سناریوی دوم (۲)
…قسمت قبل
بالاخره فرهاد موفق شد با رضوانه زنم سکس کامل کنه و در غیاب من روزایی رو در هفته تعیین میکردن برای سکس.
عموما بیشتر از دوبار در هفته نمی شد و گاهی حتی یکبار و دلیل اصلیش شاید اینه که رضوانه نمیتونست در هفته بیشتر از سه بار سکس کنه و یک دلیل دیگه هم گاهی سوزش ادرار و درد و خستگی بعد از رابطه با فرهاد بوده خصوصا اوایل.
زنم از وضعیت جدید خیلی راضی بود ولی همچنان یه سری مسائل ریز مثل پنهان کردن از در و همسایه و کنترل شهوت فرهاد از مشکلات رابطه با نفر سوم مون هست. میگه اگه فرهاد رو ولش کنی هر روز میخواد ولی چون میترسه بگم دیگه سکس تعطیل حرفم رو گوش میده.
سوزش ادرار و درد زیر دل رضوانه بیشتر شده بود و از این جهت گفت که میره پیش دکتر زنانش برای یک چکاپ و این خانم دکتر تقریبا چند سال هست که خانومم رو چک سالیانه میکنه که عفونتی چیزی نداشته باشه.
از قضا این بار ایشون سریع تشخیص میده و با خنده بهش میگه چیزی داخلت کردی عزیزم یکم آسیب زدی به خودت.
خانمم میگه وا مثلا چی منظورتونه؟
دکتر میگه دهانه رحمت عفونت جزئی کرده و زخم شده و باید فریز بشه.
خانومم هول میکنه و دکتر ادامه میده اگر دیلدو هست که باید مراقب باشی و اگر هم همسرتون هست باید مثل قبل باشن و شاید رابطه ی خشن بهت آسیب بزنه در برخی پوزیشن های سکس بهتره از رابطه ی خشن دوری کنید خصوصا دوره تخمک گذاری که رحم کمی شاید موقعیتش تغییر کنه و پایینتر قرار بگیره.
خانومم هم سرخ و سفید میشه و از نگرانی موضوع رو باز میکنه و به خاطر رفاقتی که گویا با دکتر داشته راستش رو میگه و میگه که با یه فرد جدیدی رابطه داره که سایزش بزرگتر از شوهرم هست و ایشون چندباره که در رابطه برای اینکه عادت کنم به سایزشون رابطه تند و به قولی خشن داشته و اینکه با رضایت خود خانومم بوده.
خانوم دکتر هم میگه که باید دهانه رحم فریز بشه تا ترمیم بشه و تا دو هفته بهتره دخول نداشته باشی.
وقتی داستان رو برای من تعریف کرد نمیدونستم باید چه عکس العملی داشته باشم!
حس عجیبی بود . فرهاد لعنتی کس زنم رو پاره کرده بود و تا دسته کیرش رو جا کرده بود و بدتر از اون زنم براش درد دیگه اهمیتی نداشت و بهم میگفت که از اینکه بعد سکس درد و خستگی داره تحریک و خیس میشه که خب برای من قابل درک نبود.
چهار پنج روزی گذشته بود و فرهاد زنمرضوانه روندیده بود که برام پیام اومد؛
-عشقم؟
-فرهاد امروز کوتاه میاد پیشم باشه؟!
براش نوشتم:
-مگه قرار نشد تا خوب نشی نیاد؟
-گفت قرار نیست داخل کنه.
-بخدا کچلم کرده میگه فقط بغل میکنه.
-تو اگه اجازه ندی میگم نیاد و میزاریم برا هفته بعد!
نمیدونستم چی بگم
کیرم دوباره بزرگ شد
نوشتم خودت چی دلت میخواد؟!
فقط یه استیکرگذاشت
فهمیدم خودش هم دلش میخواد
گفتم باشه ساعت چند میاد گفت چهار میاد ولی زیاد نمیمونه!
تو همون شش اینا خونه باش چون بهش میگم تا پنج بیشتر وقت نداریم
واقعا دلم میخواست ببینمشون و دوربینی چیزی کار بزارم!
