خیلی روونتر اونو می گاییدم . کف دستامو به کون گنده فشار داده و محکم خودمو به جلو می کشیدم . -فدای کون گنده و کس کوچولوت بشه .. ول کن کونش نبودم .. بعد از دقایقی وقتی که به کسش دست می زدم دیگه اعتراضی نمی کرد . از اونجایی که می دونستم این آخرین دیدار ماست سعی کردم یک خاطره خوبی از نظر سکس ازم داشته باشه . اون دیگه از حال رفته بود . ولو شده بود . اون فکر می کرد که عشق فعلی و شوهر آینده اش داره با هاش حال می کنه و حال میده . کسش هم خیلی با مزه بود و حال می داد . تر و تازه نو شکفته .. جای حسرت خوردن هم نداشت . تا حالا ده تا دختر رو از کون گاییده بودم . اگه بخوام بر هر کدوم ادعای مالکیت داشته باشم که نمیشه . بقیه خیرشو ببینن . -سیا سیا .. -چیه من الان در خدمتم . شروع کردم به میک زدن کس . -گوشامو کنده بود و موهای سرمو از بس با دستاش به سرم فشار می آورد .. نمی ذاشتم تکون بخوره ولش نمی کردم .. واقعا حیف بود این تیکه رو به این زودی ول کردن . ولش نمی کردم تا این که دست از دست و پا زدن بر داشت .. تا فردا دیگه واسش کس و کون نذاشته بودم . نوک سینه هاشو تا می تونستم میک زدم و خوردمشون . سینه های تازه ای داشت . کاملا دست نخورده … خلاصه دوروز بعد انگار نه انگار بین ما عشقی بود و دوستی و محبتی .. دوست دختر بعدی خودمو از همین در و همسایه ها انتحاب کردم که سایه واسم مایه نیاد . ولی از اونجایی که تحویلش نگرفتم به اندازه کافی منو کوبوند .. نامرد بی وجدان .. پست .. بی آبرو هوس باز بی شرم .. کثافت آشغال .. گذاشتم هر چی دلش می خواد بگه . سر آخر بهش گفتم خودت هم حال کردی . اینو که گفتم یه سیلی آبدار هم خوردم . من به شنیدن این حرفا پس از ول کردن دخترا آشنایی داشتم ولی تا حالا سیلی نخورده بودم . دیگه نباید به فکر وجدان و احساسات و این چیزا می بودم باید به فکر خوش کون بعدی باشم .سایه منو سایه و تکیه گاه خودش می دونست . حالا دیگه سایه ای نداره .. به من چه ! چشم سایه هشت تا شه که فریب هر بی سایه ای رو نخوره …. پایان … نویسنده : ایرانی