سکس با عمه نازم

سلام به دوستان حشری .این یک داستان کاملا واقعیست.خواهشا توهین نکنین.امیدوارم لذت ببرین.
اسم من عرفان ۲۴سالمه و ساکن غرب کشورم .نمیگم که اره مثلا کیرم درازه یا اندام ورزشی سیکس پک دارم .نه کاملا اندامم معمولیه و یه قیافه مردونه و به گفته اطرافیان قیافه جذابی دارم.بریم سر اصل مطلب .
یi عمه دارم به اسم ستاره که بیوه س از زیباییش هرچه بگم کم گفتم.قدش تقریبا ۱۶۵ اندام تو پر .کون درشت و ژله ای با رون های درشت .چاق نیست .اما تو پر و خوش اندامه .رابطم با این عمم خیلی صمیمیه.و همیشه باهم در ارتباطیم.از اونجا که چهره م مردونس هرجا که می‌رفتیم همه فکر میکردن که زن وشوهریم.از وقتی خودمو شناختم حس خاصی نسبت بهش داشتم .سنم که بالاتر رفت وشروع به خود ارضایی کردم همیشه با فکر کردن به عمم خودمو ارضا میکردم .همیشه آرزو داشتم سکس کنم باهاش .یه چند باری تونستم ممه هاشو ببینم از سوراخ در حموم اما این دید زدنا باعث میشد من تشنه تر شم .سالها گذشت و من روز به روز تشنه تر میشدم .جدا از سکس .کاملا عاشقش شده بودم .یه مدت شبا باهم ی مسیریو میرفتیم پیاده روی ‌‌تومسیر رفت و برگشت کلی صحبت میکردیم .راحتیم برای صحبت کردن بیشتر شده بود .طوری که به شوخی بهش میفهموندم که چقدر دوسش دارم .و دوس دارم باهاش سکس کنم .یک سال به همین منوال گذشت که یک بار گفت .تو فکر میکنی من متوجه منظورت نمیشم .می‌دونم چی میگی .ولی اصلا خوشم نیومد از این رفتارت .و انتظار نداشتم ازت .منو میگی انگار یه سطل آب سرد ریختن رو سرم سری حرفو عوض کردم .اونم دیگه ادامه نداد .دیگه بیخیال مخ زنی شدم .ولی روز به روز عطش براش بیشتر میشد .سالها گذشت .تا این که امسال با یه دختری آشنا شدم و بعد از مدتی با خانوادم اشناش کردم.بعد یه مدت .رفتیم خواستگاری.نامزدی کردیم .ومدتی بعدشم عقد.مدتی گذشت .یه بار با عمم تنها شدیم یه فکری به ذهنم زد .با شوخی گفتم از همین حالا استرس دارم .گفت چرا گفتم شب زفاف .خندید و گفت وا مگه تو دختری که استرس داری .گفتم میترسم که خراب کنم .گفت چرا .گفتم آخه چطور بگم .گفت بگو دیگه مسخره .گفتم میترسم زود انزالی باشم .گفت از کجا میدونی با کسی سکس کردی زود ارضا شدی ؟گفتم نه .ولی حس میکنم باشم.کاش خود ارضایی کنم شاید معلوم بشه هستم یا نه .گفت که تا با زنت سکس نکنی که متوجه نمیشی.خودارضایی اصلا معلوم نمیکنه …حالا با زنت انجام بده بعد عروسی اگه زود انزالی بودی سریع درمان کن …گفتم نمیخوام همین اول کاری کم بیارم . دوست دارم دیوونش کنم.گفت که آره از اول که خودتو خوب نشون بدی بهتره(الان به عده میان میگن که اره همش دروغه کی میاد در مورد این مسائل باهم خودش حرف بزنه .دوستان من اون بالا گفتم با عمم خیلی خیلی راحتم .و حرفامو به شوخی میگم که کسی ناراحت نشه و عمم یه آدم.امروزیه)گفتم به نظرت نرم با یکی هم خواب شم .گفت مثلا کی .گفتم چه می‌دونم از اینا که مکان دارن پول میگیرن.گفت وا دیوونه چی میگی .کثیفه مریض میشی .قیافمو مظلوم کردم گفتم خب چه کنم . دوست ندارم ضعیف جلوه کنم .حالا ی چیزی تو ذهنمه …ولی وللش.گفت بگو .گفتم نه دوست ندارم .ازم ناراحت شی.نمیخوام با زدن این حرف تورو از دست بدم .گفت مسخره بگو .گفتم قول میدی ازم نرنجی.من خیلی تورو دوست دارم نمیخوام باهام قطع رابطه کنی
