سواستفاده ی پسرعموی 9ساله

سلام من علی و18سالمه (والان به شدت افسرده ام)واین داستان برمیگرده 9سال پیش اون زمان که وقتی 9ساله بود
من یک پسرعمو دارم به اسم محمد که 10سال ازم بزرگتره و برادرش ابولفضل که دوسال ازم کوچکتره .اون زمان که من ازسکس اینا اصلاچیزی نمیدونستم .چون ما باعموم همسایه بودیم من خیلی اونجا میرفتم وباابولفضل همبازی بودیم .ومحمد هم خیلی به خونه ما میومد. وچون ماهواره داشتیم میومد نگاه میکرد .یه روز یادمه که هیچکی خونمون نبود ومحمد اومد خونمون که ماهواره نگاه کنه اومد تلوزیون روشن کرد ومنم رفتم پیشش نشتم همینطوری که نگاه میکردیم یه دفعه دستشو روی رونم ومیمالید منم که چیزی ازسکس نمیدونستم .دستشو اروم برد روباسنم ومیمالید بعدچند دقیقه گفت شلوارتو دربیار من یکم خجالت کشیدم ولی خودش دراوورد و گفت دراز بکش .بعد کیرشو دراوورد وقت کرد روش وبعد خابید روم وهمینطور کیرشو مالید به کونم تا آبش اومد وبا دستمال کاغذی سریع پاک کرد و منو بلندکرد وشلوارمو کشید بالا وبعد گفت به هیچکس نگو ومن چون ازایجور چیزا نمفهمیدم گفتم چشم وبعداز اون هرجامیتونست ازم سواستفاده میکرد و بعد ازچند ماه دوستش که همسایمون بود هم گفته بود واونم از سواستفاده میکرد ومن کسخول هم چیزی نمیدونستم تا اینکه یه روز پسرعموم منو توکوچه برد خونشون وپسرخالش هم خونشون بود و گفت بیا …من که یکم میترسیدم گفتم باشه وبعد خابیدم شلوارمو دراوردم بعد دیدم پسرخاله اش کیرشو دراوورد ویکم تف ریخت روکیرش وبعد همینطور که میمالوند گوشیشو(گوشی دکمه ای ها)زد رو دوربین و من تافهمیدم میخواد فیلم بگیره خاستم بلند شم که یه پشت گردنی محکم زد وگفت وایسا ولی من میدونستم داره فیلم میگیره (و چیزی نمیتونستم بگم چون فقط9سالم بود)وبعد ابشو ریخت وبعد بادستمال کاغذی پاک کرد.فیلمو گرفته بود ولی تا یازده سالگی پسرعموم از من سواستفاده کرد ودست دوستانش و پسرخالش هم همینطور
تا اینکه تو13سالگی فهمیدم چه بلاهای سرم اومده افسرده گی استرس گرفتم وبشدت افت تحصیل شدم.(بعد فهمیدم فیلم روکه پسرخالش گرفته بود کل ایران پخش شده)تو13سالگی
همه همسن سالام فیلمو دیده بودن وبهم رفتار بدی داشتن وهمکلاسی هام ازم دوری میکردن منم افسردگی شدید داشتم بخاطر فیلم)الانم که 18سالمه بچه ها دوست کمی دارم بچه ها برام بعضی وقتا طعنه میندازند و الان بشدت عصبی افسرده واسترس دارم وهمیشه به فکر خودکشی ام .
خاهش میکنم بچه هاتونو بابچه های اقوام تنها نذارید.
(ببخشید اگه اسم شهر و داستانو کامل توضیح ندادم
نوشته: علی

دکمه بازگشت به بالا