سکس با زن رفیق

من تورج حدودا ۳۷ سال سن دارم مجرد زندگی میکنم قد یک متر هفتاد نه وزن صد هفت کیلو ماشین سنگین تریلی دارم حکایت که میخوام براتون عنوان کنم من یه دوست داشتم بنام مهدی که خیلی باهم بودیم که مهدی کارمند بانک بود که بعد ازدواج کرد ولی رابطه من ومهدی طبق سابق گرم وگرم بودبا مجرد بودن من نه خودش نه خانمش مشکلی نداشتن خیلی هم باهم راحت بودیم شوخی لفظی هم داشتیم نه فیزیکی اسم همسرش هم معصومه بود بعد این اقا مهدی ما با کسی اشنا شده بود بنام مجید و اسم همسر مجید هم مریم بود که از اون خانما بود که شیطون بازی داشت خلاصه یک روز زنگ زدن به من که تورج کجا هستی من گفتم انزلی شما کجاهستید گفتن ماهم زیبا کنار لب دریا هستیم معصوم زنگ زده بود که گفت اقا مهدی بامجید اقا تو دریا شنا میکنن من ومریم هم داریم اشپزی میکنیم نهار ما منتطرتیم بیا پیش ما گفتم ممنون مزاحم نمیشم گفت چرت وپرت نگو بیا منتظرتیم گوشی قطع کرد من هم رفتم کامیون پارک کردم همون نزدیکا که رفتم پیش اونا دیدم که منتظر من هستن خلاصه سلام علیک گرمی وحال واحوال گرم مشغول غذا خوردن وبعد غذا هم یه قلیون وکشیدیم مهدی ومجید جفتشون هم دوست زن داشتن نگو دوستای زن شون هم اومدن همون جا که این دونفر یکی یکی جیم شدن رفتن پیش دوستای زن شون من موندم معصوم ومریم خانم که من رفتم ازتو جعبه تریلی سه تا تیوب لاستیک باد زدم با طناب اوردم کنار ساحل که چند تا تخته هم کنار ساحل ردیف کردم لباس دراوردم تویوب ها را داخل اب به هم بستم تخته ها را روی تویوب ها بستم یکی از چادر های مسافرتی را روی تخته ها باز کردم وخیلی چیز جذابی شده بود زمانی که من داخل اب بودم بعد از اب میومدم بیرون تخته وطناب با خودم ببرم داخل اب از کنار معصوم ومریم رفت وامد میکردم این میزدن زیر خنده که بعدا متوجه شدم علت خندهاشون چی بود زمونی که اب میزدم بیرون شورت من میچسبید به بدنم این کل الت مشخص میشد که گویا از الت شوهرهای اونا بزرگتر وکلفتر بود که مریم خیلی تلاش کرد که من توهمون چادر که درست کرده بودم من بکنمش اما من زیر بارنرفتم ولی مخ معصوم وذهن معصوم بابت من والت بزرگم کلا بهم ریخته بود ودیوانش کرده بود که سه روز بعد معصوم زنگ زد بیا خونه ما کارت دارم واجب دارم ولی به کسی چیزی نگو من هم ازدنیا بی خبر که معصوم چه نقشه ای برام کشیده رفتم که متوجه شدم که دیگه نمیتونستم از دستش رها بکنم خودم رو معصوم هم لخت با شورت و سوتین ولی چادر سرش وقتی چایی واورد چادر شل داد افتاد دیدم خیلی خیلی قسم والتماس کردم که من وبیخیال شو دست از سر من بردار اما قبول نکرد فقط میگفت باهم سکس باید بکنیم وگرنه کاری میکنم مهدی به خونت تشنه بشه دعوای ناموسی درست میکنم که من هم تن با این کاردادم غافل از دنیا که این بی پدر دوربین جاساز کرده ازسکس من وخودش فیلم میگیره وجالب اینکه سکس خواستیم شروع کنیم گفت خواهشی بکنم ازت گفتم بگو گفت من از سکس خشن لذت میبرم دوست دارم میخوام منو به زور بخوابونی زمین لباسهامو پاره کنی من کتک بزنی وتندتند بکنی من خر هم قبول کردم بعد سکس وقتی گفت هرموقع گفتم بیا باید بیایی من گفتم غلط کردی این بار هم ندانسته گرفتار شدم که فیلم نشون داد بهم که من دارم باجنگ ودعوا وکتک کاری ولباسهاشو پاره میکنم یعنی به زور میخوام باهاش سکس کنم مات ومبهوت ومانده بودم که گفت هر زمان گفتم بیا وگرنه این فیلم به شوهر وداداشام نشون میدم که تیکه تیکه بکننت الان فکر کنم ۱۲ سال میشه هفته ای دوبار من مجبور میکنه که برم تا صبح بکنمش ممنون که وقت گذاشتیداین داستان رابخونید

نوشته: تورج

دکمه بازگشت به بالا