سکس با زندایی مینا

من حسین ۱۷ ساله اهل مشهدم.داستان سکسم بازن داییم رو براتون میگم. تابستون پارسال مادر و پدرم با داییم برای شرکت در عروسی دایی کوچیکم رفتن تهران منم چون دو تا تجدیدی آورده بودم اجبارا موندم مشهد تاشهریور پاسشون کنم زن داییم هم به خاطر پسرش که یک ساله بود و ناراحتی تنفسی داشت نرفت و مشهد موند. به خاطر همین به پیشنهاد داییم برای این که زنداییم تنها نباشه من رفتم خونه داییم که هم من تنها نباشم هم زن دایی مینا.مینا ۲۸ سالشه.با اندام متناسب و پوست سفید و ناز. رابطم باهاش خوبه فقط یکم شرم و حیا داره و زیاد با من خودمونی نیست.

خلاصه که بعد از رفتن بابا و مامان و داییم به تهران من موندم و مینا روز اول که من خونه نبودم و مینا هم سرکارش بود و پسر داییم هم مهد بود. شب برای شام اومدم خونه داییم شام رو با مینا خوردم بعداز تماشای تلویزیون خواستم برم بخوابم مینا هم سینا پسر داییم رو خوابونده بود. مینا داشت بالب تاپش ور میرفت. بهش گفتم میخوام بخوابم کجا بخوابم،گفت برو تو اتاق رو تخت بخواب گفتم پس شما چی گفت من تو اتاق سینا پیش اون میخوابم.چیزی نگفتم و اومدم تو اتاق زن دایی و دایی ولو شدم رو تخت که بخوابم اما هر کار میکردم خوابم نمیبرد. تو فکر امتحان فردام بودم که نکنه دوباره بیفتم.

تو همین فکرهابودم که دیدم مینا در اتاق رو آروم باز کرد و یه نگاه کرد و اومد تو من که خودم رو به خواب زده بودم دیدم رفت پشت سرم از تو آینه دیدم داره روسریش رو درمیاره مانتوش رو هم در آورد ولی تو اون تاریکی صورت و بدنش واضح نبودند کنارم دراز کشید منم که پشتم بهش بود گرمای وجودش رو حس میکردم.تو فکر این بودم که مینا با اون همه عفتش چیجوری اومده کنار من خوابیده.نمیدونم چی شد که خوابم برد و صبح شد.

باصدای مینا که منو صدا میزد و میگفت پاشو مگه امتحان نداری بیدار شدم.دیدم ساعت ۷ مینا رو سری و مانتوشو پوشیده بود که بره سر کارش.به کنارم نگاه کردم انگار نه انگار که کسی کنارم خوابیده باشه.بلند شدم و یه ابی به دست و صورتم زدم اومدم بیرون که مینا گفت من دارم میرم اگه میخوای تایه جای برسونمت. گفتم ممنون الان میام سریع لباسام رو پوشیدم و خودکارم رو برداشتم اومدم بیرون مینا و سینا تو ماشین منتظرم بودن سوار ماشین شدم و مینا من رو تا نزدیکای مدرسم رسوند. اون روزامتحان عربیم رو دادم. خوشبختانه با ۱۱/۵قبول شدم بعد امتحان رفتم خونمون و یکم با رایانم بازی کردم و برای ناهار اومدم خونه داییم.

مینا و سینا تازه اومده بودن ناهار حاضری خوردیم و بعد ناهار کمی با سینا بازی کردم و بعد خوابش برد،منم اومدم تو حال و شروع کردم خوندن زیست واسه امتحان پس فردام. مینا هم رفت حموم .قسمت سکسی از اینجا شروع میشه که همینجور که داشتم درس میخوندم ناگهان صدای بلندی همراه باجیغ مینا از حموم اومد دویدم سمت حموم داد زدم چی شده جوابی نداد. چندلحظه بعد صدای گریش اومد هرچه صدا میزدم چی شده جوابی نمیداد. دیگه داشتم نگران میشدم در حموم از پشت قفل شده بود .بازم صداش کردم ولی جواب نمیداد. مجبور شدم با زدن چند ضربه به در قفل رو بشکونم وقتی رفتم تو دیدم مینا لخت رو زمینه و از سرش داره داره خون میاد.

