سکس ممنوعه (۱)

-پاشو درو باز کن الان انقدر درو میکوبه کل همسایه ها باز میان دم خونمون ، به خدا خسته شدم ها
-ای بابا منم میام اینجا ی ناهار بخورم و یکم استراحت کنم تو هم هی غر غر کن
با بی حوصلگی پاشدم درو باز کردم
-سلام
-سلام و زهر مار ، چه وضع در زدنه پدددددددددسگ ؟
-گشنمه ، میفهمی ؟ گوووووش نننننمه
-بیا ناهارتو گرم کردم ، رو میزه . فقط بخور من کلی کار دارم ها (صدای عاطفه بود از توی اتاق )
-سارا رفت تو آشپزخونه مشغول غذا خوردن شد ، با همون لباس مدرسه
چرکولک و شلخته ، کسی میرفت تو اتاق این دختر حالش بهم میخورد همه چی رو تخت و لباسا رو زمین و خلاصه بگم این بچه اصلا چیزی به نام نظم و مرتب کردن واسش تعریف نشده بود
یه دختر دبیرستانیه کله شق ، قلدر ، زبون نفهم و در کل لج منو به هر شکلی که بلد بود در میاورد
مامانش هم عاطفه ، ۳۶ سالشه
کارش خیاطی لباس عروسه و کارشم انصافا خوبه و پول خوب در میاره ولی خرج سارا و مدرسه و چسان پسانش و کرایه خونه از یه طرف ، بدهی که از شوهر سابقش مونده بود از یه طرف دیگه تحت فشار گذاشته بودش و تقریبا شبانه روزی داشت کار میکرد که بدهی ها رو بده
منم ی جوونه ۳۲ ساله که کارمند یک شرکتم و خیلی همت کنم خرج خودمو بدم .
داستان آشنایی من با عاطفه از اونجا شروع شد که من بعد از شرکت میرفتم املاک که بتونم یه پولی در بیارم مثلا ، بگذریم که دو ماه بیشتر تو املاک نموندم و هیچ قراردادی هم نتونستم بنویسم . ولی تو همون دو ماه عاطفه اومد املاک و دنبال خونه می گشت . خلاصه از همون جا آشنا شدیم که بخوام اونا رو تعریف کنم خیلی طولانی میشه
یه مدت چت و صحبت میکردیم و کم کم بیرون رفتن و بعدشم که عاطفه خونه اجاره کرد ، من بعد از شرکت میرفتم اونجا تا شب . همه چی بینمون اوکی بود ، هم سکس و هم ی جورایی با هم زندگی میکردیم و فقط این دختره سارا دیوونمون کرده بود
نه خانواده ی شوهر سابقش سارا رو گردن میگرفتن ، نه خانواده خود عاطفه تحمل این جوونور رو داشتن ، نهایتا یکی دو روز میتونستن تحملش کنن
پس فردا تولد همین جوونور بود و عاطفه باهام هماهنگ کرده بود که ی کیک و ی هدیه ی مختصر براش بگیریم ، دست جفتمون تنگ بود و نمیشد خیلی ریخت و پاش کرد

((((روز قبل از تولد))))