رسیدم خونه و تپش قلب داشتم باز
رضوانه با لبخند اومد استقبالم و کتم رو گرفت و گفت برات چایی بیارم یا اگه گشنته ماکارونی درست کنم؟!
نشستم گفتم بشین تعریف کن ببینم چه کردی
با خجالت گفت خب من که هیچی دیگه فقط دراز کشیدم رفیقت خودش کارارو انجام داد و بعدشم خندید!
گفت انگار چند ماهه من و ندیده
سینه خورد و بعدم سوراخام.
گفتم کونتم میخوره؟!
آره حتی زبون رو هم میده تو
تو چیکار کردی براش ؟!
گفت هیچی برگشتم گذاشت لای پام اومد ولی خب خیلی طول کشید.
بعد گفت از کونم میخواد با اون گرزش خجالتم نمیکشه!
گفتم:میلیسه برات که آمادش کنه دیگه!
گفت: میدونم ولی گفتم بهش نمیشه!
گفتم: نمیشه؟ یا اینکه نمیخوای ؟!
گفت خب من به تو از پشت میدم! نمیدم؟!
گفتم جلو رو که پاره کرد لابد پشتم میخوای بدی بخیه
گفت عشقم مگه دلت نمیخواست زنت یه دوست پسر با کیر بزرگ داشته باشه ؟
گفتم آره
گفت پس نگران نباش چون خودمم دلم میخواد و اجباری نیست که دردش رو بکشم!
فرهاد حرف گوش کنه و همه چیز دست خودمه
ولی هر وقت دوست داشتی این رابطه رو قطع میکنم باشه؟!
خیالم کمی راحت شد و بغلش کردم
دلم سینه هاش رو میخواست
آروم از تاپش آوردم بیرون و اولین چیزی که به چشمم خورد کبودی های سینه ی بزرگ رضوانه بود
گفتم کار فرهاده نه؟!
گفت بخدا اگه نگم بسته تا صبح میخوره!
میچسبونه کنار هم و هی جفتشون رو میمکه!
خصوصا وقتی فهمیده من نقطه ضعفم سینمه بعد اینکه یه بار میام دوباره میخوره تا شهوتی شم دوباره بکنه!
رضوانه گفت عزیزم خیلی حس عجیبیه
قشنگ احساس میکنم سیر سکس شدم و همه ی نیاز های روحیم و جنسیم برطرف میشه با تو و فرهاد.
وقتی تو در دسترس نیستی اون هست و بالعکس.
گرچه تو همسرمی و اصلا قابل مقایسه نیست جایگاه فرهاد با تو ولی اینکه میتونم گاهی با یه دوست تا این حد صمیمی حرف بزنم و تنها باشم حس خارق العاده ایه.
گفتم فکر میکنی بتونی این حس رو در من هم قبول کنی؟!
گفت منظورت چیه ؟! یعنی تو هم یه دوست دختر داشته باشی؟!
گفتم آره با شرایط تو و فرهاد مثلا.
گفت آخه تو که مثل فرهاد مجرد نیستی.
گفتم خب یکی مثل فرهاد مجرد باشه دختر چی؟!
گفت نمیدونم حسودیم میشه
گفتم حسادت از این میاد که فکر میکنی شاید برای من کافی و کامل نیستی ؟!
گفت بزار در موردش کمی فکر کنم …
به فکر فرو رفتم
اینکه چرا من از این ترسی ندارم که برای رضوانه کامل باشم و اینکه معتقدم در زندگی هیچ چیز و هیچ کس کامل نیست بلکه این تلاش ما برای هم هست که میتونه یک رابطه رو معنادار و کامل کنه و اگه کسی در موندن شک کرد همون بهتر که بره.
از این افکار تا دلتون بخواد میاد و می رفت و زندگی ما با وجود نفر سوم با فراز و نشیبش ادامه داشت و تقریبا هر دوی ما به علاوه ی فرهاد به چیز هایی که میخواستیم رسیدیم.
من دیگه طاقت نداشتم و دوست داشتم سکسشون رو ببینم. تمایل نداشتم خودشون بدونن چون دوست داشتم بدونم چی بهم میگن.
یه دوربین کوچیک فیلمبرداری داشتم دیجیتال که میخواستم توی حال توی دراور شیشه ای جا ساز کنم.