خیلی ترسیدم رفتم جلو انگار هنوز متوجه حضور من نشده بود گفتم خوبی.تا این رو گفتم بیچاره شکه شد و بادستش جلو ی کسش رو گرفت ولی چیزی نمیگفت و فقط گریه میکرد.اون موقع بود که به خودم اومدم دیدم مینا لخت مادرزاد روبه رومه عجب سینه هایی داشت وای چقدر بدن نازی داشت تاحالا باچنین منظره ای روبه رو نشده بودم که چشم به صابون کنار حموم افتاد فهمیدم پاش رفته رو صابون و افتاده.بهش گفتم خوبی بازم جواب نمیداد خیلی نگرانش شدم تا به قسمت کنارسرش که خون میامد دس زدم یه جیغ بلند زد ترسیدم شیر آب رو بستم کنارش نشستم ببینم به هوشه یا نه دوباره چشم به سینه های نازش افتاد.میخواستم بخورمشون ولی اون موقع جاش نبود به صورتش نگا کردم و صداش زدم دیدم با چشاش به من نگاه کرد ولی هنوز داشت گریه میکرد و می لرزید انگار ترسیده بود گفتم میخوای ببرمت بیرون خواست باسرش بگه تایید کنه که دوباره ازشدت درد جیغ زد.فهمیدم فقط سرش شکسته. حولش رو اوردم و تنش رو خشک کردم بعد حوله رو گذاشتم رو گذاشتم رو کونش وای که چه کون مرواریدی داشت هیچ وقت فکر نمیکردم یه روز مینا رو این طوری ببینم. مینا حوله رو دور کونش گرفت و منم دستش رو گرفتم بلندش کردم.دستش رو انداخت دور گردنم وای بوی سینه هاش رو حس میکردم آروم اوردمش بیرون و خوابوندمش جلوی حموم سریع دویدم و یه آب قند واسش آوردم یکم که حالش جا اومد گفت که لباساش رو از تو حموم بهش بدم ولی هنوز داشت گریه میکرد.واسش آوردم یه شرت و کرست قرمز بود و یه تیشرت و شلوار جینش و مانتوش گفتم میخوای زنگ بزن اورژانس من من کرد و گفت نه.گفت برو بیرون فهمیدم میخواد لباس بپوشه منم اومدم تو حال که دیدم با ناله گفت بیا رفتم دیدم شرت و کرستش رو پوشیده بیچاره هنوز خجالت میکشید.رفتم و براش شلوار و تیشرتش رو تنش کردم موقع کشیدن شلوارش به بالا دستم به کونش خورد که داشت کیرم رو راست میکرد دیگه ترس و جوشم از حال مینا داشت به شهوت تبدیل میشد.گفت برو برام از کشو دراور شال بیار منم رفتم آوردم فهمیدم می خواد بره بیرون گفتم کجا گفت میخوام برم درمونگاه هنوز از من خجالت میکشید گفتم پس کلید ماشین رو بده من ببرمت گفت تو کیفمه برو بردار منم لباسام رو پوشیدم و کلید رو برداشتم و مینا رو آورد تو حیاط و سوارش کردم تازه یاد سینا افتادم رفتم بغلش کردم و اوردمش تو ماشین هنوز خواب بود مینا هم اه و ناله هاش کمتر شده بود با این که گواهینامه نداشتم ولی یکم رانندگی یاد داشتم خوشبختانه یه درمانگاه نزدیک خونشون بود بردمش همونجا بردمش تو و دو تا بخیه به سرش زدن و یه سرم بهش وصل کردن من هنوز تو فکر بدن مینا بودم حسابی حشری بودم ولی حیف که کسش رو ندیدم خلاصه بعد از تموم شدن سرمش اومدیم خونه مینا رفت بخوابه سینا هم که تو درمانگاه بیدار شده بود بامینا خوابید منم اومدم تا هم یه دوش بگیرم و هم خون های توی حموم رو بشورم.قفل در هم که خراب بود و در بسته نمیشد.داشتم دوش میگرفتم که دیدم در باز شد و مینا اومد تو گفتم نیا تو لختم ولی انگار حرف تو گوشش نمیرفت اومد توگفت مگه من پوشیده بودم که تو اومدی تو حموم انتظار چنین حرفی رو ازش نداشتم ازخجالت دستم رو رو کیرم گرفتم همون دم در ایستاد گفت تو بدن من رو دیدی منم میخوام ببینمت بی حساب شیم.