رفتم کیک رو بگیرم تو ماشین همش حرفاش تو گوشم بود
-من که بابا ندارم ، خوشم نمیاد رابطه من و تو هم شبیه پدر و دختر باشه ، من که میدونم تو بگیره مامان من نیستی و همش داری با زبون بازی جاتو سفت میکنی که هر وقت دلت خواست بیای و عشق و حالتو بکنی و بری
ولی ازت بدم نمیاد ، حداقل مامانم پیشت خوشحاله
راست میگفت ، عاطفه عاشق من بود و خیلی بهم وابسته بود ، شوهر سابقش معتاد بود و نه تو زمینه احساسی و نه سکس و نه مالی هیچ کاری واسه عاطفه نکرده بود ، تازه کلی چک بی محل هم با دسته چک عاطفه کشیده بود و کلی بدهی واسش گذاشته بود ، این حیوونکی هم تشنه ی محبت بود و توجه . من پولی نداشتم که بخوام واسش خرج کنم و عاطفه هم دنبال پول نبود ، فقط میخواست یکی دوستش داشته باشه و بهش توجه کنه ، همین ، کم توقع و قانع بود
-بیا بمون شبو ، هر چقدر هم خواستی سکس میکنیم و غذا هم واست درست میکنم ، این حرفا رو اوایل میزد که بیام و بمونم پیشش، عاشق اینه که موقع خیاطی با من حرف بزنه و قربون صدقه هم بریم
بگذریم ، کیکو گرفتم و تو راه برگشت گفتم بزار عرق هم بگیرم که دور همی بخوریم
تمام وسایل رو گذاشتیم تو یخچال که واسه فردا همه چی اوکی باشه ، عاطفه بطری عرق و دید
-چیه این ؟ عرقه ؟
-آره ، سارا دویست بار تا حالا هی گفته دوستاش میرن پیک نیک و مسافرت و خانوادگی میشینن میخورن ، منم گفتم یه بار من بگیرم تو دلش نمونه
-یه وقت نخوریم حالمون بد شه ؟ میدونی که من تا حالا نخوردم ، سارا هم همین طور
-از دوستم گرفتم ، مطمئنه ، میخوام فردای تولدش بره پیش هم مدرسه ای هاش بگه ما هم خانوادگی تولد گرفتیم و مشروب خوردیم
-خیلی مهربونی ایمان ، واقعا مهربونی فدات بشم من ، بچه ام که بابا نداره
-جلو سارا از این حرفا نزنی ها ، بعد اون شب که فک کردیم خوابیده و داشتم میکردمت صدای سکس کردنمونو شنیده بود ، کامل به روی من آورد و گفت یواش تر بابا ، چه خبرتونه ؟
-تو رو خدا ؟
-به خدا ، شوخی دارم مگه ؟
-وای خیلی بد شد ، خیلی بددددددد شد ایمان
چی کار کنیم حالا ؟
-دیگه شده دیگه ، از این به بعد ی موزیک با گوشیم میزارم که صدامون نره بیرون
داشتیم راجب همین چیزا صحبت میکردیم که یهو جیغ زد
-مااااااااااااااامااااااااااااان ، سووووووووسککککککککککک
عر میزد و درو باز کرد و دویید سمت مامانش
-مامان سوسک از این بالدارا ، قد کف دستم گنده هااااااااا
-خب حالا ، کو کجاس ؟
-تو اتاقه ، درو بستم نیاد تو هال
-ایمان ؟ میری بکشیش ؟
-تو دلم داشتم فحش میدادم سارا و سوسکه رو با هم
رفتم تو اتاق ، هر جا رو گشتم نه سوسکی دیدم ، نه هیچ حشره ی دیگه ای
لای لباساشو داشتم میگشتم
-زیر تخت ، رفته زیر تخت بی ناموسو بکش ، حرومزاده رو
زیر تختو دلا شدم ببینم ، چشمم خورد به روی تختش ، لباسای زیرش پخش و پلا شده بودن رو لبه ی تخت
نگاشون کردم و سریع گذاشتم سر جاش
-اینجا هیچ سوسکی نیست یا بال زده از پنجره رفته بیرون ، یا رفته لای لباسات ، من پیداش نکردم
عاطفه با حشره کش از تو آشپز خونه اومد
-بیا ببر اینو خالی کن اون تو ، بیاد تو حال من سکته کردم ایمان
رفتم کلشو خالی کردم رو در و دیوار و لباساش ، سوسکی نیومد که نیومد
خلاصه سارا دفتر کتاباشو آورد تو هال گفت من تا جنازه سوسک رو نبینم نمیرم تو اتاقم ، حالا هی من و مامانش میگیم بابا یا مرده ، یا فرار کرده رفته دیگه ، این گوشش بدهکار نبود که نبود
نشست تو هال و گفت نمیرم که نمیرم ، درس دارم
تازه داشتم توجه میکردم به لباساش ، ی تاپ نسبتا معمولی که برآمدگی سینه هاش پیدا بود و با ی شلوارک که کوتاهیش تا بالای ساق پاش بود ، این اولین بار بود که اینجوری میدیدمش
تا حالا هر بار دیده بودمش با تیشرت آستین کوتاه گشاد و شلوار جین خیلی آزاد دیده بودمش
تو دلم ی جوری شد ، هم لباس زیراشو رو تخت دیده بودم ، هم الان داشتم بازوهای لخت و سفیدشو میدیدم ، داغ شدم
خیلی هم عجیب بود واسم ، سریع رفتم دستشویی ی آبی به صورتم زدم و برگشتم کل حالم عوض شه
اون روز گذشت ، بدون سکس ، چون تو هال خوابید و عاطفه هم که فهمیده بود این صدامونو شنیده گفت امشب سکس تعطیله ، تا فردا بریم جنازه سوسک رو پیدا کنیم تا این برگرده سر جاش ، یا اعصاب خورد ، سکس نکرده و خسته گرفتم خوابیدم
صبح رفتم شرکت و برگشتم و نشسته بودم که خانوم تشریف آوردن از مدرسه

