سکس خانوم متاهل در سفر آنالیا

سلام
من یلدا هستم ۲۹ سالمه و همسرم ماهان ۳۴
ما ۷ ساله که ازدواج کردیم و ۴ سال هم قبل از ازدواج با هم دوست بودیم
ما خیلی با هم دوستیم و از یه جایی به بعد تصمیم گرفتیم که یه شیطنتای هیجان انگیزی به زندگیمون اضافه کنیم، اول از لز کردن من شروع شد و بعد به سکس ضربدری کشید…
این توضیحات رو قبلش دادم که برسیم به خاطره ی سفرمون. من همیشه یکی از فانتزیام این بود که توو یه دیسکو یا بار با یکی آشنا شم و …
همیشه این فانتزی رو توو ذهنم مرور میکردم، تا اینکه تصمیم گرفتیم بریم سفر، یه شب قبل از اینکه بریم سفر به ماهان گفتم دلم میخواد اگه شرایطش پیش اومد توو سفر شیطونی کنم، اگه برای تو هم پیش اومد تو هم راحت باش، ماهانم قبول کرد، رفتیم آنالیا و شب سوم قبل از اینکه شام بخوریم ماهان کلی مشروب خورده بود، یکم که غذاشو خورد گفتش یلدا من دارم بیهوش میشم، بریم اتاق، گفتم اخه من خوابم نمیاد، دوست دارم ببینم برنامه امشب هتل چیه؟گفتم تو برو منم یه ساعت دیگه میام، خیلی دو دل بود چون معمولا منو تنها نمیزاره اونم توو یه کشور غریب، بلاخره ماهان رفتو خوابید…
منم رفتم دیسکو کنار ساحل یکم مشروب خوردم و سیگار کشیدم ، شلوغ بود خیلیا که میدیدن تنهام میومدن سمتم باهام برقصن، ولی من خوشم نمیومد ازشون، بینشون هم ایرانی بود هم خارجی، برنامه های هتلمون خیلی عالی و متنوع بود، موزیک پخش میشد و چندتا دختر رو استیج میرقصیدن منم اون وسط کنار یه میز ایستاده بودمو مشروب میخوردمو سیگار میکشیدم، یهو یه پسری اومد سمتم و خیلی مودبانه درخواست رقص کرد، یه نگاهی بهش انداختمو از تیپ و استایل و برخوردش خوشم اومد منم قبول کردمو باهاش رقصیدم، پرسید که با کی اومدی؟ گفتم با دوستم ولی اون خوابه، اونم با دوستاش اومده بود، یکم که رقصیدیم دیسکو لب ساحل تعطیل شد، از من خواست که بریم باره داخل محوطه، منم رفتم باهاش، رفتیم رو یه کاناپه نشستیمو رفت برامون مشروب گرفت ، کنارم نشست و صحبت میکردیم در مورد برنامه های هتل در مورد رستوران هاش در مورد مشروباش، چون صدای موزیک زیاد بود مجبور بود که در گوشم صحبت کنه، هربار که لباش به گوشام نزدیک میشد صورتم داغ میشد و دلم میریخت، از یه چیزیش که خیلی خوشم اومده بود این بود که توو مدتی که باهام میرقصید یا کنارم نشسته بود اصلا سعی نمیکرد که به بهونه های مختلف بهم دست بزنه حتی دستم رو هم نگرفت اصلا، توو مسیر بار لب ساحل تا بار توو محوطه همه حواسش بهم بود و مراقبم بود چون مشروب خورده بودم و کفشم پاشنش بلند بود، همینطور که صحبت میکردیم بهش گفتم که میخوام سیگار بکشم، توو اون محوطه اجازه نداشتیم که سیگار بکشیم ، به همین بهونه اومدیم بیرون و رفتیم توو حیاط هتل و یه میزو صندلی خالی پیدا کردیمو نشستیم و سیگار کشیدیم و صحبت کردیم، بعد از چند دقیقه احساس کردم خیلی دستشویی دارم، رومم نمیشد که بهش بگم، بلاخره بعد از کلی کلنجار رفتن بهش گفتم، اونم گفت دقیقا منم چون خیلی مشروب خوردم دارم میترکم، بیا بریم سرویس اتاق من، با هم رفتیم بالا و رفتیم توو اتاقش
