سکس با فاطمه تو آلمان
سلام
خلاصه میگم
یک دوست داشتم تو آلمان یک زن از ایران گرفت .یک مقدار زمان برد تا آوردش آلمان .
روزی که فاطمه از ایران اومد اتفاقی این دو تا رو تو راه دیدم با هم آشنا شدیم .
دیدم دختر بد چیزی نیست تو یک فرصت به دختره گفتم این رفیق ما چند ساله تشنه س امشب مواظب خودت باش
یک خنده کوچیکی کرد و رفتن .
یک هفته بعد دعوتشون کردم و بعد اونا دعوت کردن و جدی تر دیدم نه فاطمه خوب چیزیه .
اونایی که اینجا ن میدونن اوایل یکی دو سالی بیکاری تا کارات جور بشه این دختره هم تنها بود و شوهرش میرفت سر کار .
تو یک دعوتی به فاطمه گفتم تنهایی اذیت نمیشی ؟
گفت چرا خیلی
گفتم روزا بیا بریم پیاده روی
گفت اکی
گفتم به این چیزی نگو فکرشو اذیت نکن
گفت اکی
فردا پیغام دادم میای
گفت آره
هماهنگ شدیم رفتم دنبالش
اگه روزگار بخواد کارا خودش جور میشه یک یک ساعتی رفتیم طفلک پاش پیچ خورد خونه من نزدیک تر بود تا خونه خودش
یکم اونجا پاشو مالیدم
گفتم بریم خونه من ماشینو بردارم ببرم دکتر
گفت نه اکیه
خلاصه از زیر بغلش گرفتم اونم وزنش و انداخت رو من اروم اروم تا خونه اومدیم تو راه به هوای کمک قشنگ مالیدمش
رفتیم بالا نشست زمین منم یه بالشت اوردم گذاشتم زیر رونش
مچ پا اومد بالا شروع کردم با یک کرم ماساژ دادن لگ ورزشی پاش بود با ی پیراهن دکمه دار وسطای کار گفتم فاطمه شلوارت بالاتر نمیره میخوای در بیار کرمی نشه (تو فکرم بود الان ی شلوارک چیزی میخواد برا عوض کردن) بلند شد لگ و در اورد نشست
من کف کردم یه شورت صورتی
بعد نشسته رانها چسبیده به هم بالشت و بردم عقب تر رونا ی کم باز شد
دیدم بهتر شد حالا از هر دری صحبت میکنیم اون یکی پارو ماساژ دادم رفتم بالاتر گفتم دراز بکش من که ماساژ میدم کلا ماساژ بدم بالشتو گذاشت زیر سرش دراز کشید یواش یواش رفتم بالا حالا رونا رو ماساژ میدم دستم میخوره به شورتش دیگه صحبت هم نمیکنیم گفتم برگشت از پشت حسابی ماساژ دادم دستم به کس و کونش که میخره ی اهی میکشه سرتونو درد نیارم دکمه پیراهنو باز کردم سوتین و در اوردم سینه های درشت و تمیز دیگه طاقت نیاوردم شروع کردم به میک زدن اونم شروع کرد به آه و ناله سینه هاشو خوردم رفتم سراغ گردن و لاله گوش و لب وای چه لبای داره
دیدم دستشو انداخته تو شورت من داره با سالار بازی میکنه
لخت شدم شورت اونم در اوردم سالار و میمالم رو کسش تو نمیکنم لب میخورم سینه
تا گفت بکن بکن دارم میمیرم
آروم سرشو گذاشتم تو و چند دقیقه تلمبه سریع
خلاصه از اون زمان ماهی دو سه بار زحمت فاطمه با منه …
نوشته: فرهاد