چرا توی هال و پذیرایی؟! چون قبلا رضوانه گفته بود که روی تختمون دوست نداره سکس کنه و توی هال پتو ملحفه میزاره رو زمین سکس میکنن و یا روی مبل تخت شو.
زاویه ی دوربین رو چند بار چک کردم و شارژ و حافظش هم کافی بود و حالا باید روزی که قرار بود سکس کنن جاساز کنم.
جالب اینجا بود که دیگه فرهاد بهم زیاد پیام نمیداد و دورهمی نداشتیم. یه هفته گذشت دوشنبه قرار شد فرهاد بیاد. از شب قبلش میخواستم دوربین رو کار بزارم ولی باید محاسبه میکردم که چند ساعت میتونم فیلم بگیرم. من هفت از خونه میزدم بیرون و فرهاد قرار بود از دو بیاد و با رضوانه حتی ناهار بخورن.
صبح پا شدم و دوربین رو جاساز کردم، رضوانه هنوز خواب بود و از شب قبلش لرزش گیر دوربین و خاموش کرده بودم و یه سری تنظیمات دیگه که فیلم برداری تایم بالا رو برام راحت میکرد شارژ رو خوب نگه میداشت.
با خیال راحت رفتم سر کار ولی دائم از هیجان که قراره بالاخره رضوانه ی سفید برفی رو زیر فرهاد ببینم و بشنوم چیا میگن، داشت دیوونم میکرد.
هیچ پیامی به رضوانه ندادم و حتی وقتی نوشت برات از نهار میذارم کنار فقط نوشتم مرسی عشقم امروز خیلی سرم شلوغه
خوش بگذره بهت عشقم و نوش جان.
ساعت شش و نیم بود که بهش پیام دادم بیام خونه؟! سریع نوشت آره عشقم فرهاد پنج و نیم زد بیرون.
از هیجان حالت تهوع داشتم. رسیدم خونه ولی کاملا مشخص بود که رضوانه درد داره ولی داره خودش رو عادی جلوه میده. گفتم چیکار کردین باز؟!
یهو ناراحت شد گفت یعنی چی؟! خب یکم خستم و رفت توی اتاق و آروم گفت یعنی جلوت فیلم بازی کنم؟! خب یکم بدن درد دارم و معذرت خواهی کرد.
من که بیشتر حواسم به دوربین بود یهو کلا یادم رفت و رفتم اتاق پیشش و نوازشش کردم و گفتم عشقم حالت خوبه!؟
گفت بخدا عالیم فقط امروز یه کاری کردم که نباید میکردم
گفتم چی؟!
گفت گذاشتم از پشت یکم بکنه و الان میسوزه خیلی
گفتم برگرد ببینم
گفت خجالت میکشم
گفتم برگرد چک کنم,
سوراخ کونش آنقدر شل بود که سوراخش آروم باز شد و اندازه یه سکه باز مونده بود.
سوراخ کون رضوانه دست نخورده نبود و خودم مرتب از پشت سکس میکردم باهاش ولی قطع یقین گنجایش کیر فرهاد رو نداشت!
گفتم چقدر داد تو ؟!
گفت نمیدونم فکر کنم همشو چون بهم چسبید کامل از پشت ولی سریع اومد!
گفتم قرمزه و التهاب داره خوب میشی ولی مطمئنی سریع اومده؟!
هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
گفت والا خربزه رو فرهاد خورد لرزش موند واسه من !
گفتم تو حال نکردی ؟!
گفت فقط وقتی توم اومد.
به باسن بزرگ و سفید رضوانه خیره شدم و بلند گفتم فرهاد کوفتت بشه
این کون در حد هنرپیشه های پورنه
رضوانه خندید و گفت : اتفاقا فرهاد با همین حرفا خامم کرد از پشت بکنه!
گفتم الان من با این جفت سوراخای ملتهب چیکار کنم!؟ چقدر باید بمونم خوب شی که زن خودمو بکنم (با خنده گفتم)
گفت عشقم بخورم برات ؟! بیا از جلو بکن.
دلم فیلم رو میخواست بنابراین گفتم نه عشقم تو استراحت کن بزاریم برا فردا شب.
گفت پس شام بخوریم.
