سکس با مادرخانوم عزیزم فاطمه

سلام خدمت همه دوستای گلم،قصه من از اون روزی شروع شد که من با یه تک دختر نامزد کردم یعنی نه برادر داشت نه خواهر،خب شب آول که با هم خوابیدیم سکسی نداشتیم یکم باهاش ور رفتمو خوابیدیم نامزدم راحله اندام معمولیی داره ولی یه مدت که گذشت دیدم اون با سکس توی دوران نامزدی کاملا مخالفه،نه اینکه ساک نزنه یا کون نده فقط میخاد پرده اش حفظ شه موندم چکار کنم با اینکه خیلی دوسش داشتم ولی به زندگی بی تفاوت شدم چون من خیییلی گرم و سکسی بودم سعی کردم یجورایی راضیش کنم ولی به بهانه های مختلف از کس دادن در میرفت کار به جایی رسید که سر این موضوع دعوامون شد و خانواده ها در جریان موضوع قرار گرفتندو وضع بدتر شد خلاصه سرتونو درد نیارم کار به دادگاه رسیدو منم دیدم که داره زندگیم میره بیخیال شدمو کوتاه اومدمو آشتی کردیم خب روابطمون شد مثل قبل ولی من هنوز فشار نداشتن یه سکس گرمو حس میکردم ولی نمی دونستم که چه چیزی در انتظارمه یه روز که خونه پدرخانومم بودم توی اتاق دراز کشیده بودمو فکر میکردم که دیدم مادرزنم اومد داخل اون یه زن چاق با کون گنده و سینه های خیلی بزرگه و البته نمازخون که توی جونیاش تخمدانش کیست میگیره و دیگه نمیتونه بچه دار بشه سنشم 40 هستش،بله اومد داخل اتاق بهم گفت به چی فکر میکینی گفتم هیچی توی خیالاتم سیر میکردم گفت بیا پیش راحله داخل پذیرایی میوه بخور منم بلند شدم رفتم رو مبل بغل راحله نشستم راحله یه تاپو دامن داشت که زیرش شورت نپوشیده بود برام میوه پوست کند و منم مشغول خوردن بودم که نگام یه دفعه افتاد به مادرزنم دیدم با اخم داره بهم نگاه میکنه من که جا خوردم یه لبخندی زدمو سرمو برگردوندم ولی توی این فکر بودم که من که کاری نکردم یه دفعه اینجوری نگام کردش،

شد غروب راحله گفت میخاد دوش بگیره همین که رفت حمام مادرزنم صدام کرد رفتم توی آشپزخونه گفتم بله،بی مقدمه و با حالت عصبی بهم پرید که چرا با راحله انقدر سرد برخورد میکینی من همین یه بچه دارمو دوست دارم همیشه خوشحال باشه و از این حرفا…من که هم شوکه بودم هم ناراحت گفتم چشم سعی میکنم رفتارمو اصلاح کنمو رفتم توی اتاق چند دقیقه بعد مادزنم (فاطمه)اومد داخل همین طور که سرم پایین بود بهم گفت پسر آخه تو چته چرا انقدر سردی به من بگو مشکلتون چیه بین تو راحله چه اتفاقی افتاد منم که دیدم خوش حرف کشید وسط گفتم بهش بگم شاید با راحله صحبت کنه و سکس وارد زندگیمون بشه کل قضیه رو واسش تعریف کردم از فشارخودم تاسردی راحله دیدم سرشو انداخت پایینو چند دقیقه ای سکوت کرد بعدش گفت اگه دخترم اینجوری دوست داره راحتش بذار گفتم پس نیازهای من چی میشه-گفت دوست داری با من سکس کنی من مونده بودم کسی که نماز اول وقت میخونه این پیشنهادو بده جا خوردم مم مم کردم گفتم دارین منو امتحان میکنین دید بلند شد کل لباسشو دراورد و لخت شد گفت نه امتحان نه هوس خودم نه ناراحتی شما من حاضرم واسه دخترم بمیرم این که سکسه بیا تا موقعی که عروسی کنین با من حال کن تعجب کردم گفتم مگه میشه شما خودت هوسی شدی گفت اصلا ولی حاضرم واسه گرمی زندگی دخترم هر کاری کنم منم از خداخواسته رفتم کسشو خوردمو کیرمو رو صورتش مالیدم گذاشتم توی دهنش اون هیچ حسی تو سکس نداشت ولی کل بدنشو واسه ارضا شدنم در اختیارم قرار داد این ماجرا الان یه ساله ادامه داره ولی واسه تابستون که قرار عروسی کنیم تموم میشه

نوشته: حسین

دکمه بازگشت به بالا