سکس با ماهی جون زن شوهردار
ماجرا کامل کامل واقعی اسمها فقط اسم الکیه اونم بخاطر حفظ خیلی چیزهای دیگه. اسم من . مسیح هست. پسری اهل خانواده متعهد. متاهل بودم ولی مجبور شدم طلاق بدم نه بخاطر خیانت یا از این چیزها ماجرا مربوط به خانواده ها میشه و اینکه من خارج کشور گرفتار شده بودم که بماند. تازه وارد کشورم شدم هنوز نتوانسته بودم جدایی. وطلاق همسرم راهضم کنم،از یک طرف ده سال زندگی از طرفی ناملایمتی همسرم که در حق بچه و من کرد قابل درک و فهم نبود. توی اینستا گرام با خانمی آشنا شدم ماهی جون که متاهل و اینکه میگفت عاشق زندگیشه و از این موضوعات که اولشم در حد لایک کردن استوری و این چیزها بود که دیدم کامنتهاش شخصی شده بود و بامن احساس همدردی میکرد که دیدم شروع شد رابطه یکمدلی شدن،کم کم از معایب شوهرش و اینکه گذشته تلخ و سختی رو تجربه کرده و خودش و قربانی میدید. دقیقا احساساتی که من درگیرش بودم. که نمیدونم چی شد که همه چی من و بهش میگفتم هرکاری که میشد میگفتم بیکباره دیدم ارتباطم کامنت و اینا نی. وتبدیل شده به تماسهای مکرر و بلند مدت با اینکه من میدونستم متاهله و میگفتم احساس بدی دارم نسبت به رابطمون . که با پاسخهایی مثل مگه ما چکار کردیم. ماکه خطایی نکردیم و از این جور توجیهات. بعد متوجه شدم از روابط جنسی با همسرش بشدت ناراحت بود و براش عقده شده بود ومن فقط گوش میدادم. ودقیق مشکلات من و داشت. تا اینکه یکباره از او پرسیدم من کجای زندگی تو هستم که گفت عاشقت شدم. من مونده بودم چه میگوید و فلان. که دراز مدت باهم در ارتباط بودیم. به محضی اینکه شوهرش بیرون بود تماس میگرفت و اینکه سلفی هایش برایم زیاد ارسال میشد ومن نگاهم عوض شده بود و سکسی تر شده بود. و واژه هایم. تعغییر کرده بود و اینکه تمام متنهایم برایش سکسی شده بود. واین موضوع مرا آزار میداد وحس میکردم سرم را وارد زندگی خصوصی دیگران کرده ام بگذریم که مرا قانع میکرد اینگونه نیست و مشکل از سمت شوهرم هست او مرا فقط برای سکس میخواهد عذرخاهم ماجرا شاید مهیج سکسی نباشد ولی من صادقانه گفتم. بیکباره گفتم من اگر دلیل طلاقت نیستم. میتوانم پشتیبانی برای تو باشم تا به زندگی شوهرت خاطمه دهی. فقط کمکت میکنم ومثل کوه پشتت هستم اما باید کمی صبوری کنی من نیاز به دوماه فرصتم. خلاصه شبها از سمت او تحریک میشدم و میگفت که با شوهرش رابطه جنسی نداره. وبقول خودش با تو خیس میشم بماند که شوهرش وقتی سرکار میرفت اونم شهرستان جاده میرفت راننده بود. از گوشی جدا نمیشد برای من آرایش میکرد برای من سکسی میپوشید با اینکه با او 400کیلومتر فاصله داشتم و اصلا اورانمیددم . و با او به تماس تصویری مینشستیم و همدیگه رو با تماس تصویری ارضا میکردیم و این ماجرا مرا اذیت میکرد. که دسترسی به او ندارم و از همه مهمتر او شوهر دارد هرچند که طلاق عاطفی گرفته بود روزی گذشت که دیدم گفتشب شوهرم می آید و اینکه حواست باشد تماس نگیری ومن هم گفتم اکی. تماسهای او بود ولی من خواستم به گوشی نبود که تماس گرفته و در اسرع وقت تماس گرفتم و قبل اینکه صحبت کند گفتم جونم عشقم زنگ زده بودی،یکباره دیدم گفت شما واااااای صدای شوهرش بود من که اصلا نمیدانستم چکار کنم گوشی را قطع کردم و بعد پیامی دادم که عذر خواهی میکنم جناب اشتباه گرفتم واو گوشی را بررسی کرد و پیامهای پاک نشده در واتس اپ را دیده بود اما حرف زیادی نبود فقط گلایه جنسی نسبت به همسرش واو میتوانست راحت جمعش کند. گویا تا صبح اورا کتک زده