شام رو خوردیم و من ظرف ها رو جمع کردم چون خانوم نای تکون خوردن نداشت انگار کوه کنده.
رفت اتاق خواب و رو تخت دراز کشید گفت تو هم زودی بیا عشقم.
یه لب گرفتیم و من رفتم سریع دوربین و برداشتم دور از چشمای رضوانه.
وقتی خوابید فیلم رو به لپتاپ انتقال دادم و رفتم اتاق خواب،
بوسش کردم و گفتم که باید برای فردا چند تا فایل رو آماده کنم. آنقدر خسته بود که ولو شده بود و مطمئن بودم نای بلند شدن نداره.
کیرم راست شده بود. فیلم رو پلی کردم
اوایلش رو زدم جلو تا جایی که رضوانه رفت حموم و لخت اومد بیرون و رفت اتاق خواب.
باسن بزرگ و کمر باریک
پوست سفید و آفتاب مهتاب ندیده
سینه های پر با نوک صورتی و کُس تپلی که برای فرهاد حسابی برق انداخته بود.
آهنگ گذاشته بود و زیر لب میخوند.
قشنگ معلوم بود که سوتین و شورت نداره و یه لباس سرتاسری تابستونه ی کوتاه پوشیده بود و نشست و با گوشیش ور رفت
بعد گویا تماس داشته باشه شروع کرد صحبت کردن
انگاری فرهاد بود
صداش اول نامفهوم و آروم بود و بعد یهو گفت عه خب من که هنوز ناهارم آماده نیست
متوجه شدم فرهاد دلش طاقت نیاورده و میخواد زودتر بیاد
بعدشم که تلفن و قطع کرد و رفت تو آشپزخونه
سریع فیلم و زدم جلو دیدم میز غذا رو چیده جلو آشپزخانه تو هال و خودش داره با گوشی ایستاده پیام میده
متوجه شدم همون زمانی بوده که به من پیام داده
و زنگ خونه میخوره چشمم به جمال فرهاد روشن میشه
نیومده تو شروع میکنه بوسیدن سر صورت و لب زنم
رضوانه هم میکشونتش تو میگه حالا برس بعد
برمیگرده بره آشپزخونه و میپرسه چی میخوری شربت یا آب و همون لحظه فرهاد رو زانو میشینه و کون زنم و چنگ میزنه و میگه اینو میخورم و صورتش رو فرو میکنه تو باسن زنم
لباسش رو میده بالا و شروع میکنه به خوردن
زنمم هی آخ میگه و غر میزنه که چرا ریشش رو نزده
فرهادم میگه بیا اینجا قمبل کن
زنم میگه بزار بزار تشک پهن کنم پس
غذا رو بعدش میخوریم یعنی
فرهاد میگه فعلا من سوراخات رو میخوام
رضوانه : سوراخا؟!
امروز از پشت نه بخدا سرش رفت تو تا دو روز درد داشتم و نزدیک بود رفیقت بفهمه
چه قشنگ داشت دروغ میگفت
من آنقدر تحریک شده بودم که اگه دست میزدم به کیرم میومدم
فرهاد سریع لخت شد و همزمان زنم تشک رو آورد پهن کرد
کیر فرهاد سیخ و آماده بود
دراز و کلفت همونطور که بیاد داشتم
زنم سریع گرفت تو دستش و گفت دلم براش تنگ شده بود و زانو زد سرش و بوس کرد و شروع کرد اندازه زدن
من سانت نزدم ولی کار زنم جالب بود با دو تا دستش مشت کرد و با اینکار قسمتی از کیر و سرش با این حال بیرون بود و میشد حدس زد قد سه تا مشت خانومم طولش.
خوشبختانه دوربین جایی بود که دید کامل داشتم و زنم گفت فرهاد این مال منه میفهمی؟!
قد فرهاد اصلا به کیرش نمیخورد و انگار هیپوفیزش زده بوده به کیرش
زنم فقط سر کیر رو میکرد دهنش و میاورد بیرون
فرهاد سر رضوانه رو نوازش میکرد و قربون صدقش میرفت
دیدن این تصاویر برام غیر منتظره بود و سر جام خشک شده بودم
فرهاد گفت عروسک خانوم حال میکنی دو تا شوهر داری؟!
