سراسر لذت،سراسر شهوت (۴)
…قسمت قبل
طبق معمول اول باید بگم که این یه داستان اروتیک و طولانیه که هم بی غیرتی داره و هم گی، اگه دوست نداری یا برات طولانیه نخون،لطفا ادب رو هم رعایت کنید و فحش ندید و در آخر اینکه اگر قسمتهای قبل و نخوندید اول برید سراغ اونها.نویسنده همه این سری داستانها خودمم ولی بخاطر اینکه اکانتم پاک شده بود اسم نویسنده ها متفاوته.خوب بریم سراغ قسمت جدید
بعد از اون روزی که حسن رفت چند روزی من سر حال بودم و عالی، بابا هم برگشته بود از شمال ولی این وسط مامان کلافه بود و بر خلاف قبل بیشتر سرش تو گوشی بود ،چند باری هم شنیدم که بابا ازش پرسید چی شده ولی همش میگفتم چیزی نیست تا اینکه بعد یه هفته گیر داد بریم شمال اما بابا که تازه اومده بود میگفت نمیتونم اونم اومد سراغ من که بیا باهم بریم حال و هوای من عوض بشه ،من راستش یکم مشکوک شدم آخه خیلی مامان واسه شمال رفتن علاقه ای نشون نمیداد اما حالا اصرار میکرد واسه همین یه روز که بابا نبود و مامانم خواب بود رفتم سراغ گوشیش و اولش هرچی گشتم چیزی ندیدم اما همین که خواستم بیام بیرون دیدم یه چت داره با یکی به اسم شهناز رفتم توو دیدم بله خودشه دلیل پریشونیای مامان،رفتم از بالا شروع کردم خوندن ،تو چت هرکس که بود از مامان سکس و عکس از بدنش خواسته بود ولی مامان مقاومت کرده بود و اونم یکم تهدید کرده بود که قضیه اونروز آشپزخونه رو به پسرت میگم ،مامانمم قسم داده بود نگو،تو بزور اون کارو کردی ،طرف هم نوشته بود تو اگه بدت میومد جلوم و میگفتی خلاصه کنم براتون تا آخر خواندم و متوجه شدم این چت واسه حسن و مامانه و اون روز که من رفتم بیرون و حسن گفته بود میره پیش دوستش به بهانه وسیله که جا گذاشته برمیگرده و به زور و البته به احتمال کم با رضایت مامان کیرش و میده دهن مامان و اونو کنار اوپن دست بسته جلوکیرش به زانو میاره ،تو ادامه چت حسن از مامان اعتراف گرفته بود که از کیرش خوشش اومده و از کیر بابام خیلی بهتره ،واسه همین قرار شمال و گذاشته بودن ،منم به رو خودم نیاوردم و وقتی مامان بیدار شد گفتم من کاری ندارم اگه میخوای امروز عصر بریم شمال که مامان یکم هول شد اولش ولی گفت باشه و خلاصه ما عصر راه افتادیم و شب رسیدیم و تو راه مامان همش سرش تو گوشی بود ،شب که رسیدیم خسته و داغون مامان بیهوش شد ولی من به سختی بیدار موندم و دوباره رفتم سراغ گوشی و دیدم بله بهش خبر اومدنشو داده و اونم گفته فردا بیا خونمون ولی مامان مخالفت شدید کرده و گفته فقط تو ویلا و حسنم منو بهونه کرده بود که مامان گفته بود حالا تا فردا صبر کن یه کاریش میکنیم ،منم با اینکه از حسن عصبانی بودم ولی یه نقشه ای کشیدم و صبح زود بیدار شدم و به مامان گفتم من دارم میرم ماهی گیری ،استرس و خوشحالی رو همزمان توچشماش میدیدم ،بهش گفتم من تا وسایل و حاضر کنم یه صبحونه ردیف کن بخورم و برم ،اونم رفت آشپزخونه و گوشیم با خودش برد و منم الکی تو اتاق یکم معطل کردم و اومدم بیرون همین که مامان رفت دستشویی پریدم و گوشی و نگاه کردم دیدم که به حسن خبر داده ،مانان که برگشت یه لقمه خوردم و ازش خدافظی کردم و گفتم تا عصر نمیام و ماشین و بردم یه کوچه پایین تر و آروم برگشتم و از دیوار پشتی پریدم و پشت انباری قایم شدم ،یک ساعت بعد حسن اومد و یکم تو حیات صحبت کردن که من نمیشنیدم ولی حسن اومد تو انباری و مامان رفت خونه و بعد چند دقیقه با یه چادر سفید برگشت و رفت تو منم رفتم از سوراخ دیوار پشتی که واسه هواکش گذاشته بودیم تو رو نگاه کردم و دیدیم حسن تو یه قدمی مامان وایستاده و میخواد سینه های مامان و دست بگیره ولی اون یکم مقاومت میکنه حسن گفت چرا اومدیم انباری که مامان گفت تو خونه نمیتونم عذاب وجدان میگیرم ،حسنم آروم مامان و هول داد به قفسه های انباری چسبوند و لباش و گذاشت