گفت خیالت راحت .اگه ایده و حرف خوبی نبود بیخیالش میشیم .بعدشم مگه نمیگی تو عمم نیستی رفیقمی .خوب به عنوان ی رفیق بهم بگو .گفتم خیلی خیلی ببخشید .میشه خودت کمکم کنی .گفت چطور کمک کنم.گفتم بامن سکس کنی .اولش خندید گفت مسخره .بعد دید که جدیم.گفت عزیزم نمیشه ما درسته دوستیم .راحتیم ولی هرچی باشه من عمتم نمیشه.هرکاری کردم .حریفش نشدم که بتونم راضیش کنم .ازش عذرخواهی کردم .و گفتم فراموشش کن.خیلی حالم گرفته شد .با خودم گفتم اینم اخرین تیر بود که به هدف نخورد .یه هفته گذشت یه روز رفته بودم حموم .عمه ستاره اومده بود خونمون در همون لحظه مامانم میخواست بره بیرون .با رفتن مامانم .چند لحظه بعد .عمم اومد دم در حموم صدام کرد سرمو از لای در بیرون بردم .گفت عرفان زود بدو بیا بیرون که از گرما کل بدنم خیسه عرقه.گفتم تازه اومدم حالا حالا ها نشستم.گفت نیای به زور میام تو .گفتم اگه تونستی بیا .چند لحظه بعد دوباره در زد . گفتم که عجله نکن میام .گفت نه باهات حرف دارم .گفتم الان میام بیرون .گفت نه سخته برام که تو روت بگم از همین پشت در بگم بهتره .گفتم باشه .هرجور راحتی .جانم بگو .گفت که راستی بعد اون روز کسی پیدا کردی که بتونی خودتو بسنجید .گفتم والا نه .گفت که یه چیز می‌خوام بگم ولی سخته یکم .خجالت میکشم . گفتم خب من پشت درم راحت حرفتو بزن .گفت که دوست ندارم شب اولی جلو زنت کم بیاری .می‌خوام کمکت کنم می‌خوام باهات انجام بدم .منو میگی اون لحظه یکی از قشنگ ترین لحظه ها بود برام.از خوشحالی میخواستم بال دربیارم .تا اینو گفت رفته رفته کیرم داشت راست میشد .گفتم الهی قربونت برم .کی انجامش بدیم گفت الان موقعیت خوبیه به نظرم .در حموم باز کردم .نمی‌دونم چرا .ولی نسبت به همیشه خیلی زیبا تر شده بود .لباسشو در آورد .شرت و سوتینشو در آورد واییییی چی میدیدم یه بدن تو پر با رنگ گندمگون.ممه های تقریبا۷۵یه کس نسبتا روشن .واییی داشتم دیوونه میشدم .اومد تو گفتم اول بچرخ تا کونتو ببینم چرخید .اخخخخ کون گنده ژله ای بغلش کردم .شروع کردیم به لب گرفتن .مثل قحطی زده ها آبشو میخوردم زبون همدیگه رو میک میزدیم.لبمو جدا کردم شروع کردم کردنش و خوردن.معلوم بود رو گردنش حساسه چون داشت لذت میبرد .اومدم پایین تر ممه هاشو به نوبت میکردم تو دهنم با ولع میخوردم مدت طولانی خوردم .با همون فرمون اومدم رو کسش.بهش گفتم حس میکنم دارم خواب میبینم .خندید گفت نه دیوونه بیداری .زود کارتو بکن خیلی داغم .کسش آب انداخته بود .از پایین کسش زبون کشیدم تا بالا .چنان آهی کشید که منو دیوونه کرد .زبونم فرو میکردم تو کسش میکش میزدم .اینقدر رو چوچولش زبون زدم که یهو بدنش لرزید و ارضا شد .آب سفید رنگی ازش خارج شد .با زبون همشو خوردم .گفتم روز اول این کون گنده ت باعث شد عاشقت بشم برگرد که بخورمش.برگشت .اول چندتا اسپنک زدم رو کونش .لپ کونش یکم زبون زدم بعد سرمو بردم بین چاک کونش .شروع کردم به خوردن .یه بوی خاصی داشت .طوری که لذت میبردم.داغ تر میشدم .