و اورا تهدید با چاقو کرده که. اون کیه فلان و من از همه جا بیخبر گوشیم قطع شده و تا صبح خوایم نبرد تا اینکه صبح خوایم برد و نزدیک عصر بود که بیدار شدم دیدم گوشیم خاموش شده به شارژ زدم که روشن شود دیدم بالای صدتماس ازدست رفته از خطهای مختلف را دارم. که تماس آخری حدود دودقیقه قبل بود صبر کردم ودرفکربودم که چه شده. یکباره گوشی زنگ خورد و دیدم خودشه اشک آلود گلایه میکرد که من به مرکز استان آمدم از خانه بخاطر تو دیشب کتک خوردم و باقی ماجرا من که ترسیده بودم و نمیتوانستم باور کنم که آیا تنها آمده یا نه که با قسمهایش مطمن شدم که تنها از خانه آمده بیرون وآدرس دادم تا بیایید که در خیابان نماند تا من آماده شدم ماشین رو برداشتم رفتم بیرون که تماسهای مکرر از سمت شوهرش بود که تهدیدهایش تمام شده بود و التماس میکرد تمام اعضای خانواده اش تماس گرفتند. من به پیشش در مسیر راه افتادم و در اواسط مسیر تماس گرفت بامن که گفتم همانجا بمان وخلاصه اورا دیدم که اینقدر بچگانه و ساده از خانه بیرون آمده وبا اینکه به او گفته بودم صبر کن دوماه تا شرایطم فراهم شود و فلان خیلی باهاش بحث کردم که برگرد راهش این نیست که تو دنبال میکنی،دیدم گوش نمیکند و میگفت جازدی و فلان . من که مونده بودم چکار کنم وضع از این بدتر نشود و اورا برسانم که مخالفت میکرد اما چهار پنج ساعت حرف منطقی او را مجاب کردم که راهش این نیست و به من اعتماد کن که آخر گوش کرد و گفت امشب نمیروم تا تومنی آرام شود ومن دیدم راهی جز پذیرش ندارم او را بردم به خانه ای اجاره ای با تمامی لوازم آنهم شبانه اجاره میداد. مثل هتل ها بگذریم ما به خانه رفتیم و صاحب منزل که مارا دید گفت زن و شوهرید وبا تایید من که سرتان دادم و شناسنامه رادادم که اسم همسرم دران قید شده بود او اصلا شناسنامه را نگاه نکرد وبا تایید حرفهای من خانه را به ما داد. البته گفته باشم من همسرم را طلاق ندادم به او وکالت تام دادم واو خودش اقدام به طلاق توافقی کرده و شناسنامه ام مهر طلاق ندارد. بماند به خانه رفتم و اورا دلداری میدادم که نترس درست میشود و در حال نوازشهای او بودم البته این نوازشها سه ساعت بعد از رسیدن درخانه اتفاق افتاد چون من نمیخواستم با او سکس کنم،چون اورا اینگونه نمیخواستم وبرایش ارزش قایل بودم. وبا گذشت زمان این احساس باهم بودن لذت بخش تر شد. و نگاهایمان قفل شده بود جوری که دهانمان خشک شده بود گوشهایم گز گز میکرد و دست در دستانش وبا نگاههای خیره کننده و حاوی شهوت لبهارو قفل کردیم و مدام در حال لب گرفتن بودیم واین لب گرفتن ها از طرف من قطع میشد،وبا ولع دوباره او شعله ور میشد طوری که ماهایش را نوازش میکردم و مانند شیر نر او را تصاحب شده بودم دستهایم روی کون خوشکلش که سه برابر کون من بودن رفته بود وکیرم که داشت از ریشه کنده میشد و آب برجی که از سرش بیرون میزد را به شرتم حس میکردم و تلاشهای مکررش برای لمس کردن کیرم را میدیدم بیشتر شهوتی میشدم و قوربون صدقش میرفتم ویادمه میگفت عشقم ماهی و بغل کن جوری که داشتم دیوونه میشدم تو بغلم کونش جا نمیشد اوووووخی چقدر تپل و نفیسه این کون قوربون صدقه کونش میرفتم. اروم لباسهاشو کندم ممه هاش. بزرگ نبودن 65فک کنم چون کوچیکه بودن اما نوک فوق العاده ای داشتن اینکه جفتشون رو نوک میزدم با انگشتام تا سیخ شن وبعد مک میزدم وحشیانه میخوردمشون و اونم کیف میکرد و میگفت من و تو مال همیم فدا شم بخور سینه های عشقتو اون لایق نیست. منم میگفتم این