سکس با بیوه های خشکل
سلام بر جقی های عزیز من هیچوقت داستان ننوشتم برخلاف بقیه که شاید تخیلات ذهن مریضشون باشه من وقت این کسشرا رو ندارم اینم اول و اخرین داستانه که مینویسم اینم بخاطر این مینویسم چون یکی دو هفته ست رو تختم عمل انجام دادم دستم به کار نمیره فعلا داشتم داستانای سکس میخوندم که گفتم من این داستان خودمو برا جقی ها بنویسم
من الان سنم ۲۹ساله بچه ی غرب کشور شغلمم برنامه نویسیه
اون موقع که این سکس برام اتفاق افتاد من ۲۳ سالم بود
همسایه ی دیوار به دیوار ما یه مادر و دوتا دختر بودن که طفلی ها هر سه تاشون بیوه بودن .مادره که شوهرش زن دوم گرفته بود رفته بود یه شهر دیگه که اصلا بهش سر نمیزد دو دتا دختراشم هر کدوم دوبار ازدواجکرده بودن ولی طلاقشون داده بودن از خشکلی و هیکل و قیافه اگه بگم از کارداشیان سر تر بودن دروغ نگفتم چون فوق العاده خشکل بودن درامدشون هم از راه ارایشگری بود یعنی آرایشگر بود مادره دوتا دختراشم کامل یاد گرفته بودن. چون اینا مرد تو خونه نداشتن پدرم بعضی وقتا بهشون سر میزد وسایل هم میبرد براشون البته اینو بگم پدرم براش لخت شن کسیو نمیکنه مذهبی هم نیس ولی چون همه تو شهر میشناسنش نمیخاست برا اینچیزا آبروش بره.خلاصه .هرچند با من هم خیلی گرمبودن ولی هیچوقت نمیرفتم خونشون تا یه روز دختر کوچیکه ش .کوچیکه ش سنش ۲۲سال بود بهمگفت بیا تو نهارمهمون باش پیتزا درست کردم که تا خاستم بگم نه مامانش گفت آره بیا حتما باید بیای که منمگفت باشه و رفتم تو اونروز کامل باهم شوخی کردیم و خندیدیم و اونموقع بود که از من خوششون اومد چون بهممیگفتن نمیدونستیم انقد شوخ و بامزه ای از اون روز هر هفته یا ماه که میشد یا دعوتم میکردن یا میگفتن بریمبیرون جوجه بزنیم ت طبیعت منم ماشین داشتم اونا نداشتن خیلی وقتا میرفتیم
خلاصه یه روز به سرم زد چرا اینارو نکنم هر سه تاشون بیوه تشنه کیرن اینا
که فکر کردم که من باید اول سر مار رو بزنم که منظورم همون مادرشون یود باید اول اونو اوکی میکردم دختراش دیگه آسون میشد مخشونو زد
یه روز یه عروس داشت که باید آرایشش میکرد ولی عروس توی روستا نزدیک شهرمون بود که بمن گفت میتونی باهام بیای اگه نمیای آژانس هس زنگمیزنم اون بیاد ولی دوس ندارم با غریبه ها برم بجاش پولشو میدم تو
منمگفتم بنظرت من احتیاجی به پول دارم که خندید و گفت نه بابا ماشالا کل تیر طایفه مون اندازه تو ندارن ولی دوس داشتم باهام بیای که منم گفتم اوکی تایمم خالیه باهات میام. بردمش عروسشو ارایش کرد که من تو ماشینمنتظر بودم بعد اومد که بریم خونه .که منم راستش یکم آدم نترسی ام اصلا برام مهم نبود که ناراحت میشه یا نه راستس به کیرمم نبود که یه راست بهش گفتم که تو شوهر نداری دلت سکس نمیخاد که اونمگفت هاا گفتم دلت کیر نمیخاد اونم گفت چرا اینجوری میگی حالا گفتم قضیه رو فلسفی نکن یا میخاد یا نمیخاد خب .