خودشو شل میکرد زبونمو میکردم تو سوراخ کونش .بعد به پشت خوابوندمش کیرمو میمالیدم به کسش خیلی حال میداد .آروم کیرمو فرو کردم تو کسش خوابیدم روش وایییی اون لحظه دوست داشتم زمان از حرکت بایسته .تو عمرم همچنین لذتی رو تجربه نکرده بودم .آروم آروم کمرمو تکون میدادم وتلمبه میزدم .آه وناله میکرد .معلوم بود داره لذت میبره اول لباشو خوردم .بعد شروع کردم به خوردن سینه هاش.۵دقیقه تقریبا تلمبه زدم کیرمو در آوردم گفت .چی شد میخواستی ارضا شی گفتم نه .نمیخوام زود کارم تموم شده میخوام بیشتر باهام باشیم .گفتم میشه از پشت بکنم .گفت وای نه خیلی درد داره .قبل که متاهل بودم .یک بار به شوهرم دادم نزدیک بود از حال برم .گفتم لیزش میکنم اگه درد داشت نمیکنم .از اون انکار از من اصرار آخرش راضیش کردم .تو انجمن کیر تو کس خونده بودم که چطور باید سوراخ کون آماده کرد .اول خوب خوردمش.بعد شامپو ریختم رو سوراخ وبا دست ماساژش دادم بعد آروم انگشت اشارمو کردم تو یکم ترسید بعد مدتی انگشت دوم کردم تو تکون خورد گفت یواش .مدتی گذشت انگشت سومی ی جوری آروم کردم تو یکمی اذیت شد.دیگه هی عقب جلو میکردم طوری که دیگه درد نداشت.انگشتامو در آوردم گفتم شل کن . کیرمو گذاشتم دم سوراخ وارون کردم تو کلاهکش که رد شد .دیدم دردش اومد.یکم نگه داشتم.کونش بعد دوباره فرو کردم و کل کیرمو جا دادم .شروع کرد به آخ آخ کردن.میگفت درش بیار .میخواست منو بلند کنه اما نذاشتم بی حرکت روش خوابیدم .بعد ی مدت کونش به کیرم عادت کرد وشروع کردم به تلمبه زدن اول آخ آخ میکرد ولی ی مدت بعد به آه وناله تبدیل شد دستم به کسش روسوندم شروع کردم به مالیدن .خیلی بهش حال میداد .اصلا درد حس نمی‌کرد .اینقدر تلمبه زدم و با دست کسش مالیدم که یهو ی جیغ کشید و ارضا شد .کیرمو در آوردم وزیر دوش شستم .خیلی بی حال شده بود دوست نداشتم اذیت شه.ومیخواستم قید ارضا شدنمو بزنم .یکم حالش جا اومد گفت که تو ارضا نشدی نوبت توعه گفتم نه نمیخوام اذیت شی .گفت نه اتفاقا دوست دارم .منم از خدا خواسته خوابیدم روش کیرمو کردم تو کسش شروع کردم به تلمبه زدن .خیلی لذت می‌بردم حالا بماند که چقدر قربون صدقه هم می‌رفتیم .قشنگ معلوم بود که یه سکس عاشقانه س.تلمبه زیادی زدم .گفتم داره میاد گفت از تو کسم درش بیار می‌خوام بخورم کیرمو کشیدم بیرون .مثل قحطی زده ها کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن.تو دهنش لیز وداع بود طوری بود که انگار اصلا دندون دهنش نیست .ی مقدار که گذشت یهو حس کردم کل جونم اومده نوک کیرم .که یهو تو دهنش ارضا شدم.کیرمو در آورد یکم آبمو تو دهنش نگه داشت بعد تفش کرد .بدنم بی حس شده بود .به سختی همدیگرو شستیم واومدیم بیرون .بوسیدمش وارش تشکر کردم .گفتم ازت ممنونم اگرم.گفت که منم ممنونم از وقتی شوهرم مرده ۱۰/۱۵سالی میگذره .وتو این مدت من سکس نداشتم .انگار تجربه اولم بود.خیلی بهم چسبید.واینم بگم .منو با کیرت آشنا کردی .دیگه ول کنت نیستم .هرچند وقت یکبار باید بهم حال بدی .گفتم به روی چشم شما جان بخواه
دوستان اگه طولانی بود یا قدرت نوشتاری ضعیف بود به بزرگی خودتون ببخشید

نوشته: عاشق عمه

دکمه بازگشت به بالا