سکسی دوباره با دوست دختر قدیمی
روزهای اخر امتحانات دبیرستان ها بود،،، سالهای اول دانشگاه من،،،،از بچه معروفهای پارک نیاوران بودم،،،، یه پسر خوشتیپ با کلی خاطرخواه… همه دخترا رو سر کار گذاشته بودم، نمیتونستم بینشون انتخاب کنم، کلا سفید و تپل دوس دارم،،، اما اخرین روز یکیشون اومد جلو… سبزه، یکم لاغر،،،، ای وای من… همه پریدن… خلاصه دوست شدیم، چهار سال… بارها هم با هم سکس داشتیم،،، ولی من هنوز تپل و سفید میخواستم، که الهه نبود… خلاصه وقتی مطمئن شد ازدواجی در کار نیست با من،، با یکی دیگه عقد کرد،،، ولی جدا شد… و دوباره ازدواج کرد، بچه دار شد،،، و دوباره طلاق… بعد از سالها برگشت سمت من،،، اینبار من هم ازدواج کرده بودم و بچه داشتم،،، بر خلاف خودم که خیلی هاتم، زنم اصلا اهل سکس نیست، بلد نیست، در حد رفع تکلیفه براش، گاهی ماهی یک بار،،، حتی سه ماه یک بار… اهل خیانت نبودم، ولی دیگه کلافه شدم از این وضعیت… وقتی الهه دوباره باهام تماس گرفت و فهمیدم جدا شده، راستش خوشحال شدم،،، که دوباره پیداش کردم،،، به هر حال چهار سال دوست دخترم بود با کلی خاطره… احساس میکردم، و میکنم، دوسش دارم، خیلی بیشتر از قبل… با کلی ناز و منت باهام قرار گذاشت… به شرط مشروب… روز وصال دوباره رسید،،، رفتم دنبالش،، رسیدیم خونه،، بعد از چندتا بوسه از لبهای خوشمزش رفت لباس عوض کنه… زنم بعد از چندسال هنوز بوسیدن بلد نیست،،، فقط بوسهای ما در حد پیشونی و گونه بود و هست… لب گرفتن برام حسرت شده،،،،، اما لبهای داغ الهه واقعا خوردنیه… از اتاق اومد بیرون، یه پیرهن یقه باز که سینه های بزرگش رو نمایش میده و بادی توری که رونهای تپلش هوش از سر ادم میبره،،، یکم چاقتر و یه دنیا سکسی تر شده بود،، َ،، برعکس زنم که برخلاف میلم هنوز روز به روز داره لاغرتر میشه،،،،، باورم نمیشد میخوام با این خانم لوند سکس کنم… نشست،،،، چند تا بوسه دیگه… دستم رو بردم لای پاش… با ناز گفت الان نه، صبر کن مست کنم… چندتا پیک مشروب و مزه خوری با دلبر… کم کم هر دو مست و مستتر… دیگه طاقت نداشتم،،، پیکهایی که با بوسههای داغ همراه بود، شورت الهه رو خیس کرده بود… هر دو میخواستیم تن بدیم به آغوشی داغ، و هم آغوشی با یاد گذشته… بردمش رو تخت،،،، نیم ساعتی لبهاش رو میک زدم، سیر نمیشدم،،،،، رفتم سراغ سینههاش،،، درشت و خوش حالت، با زبون گردی نوک سینش رو نوازش میکردم، یه دستم سینه راستش رو میمالید، یه دستم کسش رو… چه کسی گوشاتلو و تپل،،، یه خط خوشگل داشت بدون بیرون زدگی،،،، حسابی مالیدم و خوردم… با زبون کشیدم رو شکمش رفتم تا کسش،،،، قبلا کس بد بویی داشت و ترش،،،، اما الان خوش بو و شیرین بود،،، نمیدنم شاید اونقدر مست بودم که نمیفهمیدم،،،،، لای کسش رو باز کردم و شروع کردم لیس زدن… محکم میک زدن… زبونم رو میکردم تو سوراخ کسش، محکم لیس میزدم و میکشیدم بالا،،، چوچولش رو میک میزدم و لذت میبردم،،،، روتختی و چنگ میزد، به کمرش قوس میداد، از ته دل ناله میزد و جیغ میکشید… التماس میکرد… بکن توش،، دارم میمیرم،،، جرم بده،، کیر میخوام… بکن منو لعنتی،، کسم داره اتیش میگیره،،،،، بکن دیگه… حرفاش،نالههاش،،، حشریترم میکرد… بعد از چند سال زندگی مشترک هنوز از زنم اسم کیر یا کوس رو نشنیدم، حتی روش نمیشه بذاره کسشو ببینم… اما الهه واقعا سکسی بود… یه کاندوم برداشتم، کشیدم رو کیرم، اروم گذاشتم رو سوراخش… یواش کردم تو… نسبتا تنگ بود… اروم اروم عقب و جلو میکردم، وهر بار بیشتر میکردم توش تا بالاخره تا ته جا کردم،،،،، طاق باز خوابیده بود، پاهاش رو داده بودم، کسش مثل غنچه قلمبه شده بود و کیر کلفتی که غنچه رو باز میکرد،،، داغ، خیس، گرم و نرم،،،،، با داد و جیغ ارضا شد… دو ویقه بعدش هم من ارضا شدم و بیحال کنار افتادم… دوباره بوسه،،، دوباره نوازش،، چشمای سیاهش خمار و راضی… لباس پوشیدیم و بردم رسوندمش… اما الهه دیگه اون الهه سابق نبود،،،، توقع داشت زنم رو طلاق بدم و باهاش ازدواج کنم، که بخاطر بچم هرگز نمیتونم… ای کاش با خودش ازدواج کرده بودم،، ای کاش زنم زن بود،،،، و ای کاش های زیاد دیگه… نمیدونم باور میکنید یا نه،،، ولی همش عین حقیقت بود،،، بیشتر درددل بود تا داستان سکسی…
نوشته: میلاد، ا، م…