اونم گفت معلومه میخاد ولی شوهر ندارم که .گفتمپس چطوری خودتو تخیله میکنی اونم با خنده گفت لوله جاروبرقی هس خب اینو گفت من زدم کنار یه جا خوب و خلوت وایسادم گفت چرا وایسادی گفتم چرا لوله جاروبرقی تا وقتی یه کیر به این خوبی هس اونمگفت کو کیر که براش دراورم گفت وای نه نمیشه گفتم چرا نمیشه فکرمیکنی من ازونام برمپیش همه جار بزنم که تو رو کردم اونمگفت اره فقط ازین میترسم گفتم نترس من انقدام کس ندیده نیستم خودتم میدونی اونم گفت راستش من از خدامه باهات سکس کنم چون جذبم میکنی که دیدم داره دهنشو عقب جلو میکنه .اینم بگم من خیلی دیر ارضا میشم منیه مدته دنبال دارویی چیزی ام که زود انزال شم .خلاصه یه سه چار دقه ساک پرتف حرفه ای زد برام بعدش صندلی ماشینو بردم عقب گفتم بیا بشین روش که همینجوری داشتم تلمبه میزدم گفتم بریزی هم اشکال نداره من لوله هامو بستم فکرکنم ۲۰دقه طول کشید تا ابم اومد کسشم گشاد بود آبو ریختم توش راه افتادیم که تو راه هی منو میبوسید عشقم عشقم میکرد گفتمچته مگه کیر ندیدی تا حالا اونم میگفت ۵ماه بود سکس نداشتم گفتم مگه شوهرت ۱۰سال بیشتر نیس پیشت نیس اونمگفت من صیغه میشم ولی الان کسی نیس که بعدا بهم گفت صیغه یکی از همسایه هانونم بوده یه مرد ۴۵ساله که قبلا دخترش دوس دخترم بود
عرضم به درزتون بعد اون سکس گفتم بیین من میخام دختراتم بکنم خودت بهشون بگو اونمگفت نمیشه که من بگم بیا خودت بهشون بگو که منم گفتم شماره دختر کوچیکه ت رو بفرس برام که برام فرستاد من بهش پیشنهاد دوستی دادم سریع گفت باشه و قبول کرد.که بعد چند روز لاس زدن گفتم کستو میخام که اونم گفت حله مکان جور کن .من خودم خونه هم داشتم از خودم که بردمش خونه خودم تا تونستم اون حوری رو کردم
بعد بهش گفتم که مامانتم میکنم که اون گفت میدونم گفتم چطوری گفت چون باهم راحتیم همه چیزو بهم میگیم که گفت خواهرمم دلش میخاد بکنیش که گفتم حله رفتیم خونه شون هر سه تارو به سامورایی ترین شکل ممکن گاییدم فکر کنم ۲سال تمام من اینارو میکردم به واسطه شغلشون زن های کیر دوست رو میشناختن برامن جور میکردن بهترین دوران زندگیم بود که بعدا با دختر خاله خودم ازدواج کردم و دیگه نتوستم باهاشون در ارتباط باشم خونمون رو فروختم الان یه شهر دیگه م البته از ترس زنم ها چون اونجا میبودم حتما یه گافی میدادم .میفهمید چون عاشقشم نمیخاستم ذهنیتش نسبت بمن خراب شه
اینم بگم داداشا.سکس و بی ناموسی یه چیز گذراست
اما وقتی خودت تشکیل خانواده بدی اونوقع میفهمی زندگی چیه لذت سکس چیه وقتی بچه ت بهت میگه بابا یا مامان اونموقع س که زندگی با همه ی کیری بودنش برات جذاب میشه میخام بگم دورشو خط بکشید برید یه زندگی سالم رو تجربه کنید من خودم بی ناموس عالم بودم تو مجردی ولی الان باخودم حال میکنم
این داستانم فقط یه قسمت از بی ناموسی هام بود
خلاصه موفق باشید
🥚🥚🥚💊💊💊🥚🥚🥚💊💊🥚💊🥚🥚
نوشته: ریوشی