رو لبای مامان و درحالی که مامان میخواست از خودش دورش کنه ولی داشت سینه هاشو و کسش و از رو چادر با دستاش لمس میکرد انقد عجله داشتن یا از ترس نمیدونم ولی چراغ و روشن نکرده بودن و تو تاریکی با نور پنجره داشتن عشقبازی میکردن، همینجوری که حسن مامان و میمالید چادر از سرش سر خورد و افتاد زمین و صدای نفسای مامان انقد بلند بود که من میشنیدم ، حسن به مامان گفت دیدی گفتم میکنمت ،دیدی گفتم خودت میای زیرم مامان گفت حسن آقا بخدا من زن بد کاره ای نیستم اون روزم از ترس آبروم پیش همسایه ها صدام درنیومد و بعدشم وقتی اون چیز کلفت و دهنم کردی دیگه نتونستم حرف بزنم بعدشم خب منم زنم و تو فشار، چند ساله با احمد مثل خواهر برادریم و هر چند ماه یه بار اونم با اون کیر شل و ول کوچیکش من و همیشه تشنه نگه میداره ،حسن لباش وگذشت رو لبای مامان و گفت هیس ، الان کیف کن ، حالی بهت میدم که یادت نره و همزمان لباس مامان و درآورد و دست مامان و گذاشت رو کیرش و مامان هم نشست و زیپ حسن و کشید پایین و اون هیولای قوس دار و کشید بیرون و یکم نگاش کرد به حسن نگاه کرد و حسن گفت دوستش داری؟ مامان چیزی نگفت و کیر حسن و با ولع کرد دهنش و شروع کرد به خوردن که صدای آه و ناله حسن بلند شد ،مامان هر چند لحظه کیر و میکشید بیرون وبا چشمای خمارش نگاش میکرد و باز میکرد دهنش ،انقد پرتف خورده بود که تموم سوتین و دور دهنش پر از تف بود حسن کیرش و کشید بیرون و چندتا کوبید رو صورت مامانم ،انگار میخواست تحقیرش کنه همه جای صورتش و کیری کرد که باز مامان گرفت دستش و شروع کرد لیسیدن و خوردن ،حسن رفت یه تیکه طناب از انباری ورداشت و دستای مامان و از پشت بست و از زمین بلندش کرد و شورتش و تا نیمه کشید پایین و با صورت تکیش داد به قفسه ها مامان بخاطر دستاش اصلا تعادل نداشت ،موهاش بهم ریخته بود و صورتش پر از تف ،چشماش خمار خمار بودن و پاهاش اندازه شونه هاش باز بود و شورتش تا نیمه پایین ،حسن کاری کرد که مامان اصلا انتظار نداشت ،رفت پشت سرش و نشست زمین و سرش و کرد لای کون و کس مامان و شروع کرد به خوردن و لیسیدن ،مامان و میدیدم که از لذت دهنش باز مونده و چشماش سفید شده بعد از چند لحظه مثل کسی که از تو آب سرد درش آوردن یه نفس گرفت و مثل ماهی بال بال میزد و برگشت به حسن نگاه کرد و گفت آه جان بخورش توروخدا ،بیشتر بخور، بیشتر فشار بده ،تو همین لحظه حسن ولش کرد و بلند شد باز مامان که از اوج پایین اومده بود عصبی شد و گفت چرا ولم کردی داشتم یه حالی میشدم ،که حسن رفت از پشت و سر مامان و با دست گرفت و فرو کرد تو قفسه ها و گفت هیس،و با دست دیگش کیر کلفت و پر رگش و به کس مامان کشید یکم ادامه داد تا اینکه مامان هم مثل من با عقب دادن خودش سعی میکرد کیر و تو خودش کنه که حسن با خنده گفت ها چیه کیر میخوای ؟ مامانم چیزی نگفت که حسن باز کارش و ادامهداد و دوباره سوال کرد که مامان آروم و با بغض گفت بله ،حسن آقا انجامش بده. عذابم نده ،بکن توش ،اونم گفت ازم خواهش کن که بکنم که مامان با یه حالت عجز گفت من زن نجیب و پاکیم ازم نخواه این چیزا رو که حسن باز حرفش و تکرار کرد که دیگه مامان دید فایده نداره چشماش و بست و گفت لطفا منو بکن حسن، کیر میخوام،خواهش میکنم بکن منو، حسن هم همون لحظه با یه فشار تا نصف اون هیولای رو جا کرد که داد مامان رفت هوا و از درد صورتش جمع شد،حسن گفت چیه درد داری ؟ معلومه کس به این تنگی اون بیعرضه که نتوانسته بکنتت ،با اون دودول معلومه تنگ میمونی و دردت میگیره و بعد شروع کرد به کوبیدن که مامان همراه ناله هاش گفت حسن آقا تو منو خراب کردی ،نجابتم و گرفتی ازم،حالا من یه زن خرابم ،پس تا میتونی بکن منو ،منو بگا ،من دیگه یه زن جنده و هرزه شدم ،ازم استفاده کن ،یه ریز داشت از این حرفا میزد و یهو اون وسط گفت من خیلی زن داغیم و چندین ساله که همه فانتزیام و سرکوب کردم و تو خودم ریختم تا زن نجیبی باشم ولی حالا میخوام کس بدم، میخوام بی ادب وجنده باشم پس بگا منو به کسم رحم نکن بهش حال بده ،حسن که خسته شده بود کشید بیرون و چادر مامان و رو زمین پهن کرد و رفت دراز کشید و گفت بیا بشین روش مامان رفت و نشست و بالا پایین کردن و خودش و میکوبید رو بدن حسن ،بدنشون خیس عرق بود ،صدای برخورد بدن های لیز و خیسشون هوش تر سرم برده بود،انگار این دوتا رو آسمون بودن ،منم اوضام داغون بود به شدت خودم و خیس کرده بودم و کونم نبض میزد و دلم کیر میخواست ،حسابی بیغیرتیم زده بود بالا و داشتم لذت میبردم البته یکمی هم ازشون فیلم گرفتم واسه بعدا خودم،یکمم این مدلی مامان کس داد و بعد حسن بلندش کرد و حالت داگی نشوندش و همزمان که داشت تلمبه میزد با انگشتش سوراخ کون مامانم ماساژ میداد مامان واقعا رو زمین نبود و داشت از این کیر کلفتی که میرفت تو کسش لذت میبرد و مدام آهو ناله میکرد و قربون صدقه کیر حسن میرفت ، حدود فکر کنم یک ساعت از شروع سکسشون گذشته بود و مامان تاحالا به وضوح دیدم که چندین بار زیر کیر حسن لرزید و ارضا شد ، حسن همزمان که داشت تلمبه میزد چندتا محکم زد رو کون مامان و گفت دیگه جنده من شدی تو ،دیگه نمیتونی بگی من پاک دامنم مامانم اه میکشید و تایید میکرد و از حسن میخواست که اونو یه جنده کنه ، خلاصه حسن شروع کرد به سرعت زیاد گاییدن و دوباره کشید بیرون و مامان و سرپا کرد چسبوند به دیوار و کونش و کشید عقب و با فشار زیاد شروع کرد گاییدن که مامان واقعا داشت اذیت میشد ولی انگار عجیب لذت میبرد،خواهش میکرد از حسن که تمام کیر کلفتش و تو کسش جا بده و خودش و با شدت به حسن میکوبید که یهو لریزد و آب کسش روی روناش ریخت پایین، من که این صحنه رو دیدم همونجا آب بیغیرتیم ریخت تو شورتم ،حسن با شدت میکوبید که دیگه مامان نمیتوانست وایسته و افتاده بود بغل حسن و اونم محکم داشت جرش میداد که یهو کشید بیرون و مامان و برگردوند و آب غلیظ و زیادش و پاشید رو سینه ها و یکمم رو صورت مامان ، و شروع کرد مثل یه خرس نفس نفس زدن ، فکر کردم مامان از آب حسن بدش بیاد ولی انگار حشری تر از این حرفا بوده این مامان محجوب ما، حسن و بغلش کرد و سرش و چسبوند به رون کلفت و گوشتی و پر موی حسن که بالا سرش وایستاده بود و شروع کرد از حسن بخاطر گاییدنش تشکر کردن و بعدشم کیر حسن و بدون اینکه بدش بیاد کرد دهنش و شروع مکیدنش و حالا دیگه کیر حسن شل و پاستیلی شده بود و مامان داشت با لذت میخورد و تو همون حال خودش و تنش و میمالید و از حسن قول میگرفت که ولش نکنه و بازم بهش کیر بده و حسنم که از خداش بود میگفت تو دیگه زیرخواب و معتاد کیر من شدی ،بعد از چند دقیقه مامان بلند شد و بازم از حسن تشکر کرد و ازش خواست که بره منم همون پشت قایم شدم تا حسن رفت و مامانم تو همون انباری موند و بعد رفتن حسن تکیه داد به دیوار و با دستش شروع کرد مالیدن کسش و انگشتاش و میکرد داخل و در میآورد و به بیعرضگی بابام فش میداد و قربون کلفتی کیر حسن میرفت ،خلاصه بعد یه ربع اومد و رفت خونه و منم زدم بیرون و یکی دو ساعت بعد برگشتم دیدم مامان نیست ولی صدای آب حموم میاد رفتم صداش کردم و گفتم من اومدم که مامان گفت من یکم کارم طول میکشه و میام بیرون منم اومدم رو مبل لش کردم که یهو چشمم به گوشی افتاد ورش داشتم رفتم تو چت ها که دیدم کلی قربون صدقه کیر حسن رفته و ازش خواسته بازم بیاد و بکنتش و یک سری حرفهای دیگه که طولانی بودنمیگم ،دیگه تا فردا اتفاقی نیفتاد فقط مامان که از حموم اومدم انگار کوه رفته باشه افتاد و خوابش برد و فرداش باز دیدم حسن پیام داده مامان که میخواد بیاد ، حالا تو قسمت بعد کرده شدن خودم و کون مامان و براتون مینویسم.
سکسی باشید.
نوشته: Hasharian20
ادامه…