فرهاد گفت بسته خانومی بخواب که میخوام پستون بخورم
زنم مطیع مطیع بود و مثل موم تو دستای فرهاد
فرهاد سینه های رضوانه رو گرفت تو دستش و چسبوند به هم و شروع کرد یکی یکی خوردن
دهنش رو تا میتونست باز میکرد تا مقدار بیشتر ی روبده تو
سینه های رضوانه بزرگه ولی آویزون نیست
میدونستم نباید به کیرم دست بزنم چون هر آن ممکن بود بیام
فرهاد بلند شد بعد سینه خوری و رضوانه رو چهار دست و پا کرد و از بالا تا پایین جفت سوراخاش رو میخورد و رضوانه همسرش رو پایین گذاشته بود و چشمانش کاملا از خماری بسته شده بود. تمام این مدت هدست تو گوشم بود ولی با این حال یه نگاهم به در که یهو رضوانه سر نرسه. دوباره خیره شدم به تصویر،
فکر میکردم کاندوم میکشه سر کیرش ولی عین خیالش نبود از رضوانه پرسید آماده ای خانومم بدم تو؟!
رضوانه سرش رو تکون داد و گفت فقط آروم یهو ندی تو توروخدا
همچین که سر کیر فرهاد تو شکاف کون رضوانه گم شد زنم به کمرش قوس برعکس داد و دستش رو آورد عقب که از بیشتر رفتن کیر تو کسش جلوگیری کنه یا شایدم سرعت فرهاد رو بگیره
فرهادم دست رضوانه رو گرفت گفت نترس به من اعتماد نداری
رضوانه گفت بحث اعتماد نیست خودت که دیدی چی شد کارم به دکتر کشید
یکم مراعات کن تا بهت عادت کنم کمکم.
این حرفهارو آروم و با تمنا و ناز میگفت و من کیرم با شنیدنش نبض میزد.
فرهاد گفت نمیدم تو یهو، خودتو شل کن عادت میکنی کونت که نیست.
فرهاد با دستش کون نرم زنم رو باز میکرد و تلاش میکرد کیرو آروم آروم بده تو ولی رضوانه تقلا میکرد.
رضوانه گفت بزار برگردم اینجوری اولش خیلی سخته تنگه دردم میاد.
فرهاد گفت باشه قربون کس و کون تنگت برم من،
برگشت طاق باز خوابید و فرهاد یکم پستون خورد دوباره و آروم کیرش رو داد داخل.
کاملا مشخص بود که سر کیر فرهاد مشکل اصلیه بخاطر قارچی بودن درد زیادی داشت چون کس باید یهو خیلی کش میومد تا جا بره.
خلاصه فرهاد خوابید رو زنم و آروم شروع کرد تلمبه زدن ولی خیلی کم میکرد تو و در می آورد.
نمیتونستم طاقت بیارم کیرم رو مالیدم و توی شورتم اومدم
آنقدر ازم آب رفته بود که که رسید به شلوارکم که رو شرت پوشیده بودم.
دوست داشتم ببینم بعدش چیکار میکنن بنابراین یکم زدم جلو و دیدم که رضوانه گویا اومده چند بار و از فرهاد خواست بلند شه از روش
رضوانه به بغل خوابید و گفت یکم بغلم کن تا حالا سه بار اومدم
فرهاد با کیر شق که انتهای کیرش چیزی شبیه خامه جمع شده بود که نشون از کس پر آب زنم داشت رفت آشپزخونه و یه لیوان آب داد دستش
رضوانه بعد نوشیدن آب گفت:
تو چرا نمیای.
نکنه قرص خوردی
فرهاد: نه بخدا دلم میخواد بیشتر بکنمت خودمو کنترل میکنم
رضوانه گفت از جلو دیگه نمیتونم
فرهاد نیشش باز شد سریع پرید از کیفش یه چیزی آورد
یه چیزی شبیه ژل یا کرم که زنم به من نشون نداده بود یا چیزی نگفته بود.
رضوانه نگاه کرد و گفت من منظورم لای پام بود یا اینکه بخورمش برات، این چیه گرفتی؟!
یعنی رفتی داروخانه گفتی پماد کردن کون بدید خجالت نکشیدی ؟بعد خندید !
