سکسی با طعم عشق

سلام دوستان – من تازه عضو این سایت شدم . از فضای ساده و بی غل و غش اینجا خوشم میاد. فقط غلطهای املائی داستانها اعصاب من و خرد میکنه . عجیبه این نسل تازه با این سواد …
من زنی هستم از تبریز و 42 سالمه – پوست تنم سفید با 170 قد و 69 وزن – صورتم جوان و جذابه و اندامم چون ورزش میکنم ورزیده و خوش فرم . این داستان برمیگرده به زمانی که حدود 2 سالی بود که از همسر قبلیم جدا شده بودم و با هیچ کس نه ارتباط عاطفی داشتم نه ارتباطی از جنس دیگر.
به مرور زمان طی یک ارتباط کاری با پسری آشنا شدم که یک 6-7 سالی از من کوچکتر بود و مثل من حساس ،عاطفی و عاشق پیشه … چیزی که در این دوره و زمونه کمیاب بود و چندان هم ارزش تلقی نمیشد …!
ارتباط من با مهرداد به مرور زمان رنگ عشق و دلباختگی گرفت و هر روز گرمتر و صمیمانه تر میشد . یکروز برای اولین بار اومد خونه من . من تنها بودم و یک شلوار لی چسبان و یک تاپ سرمه ای رنگ تنم بود .
در رو که براش باز کردم اومد تو و همونجا دم در ایستاد و بی هیچ کلامی فقط منو نگاه میکرد. من نزدیکتر رفتم و در یک لحظه که کاملا غافلگیر شدم محکم بغلم کرد و با چنان شیفتگی محکم به خودش و سینه اش فشار میداد که حس کردم واقعا نمیتونم نفس بکشم . آغوشش و سینه پهن با بازوهای ورآمده و محکم با اون اندام مردانه و نفسی که فقط نشان از شور عشق داشت بهم آرامش میداد . حس میکردم این مردیه که میتونم بهش تکیه کنم و در اون لحظه در آغوش گرم و در میان بازوان اون فقط در دلم یک آرزو بود … خدایا این جا رو … فقط یه این جا رو … هرگز از من نگیر …
نمیدونم چقدر طول کشید تا اینکه هر دو یه کم به خودمون اومدیم . اومد داخل و کنار من نشست رو مبل راحتی . من بدنم داغ داغ بود خیلی دوست داشتم خودشود نزدیکتر بهم حس کنه . آروم دستاشو رو پاهای من میکشید و من زیر انگشتان بلند و دستای مردونه اش حس میکردم خون با شدت بیشتری تو رگهام جریان داره و بدنم هر لحظه داغتر و داغتر میشد . از گردنم شروع کردن به بوسیدن و آروم به سینه هام که رسید تاپمو در آورد و کنارم دراز کشید رو مبل -دستاش از صورت لبها و گردنم پائین تر غلطید از دو کوه بالا رفت و به نوک قله رسید … نوک سینه هام سفت و برآمده شده بود داغ شده بود انگار سینه هام مثل دو تیکه آتیش با نوکهای برآمده بیشتر دیوونش میکرد . زبونشو رو نوک سینه هام میکشید و با ولع شروغ به مک زدن و لیسیدن و مالیدن سینه هام کرد که انگار از همونجا میخواست ارضا بشم … آروم شلوارمو در آورد و از روی شرت سیاه توری شروع کردن به گاز زدن کس سفیدم که حالا حسابی خیس شده بود و آروم شورتمو از تنم درآورد . من رو مبل دراز کشیده بودم که پاهامو از هم باز کرد و با زبونش شروع کرد به لیس زدن چوچول ورآمده کسم … و با انگشت دستش آروم رو سوراخ کسم دست میکشید تا حس کردم انگشتش داره میره تو کسم وای که چه لذتی داشت وووو … انگشتش داخل کسم که خیلی هم تنگه عقب جلو میرفت و با دست دیگه اش سینه هامو محکم میمالید نمیدونم شلوار و شورتشو کی درآورده بود که یهو یه کیر کلفت و بلند دیدم که جلو صورت من منتظر بود ! کیرشو گرفتم مالیدم چقدر رگ کیرش باد کرده بود به زور داخل دهنم میرفت براش خوردم از اون پائین کیرش شروع کردم لیس زدم با زبونم تا سرش که گرد و قلمبه شده بود و بعد حسابی براش ساک زدم دیوونه شده بود داد میزد و میگفت بسه بذار بکنمت … با فشار صورتمو کنار زد رو مبل خوابوند و سر کیرشو که داغ داغ شده بود و داشت منفجر میشد به سوراخ کسم و اطرافش میمالید . من خیلی وقت بود سکس نداشتم و سوراخ کسم خیلی تنگ شده بود . بعد آروم سر کیرشو کرد داخل کسم سر کیرش بزرگ و کلفت بود و همون کافی بود که یه جیغ بلند بکشم … میگفت وای … چقدر کست تنگه آخ جون چه کسی داری … یه کم که عقب حلو کرد کسم کاملا خیس شد و انقدر باز شده بود که تا دسته فرو کرد توش … من فقط داشتم بالشت رو روی دهنم فشار میدم که همسایه هام صدای فریادمو نشنون… بعد شروع کرد تلمبه زدن و با فشار و قدرتی که اصلا درش سراغ نداشتم بقدری محکم و با فشار کسم رو می گائید که حس میکردم بالاترین لذت دنیا رو تجربه میکنم . میگفت عاشقتم عزیزم و تا ابد کنارت خواهم ماند … برام عجیبه که صحبتهای حین سکس داستانها که بی محتوا و تکراری اند و ارزش انسانی آدما رو زیرپا میذارن و در این سایت زیاد دیدم حین سکس ما خبری نبود مثل جرم بده … پاره م کن … جنده خفه شو و … بجاش عشق بود و دوست داشتن …
انقدر تلنبه زد و منم از فشار درد و لذت با ناخنهام بازوهاشو گرفته بودم هر رو عرق کرده بودیم بقدری برام لذت داشت که آرزو میکردم هیچوقت تموم نشه … تا اینکه تموم تنم لرزید عضله های کل تنم منقبض شد و حس کردم یه چیزی از بالای سرم تا اون پائین و کل وجودم رها شد . آبم اومد ولی اون هنوز داشت منو میکرد … تا اینکه حس کردم با فشار بوسه هاس داغم رو لباش آب کیرشو که گرم و داغ بود رو شکمم ریخت . هر دو کنار هم دراز کشیدیم خسته ، ولی نه سیراب از این سکس عاشقانه …
عزیز دلم من مرد زندگیت خواهم ماند برای تموم عمر … این حرف آخر اون روزش بود.
دریغا دریغا …
از آن روزها … آه … عمری گذشته است
من و تو دگرگونه گشتیم
دنیا دگرگونه گشته است …
که دیگر ندانی کجایم …
که دیگر ندانم کجائی …

نوشته: lida

دکمه بازگشت به بالا