اول من رفتم داخل سرویس، بعدشم آرمین رفت، اومدیم رو لبه تخت نشستیمو از هر دری صحبت میکردیم جفتمون داغه داغ بودیم ولی به روی هم نمی آوردیم ، تا اینکه ارمین رو تخت دراز کشید و بهم گفت نمیای توو بغلم؟ منم که انگار از خدا خواسته بودم رفتم توو بغلش ولی سرمو لای سینش قایم کردم، یجورایی هم دوست داشتم باهاش باشم هم خجالت میکشیدم، چند دفعه پیشونیمو بوسیدو توو موهام دست میکشید، بعدش اومد سراغ صورتمو ، لپامو میبوسید، احساس کردم که یجورایی برای ادامه کار داره ازم اجازه میگیره، نمیدونست که اجازه میدم برای ادامه کار یا نه، که یهو خودم لبامو گذاشتم رو لباشو حسابی از هم لب گرفتیم، قلبم تند تند می‌زد، تجربه جدیدی بود، چیزی که همیشه بهش فکر میکردم. اروم اروم اومد رو گوش و گردنم حسابی بدنم شل شل شده بودم صدای نفسام و آهم در اومده بود، یقه لباسم خیلی باز بود از بالای یقه لباسم لباشو رسوند به خط سینه هامو ، از یقه لباسم سینه هامو دراوردو شروع کرد به مالوندنو خوردنشون ، میگفت چه سینه های سفیدو خوشگلی داری، داشتم دیوونه میشدم، دلم میخواست خودمو بهش بسپارمو هرکاری که دوست داره تا صبح باهام بکنه، منم دستمو بردم سمت شلوارکشو از رو شلوارک میمالوندمش، بعدش اروم دستمو کردم داخل شلوارکشو کیرشو توو دستم گرفتمو شروع کردم به مالوندنش، دیگه طاقت نیاوردو اومد سراغ کصم ، لباشو به کصم چسبوندو حسابی شروع کرد به خوردنش، کصم حسابی خیسو داغ بود، خیلی خوب میخورد، آروم به انگشتشو کرد توو کصم، احساس کردم میخواست ببینه که بازه یا نه، وقتی دید مشکلی نداره اومد روم و کیرشو تا ته کرد توو کوصم، همینطور ازم لب میگرفتو تلمبه میزدو بهم میگفت که چقدر خوشحالم که پیدات کردم، ای کاش که با من میومدی سفر، ای کاش این چند روز کلا با من باشی ، جووون چقدر خوشگلی تو، چقدر سفیدی تو و ….
ازش خواستم که برگردم و داگ استایل بمونم و از پشت بکنه توو کوصمو گوشیمو دادم دستشو گفتم از سکسمون جوری که صورتم نیفته فیلم بگیر، یه آهنگ ملایم کذاشته بود و فقط نور آباژور روشن بود، یه فیلم خیلی رویایی شد،
بعدش اومد روم خوابیدو همینطور که تلمبه میزد ازم پرسید که آبمو کجا بریزم گفتم رو شکمم، آبشو ریخت رو شکممو با دستمال پاکش کرد، اومد کنارمو منو توو بغلش گرفتو کلی بوسیدو ازم تشکر کرد و کلی اصرار کرد که شب پیشم بمون ، گفتم نمیتونم دوستم تنهاست، گفت خوب بگو اونم بیاد( نمیدونست که همرام پسره، فکر میکرد که با دوست دخترم اومدم) بلاخره بعد از کلی اصرار من از اتاقش اومدم بیرون، دیدم ماهان کلی توو واتس آپ بهم پیام داده که یلدا کجایی؟ نکنه رفتی شیطونی، نکنه پاهاتو دادی بالا….
بدو بدو اومدم سمت اتاق خودمون کارت در رو که زدم دیدم ماهان رو تخت ولو شده و بهم میگه بیشرف داشتی چیکار میکردی؟با یه صدای حشری بهم گفت آخرش کصتو دادی؟ اومد بغلم کردو یه لب ازم گرفتو منو بو کشید، گفت یلدا بوی سکس میدی، چیکار کردی بهم بگو، برام تعریف کن، گوشیمو در آوردمو فیلمو بهش نشون دادم، فیلمو که نگاه کرد گفت بیشرف عجب کصی کرد، نوش جونش
اومد بغلمو با تموم وجودش توو کصم تلمبه میزد و ازم میپرسید یعنی چند دقیقه پیش توو کص زن من کیر رفته بود؟ یعنی این سینه هارو یکی دیگه داشت میخورد؟ آبشو کجات ریخت؟ همینطور که این سؤالارو میپرسید آبش اومدم توو بغلم بیهوش شد.شب سکسی و فراموش نشدنی بود…

نوشته: یلدا

دکمه بازگشت به بالا