انگار نه انگار سرش شکسته بود اومد سمتم دستش رو برد سمت کیرم منم از خدا خواسته کیرم رودادم بهش کیرم سیخ سیخ شده بود گرفت تو دستش دستش سرد بود گفتم صبر کن من که کست رو ندیدم تو نباید کیرم رو ببینی انگار انتظار چنین حرفی رو ازم نداشت چشای نازش گرد شدن گفت وا حسین تو هم .تازه فهمیدم چی گفتم شیر اب رو بستم و حوله رو بستم به کمرم گفتم بریم تو اتاق اونم رفت و سینا رو که خوابیده بود برد تو اتاقش .رفتیم تو اتاق مینا و داییم مینا که با تیشرت و شلوار لی و سر باند پیچی شده بود من رو هل داد رو ی تخت و لبش رو گذاشت رو لبم فکر نمیکردم مینا همچین کاری بکنه وای چه لب های گرمی داشت انگار حسابی حشری شده بود اخه بد جوری گردنم رو میلیسید منم دستم رو کونش بود بلندش ردم و شلوارش و تیشرتش رو در اوردم و خوابوندمش رو تخت و رفتم سراغ کسش از روی شرت قرمزش کسش رو لیس میزدم بعد کرستش رو در اورد و رفتم رو سینه هاش سینه های خوشبویی داشت فقط میخوردمشون کیرم شق بود و میخورد به حوله و اذیت میشدم حوله رو باز کردم پرتش کردم اون طرف طاقت نیاوردم و شرت مینا رو کشیدم پایین اصلا باور نمی کردم که دارم با مینا همچین کاری میکنم.وای عجب کس تپلی داشت اودم که بلیسمش اه و اوه هاش شدت گرفته بود کسش خیس شده بود اخه از رو شرت خیلی لیسیده بودم وای خیلی ناز بود یه لیس از کس تا سینه هاش کشیدم بعد کیرم رو به کسش میمالیدم که خیلی حال میکرد گفت بکن توش منم گفتم اول باید خیسش کنی نمیدونم از کجا منظورم رو فهمید که بلند شد ساک بزنه معلوم بود که خوب وارده.وای اون قدر خوب میلیسید که دیگه داشت ابم میومد تاگفتم داره آبم میاد کیرم رو ول کرد گرفت خوابید منم یه تف زدم به کس سفیدش و سر کیرم رو گذاشتم دم کسش اولش از این که بکنمش و یه وقت ابم بریزه توش ترسیدم ولی شهوت امون نکرد و کیرم رو کردم توش مینا یه جیغ بلند زد که داشت گوشام کر میشد وای چقدر داغ بود داشتم حال میکردم که دیدم داره ابم میاد کشیدم بیرون گفتم اومد گفت بریز رو سینه هام منم ریختم وای کیرم داشت از شدت درد میترکید مینا هم با اه اه داشت ابم رو روی سینه هاش میمالوند از این که ابم اومده بود ناراحت بودم پس شروع کردم به لیسیدن کس مینا اخه خیلی ناز بود که دیدم پاهاش داره میلرزه فهمیدم که ارضا شد کیرم رو گذاشتم لای سینه هاش که دیدم داره بالبخند نگام میکنه همون طور خوابیدم روش که صدای گریه سینا مارو به خودمون اورد مینا به زحمت مانتوشو پوشید رفت جای سینا منم اومدم دوش بگیرم که بعد دیدم مینا هم اومد چون سرش پانسمان بود فقط بدنش رو شست و بازم برام ساک زد اون شب از فرط خستگی خوابیدیم اما فرداش بازم حال کردیم و شبشم مامان و بابا و داییم اومدن و منم روز بعد دوباره زیست رو افتادم ولی هیچ وقت کس مینا رو فراموش نکردم و هنوزم بعضی وقت ها از پشت تلفن به هم حال میدیم ولی هنوز موقعیت برای سکس دوباره با مینا برام پیش نیومده .لطفا نظر واقعی تون رو بدین

نوشته: حسین

دکمه بازگشت به بالا