زن باید برده براش گرفت هرکسی لیاقت کردن این کوس وکون ونداره. از این حرفها که دیدم افتاد جلوم خیس بود صورتش از عرق افتاد جلوم گفت ببینم کیر عشقمو. کشید شورتمو پایین پاهامو باز کرد از سوراخ کونم لیسید و دور سوراخ کونم زبون میزد با دستشم کیرمو نوازش میکرد رگ زیر خایه هامو گرفت زبون میزد تا نوک کیرم سرشو کرد دهنش شروع کرد مک زدن واااااای خدایاچه حالی بود ده سال از همچین سکس خفنم میگذشت حتی بازنم همچین حسی رو تجربه نکرده بودم شیش و نه شدیم اون افتاده بود داگی من کوس کون میخوردم اونم پاهامو باز میکرد زبونشو میکرد تو کونم و درمیآورد پرتف ساک میزد کیف میکردم. همیشه پشت تلفن میگفت اینجوری بهت عشقمو هدیه میکنم ومنم باورم نمیشد که حقایق همینجاست. بعد داگی منتظر من بود که بکنمش گفت مسیح من عقب و میخواد یاجلو. منم که وحشی شده بودم و گفتم جفتشون. شروع کرد کون و باز کرد کیرمو گذاشتم درکونش دیدم جا نمیشه انگشت زدم جابازکنه بالاخره فروکردم توش خدایا چقدر داغه. خایه هام سنگ شده بود قبلش ترامادول 225خورده بودم کیف میکردم از این حال. واینکه منم مدام تلمبه میزدم و خودمو مالک کوس و کونش دیده بودم عین الکسیس کونش گنده بود هنوز یادم نمیره. بعد گفت از کوس منو بکن در آوردم گذاشتم تمیزش کنه بعد ساک زد و شق تر شد گذاشتم دم کوسش خدایا چقدر خوب بود توش جا نمیشد کیرم. به زور میرفت توش خلاصه تلمبه های پیاپی من اینکه گفت آلتو توکونم بریز منم کشیدم بیرون کردم توکونش و با کوبیدن بهش آبم و خالی کردم توش فک کنم پنج دقیقه کیرم نبض میزد آبمو پمپ میکرد توش احساس مسدود شدن رگ کیرمو داشتم بخاطر تنگی کونش بود و با بالا بردن کیرم زیرش یکم آزاد شد و مطمن شدم خالی شده کیرمو کشیدم بیرون اون همینجوری سجده رفته بود کومو بالا باز کرده بود برای من فداش بشم تا صبح یکبار دیگه هم سکس کردیم و خواب نداشتیم. چه احساس خوبی تجربه کردیم ولی اینکه زمان نداشتیم. وباید برمیگشت خونه چون پنج ساعت راهش طول میکشید همینجوریم خراب شده. گوشیم خاموش آخرین تماس با گوشی من بوده و اینکه گوشیشو شوهرش گرفته بود حالا شما بگین من این ماهی و دوست دارم اونم منو دوست داره. ولی اون دوتا بچه داره من قبل رابطمون گفتم غلطه این رابطه ولی اون میگفت نه من قصد طلاق داشتم اما فرصت و شرایطش نداشتم. حالا چکار کنم منم نمیخوام ویرانگری درست بشه وخودشم میگه تو نباشیم جدا میشمبنطرتون من چکار کنم. بخدا منم دوسش دارم جفتمون توی زندگی صدمه خوردیم اون میگه شوهرم عوض شده خیلی تلاش میکنه من و خوشحال کنه کاری که ده ساله نکرده اما میگفت نچسب شده. من حسی ندارم دست خودم نیست. لز خودم بدم میاد خودمو نفرین کردم که این گناه داره ولی میگه من چی گناه ندارم دوسش ندارم ازدواجمون زوری بوده پدرش بخاطر اعتیادش اینو داده به پول فک کنین. نه به پول یعنی دیدگاهش پول بوده. ابن طفلکم 13سالش بوده چکار کنم. به لحاظ فرهنگی خیلی باهم فرق میکنیم من فوق لیسانس حسابداریم ولز خانواده همه کارمند و موقعیت اجتماعی خوب اما این طفلک میگفت مادرم جداشده خواهرام همه ازدواج دومشونه پدرم زن گرفته اگه خانواده خوب میداشتیم اینجور نمیشد از این حرفها حالا من چکار کنم. میخام بهش خدمت کنم و خوشبختش کنم و اینکه براش کاری کرده باشم. چون بهش حس دارم نه دلسوزی یعنی حفتش هم دوست داشتن هم دلسوزی. آیا درسته بچه ها کمکم کنین تو تصمیم مرسی از سایت ببخشید اگه خفن نبود و فانتزی توش نگفتم عین ماجرا رو گفتم.
نوشته: مسیح