فرهاد گفت : نه داروخانه چی رفیقمه گفتم سکس از پشت یه چی بده کارو آسون کنه اونم اینو داد
به رضوانه گفت برگرد یکم بکنم از کون سریع میام
رضوانه که مشخص بود خودشم دلش میخواد برگشت و قمبل کرد
فرهاد اول یکم کونش رو لیس زد و کلی ماچ و بوسه بعد یکم اون ژل رو زد به کیرش و کون زنم
خواست یکم کونش رو انگشت کنه که زنم اعتراض کرد و گفت نکن خوشم نمیاد بکن ولی آروم و تا نگفتم بیشتر نده تو تا عادت کنم یکم
فرهاد از هیجان صداش میلرزید
سر کیرش رو گذاشت و آروم بازی میکرد
یکم که فشار داد یهو رضوانه پرید جلو و فرهاد کونش رو گرفت و دوباره تلاش کرد
کیرم دوباره مثل سنگ شد
اینبار گویا کمی داخل شد چون فرهاد به نفس نفس افتاده بود و بلند جون میگفت
به رضوانه گفت گرفتیش.
جانم چه باز شده.
متاسفانه من هیچ دیدی از سوراخ کون زنم نداشتم و فقط قسمتی از کیر فرهاد رو میدیدم که میومد بیرون و داخل می شد.
آروم عقب جلو میکرد صدای ناله ی رضوانه میومد و سرش رو گذاشته بود رو ساعد دستش
فرهاد گفت بمال کستو میخوام آبت بدم
میخوام تا میام تو کونت دوباره بیای
اون لحظه فکر کردم فقط برای حال دادن به رضوانه هست ولی وقتی دیدم با این کار تونست مقدار بیشتری کیرش رو جا کنه فهمیدم با تحریک چوچول رضوانه شل شده و راحت تر داره کون میده!
رضوانه شروع کرد به جیغ زدن که نزدیکه و داره میاد و سرعت مالیدن کسش رو زیاد کرده بود و همزمان فرهادم از فرصت استفاده کرد و تا میتونست آروم کیرش رو بیشتر جا کرد تا جایی که کامل میچسبوند بهش و میکشید تا نصف بیرون!
یهو هر دو به اوج رسیدن و با هم اومدن!
رضوانه بزور روی زانوهاش بود و میلرزید و فرهادم تا دسته کیرش رو کرده بود داخل و همون تو تمام آب کیرش رو خالی کرد!
به بغل دراز کشیدن و فرهاد با سینه های رضوانه یواش بازی میکرد.
رضوانه به فرهاد گفت میشه به دستمال بیاری
آبت داره میاد بیرون
یهو فرهاد گفت جون برگرد میخوام ببینم
رضوانه گفت چیرو
فرهاد: کون بزرگتو که نفسم براش میره
رضوانه برگشت و فرهاد کونش رو باز کرد
من قشنگ نمیتونستم که سوراخ کون زنم رو ببینم از اون زاویه ولی حدس میزدم وقتی فرهاد دو طرفش رو گرفت حسابی باز شده بوده.
فرهاد گفت : جان چه غاری درست کردم واسه (اسم من رو آورد)
اولین بار بود که اسمم رو میشنیدم و یه جوری شدم
زنم گفت میخوای غار نشه با اون گرزت؟!
مثل اینکه همچین بدت نمیاد رفیقت بفهمه
رضوانه گفت :دفعه اول سرش به زور رفت چیکار کردی اینبار
فرهاد: هنر پماد و شل گرفتن تو
اینکه خودت رو مالیدی هم جواب داد
عالی بود
کیر فرهاد با اینکه خواب بود ولی آماسیده بود و آویزون و به ورم و بزرگی خاصی داشت.
حتی تو این حالت هم از مال من کلفت تر و درازتر بود.
با صدای رضوانه به خودم اومدم که داشت صدام میکرد.
رضوانه: نمیخوای بخوابی ؟!
منم گفتم دارم میام عشقم …
به چهره ی زنم نگاهی انداختم و به فکر فرو رفتم…
دوباره دو سناریو جلوی روم بود…
سناریوی اول:…
نوشته: کوری ماری