(((روز تولد )))

غذاشو تو آشپزخونه خورد و اومد بیرون
-وای مامان چقد خوشمزه بود ولی کم بود سیر نشدم ، من که میدونم سهم غذامو دادی به این مفت خوره آویزون ، خب لاشخور وقتی هی میای غذا میخوری ، یه بار هم دست کن تو جیبت دو زار غذا بخر بیار
نترس ورشکست نمیشی
آدم قحطی بود ؟ این دیگه کیه آخه تو ازش خوشت میاد مامان ؟
-پدرسگگگگگگگ ، زشته ، به تو چه ربطی داره ؟ مگه تو پولشو دادی ؟ من دوست دارم ایمان هم بخوره ، نوش جونش
ابروهامو بالا پایین کردم و یه لبخند بهش زدم که کونت بسوزه
خلاصه شب شد و بعد شام ، کیک رو آوردیم و شمع و فوت و آرزو و عکس و …
-مشروب بیارم عاطفه ؟
-بزار یکم بعد
یهو از اون سر اتاق مامانشو نگاه کرد و جیغ زد
-مشروب داریم مگه ؟؟؟؟
چشماش گرد شده بود و هیجان از صورتش می بارید
-آره ایمان خریده واسه خاطر تولد تو که دورهمی بخوریم
-جووووووون بابا ، ببین کی داره واسمون پول خرج میکنه ، بنازم به این ریخت و پاش ، عرق سگی از این ۱۴۰ تومنیاس که یافت آباد موتوریا میفروشن ؟
بهم برخورد ولی یه لبخند تلخ بهش زدم و رفتم از تو یخچال بیارمش
داشتم برمیگشتم دیدم عاطفه داره سارا رو چپ چپ نگاه میکنه و سارا هم میگه چی گفتم مگه ؟ خب این پول خرج نمیکنه که
تو دلم گفتم بزار بهمون خوش بگذره و بد اخلاقی نکنم‌
پیک ها رو آوردم ، مزه هم در حد چیپس و چند ورق ژامبون و ی آبمیوه گرفته بودم
نشستم شروع کردم پیکا رو ریختن
یکی و دو تا و سه تا رفتیم بالا ، کم کم گرم شدیم
عاطفه موزیک گذاشت و می رقصید
من که تو رقص تعطیل ، سارا از منم داغون تر
جفتک می انداخت وسط خونه
دوباره اومدیم ی پیک دیگه هم زدیم ، باز رقص و بغل
عاطفه اومد تو بغلم و لب میگرفت ازم
اولین بار بود که سارا لب گرفتن مارو میدید
نشست رو مبل و مارو نگاه میکرد ، عاطفه تو حال خودش نبود کامل لب میداد و منم دستامو بردم از روی دامنش لپ کونشو گرفتم
یهو داد زد
-هووووووووی چیکار میکنی ؟ نشستم ها
برید تو اتاقتون ببینم ، حالم به هم خورد
با خنده من و عاطفه دوییدیم تو اتاق
پرتش کردم رو تخت ، لیس زدم گردنشو ، داغ داغ بودم
عاطفه تو خونه نه شرت میپوشه نه سوتین ، گرماییه
دامنشو زدم بالا ، افتادم به جون کصش
عاطفه ی خانوم با قد ۱۶۰ ، چاقه ، سینه هاش درشته ، ولی در عین چاقی کمرش خیلی باریکه ، با یه کون فوق العاده بزرگ ، که کمر باریکش کونشو بزرگتر هم نشون میده
وقتی کصشو زبون میزنم سریع حشری میشه و عاشق سکسه ، مخصوصا داگی
حسابی حشری بود و راست کرده بودم ، فششششششار دادم تو کس داغش و تلمبه میزدم ، محکم و تن تن ، نمیدونم چی شد که اینو گفتم
-جووووووون چه کس داغی ، آخ دوس دارم بکنمت عاطفه ، دوس دارم جلو سارا بکنمت ، یهو از دهنم در رفت
برگشت تو چشمام نگاه کرد ، چشماش خمار بود و شهوت میبارید ازشون
-جووووووووون ، دوس داری جلو دخترم منو بکنی ؟ مامان گوشتی و داغشو بکنی ؟
منو بگی ، یهو اصلا هنگ کردم ، باورم نمیشد چی دارم میشنوم
-آخ آره دوست دارم ، جوووونم عشقم ، بازم بگو ، بگوووووووووو
-ببری منو تو هال بخوابونی رو زمین ، بیوفتی روم ، جر بدی کصمو جلو سارا ، ببینه مامانش چه کیر کلفت و بزرگی رو تو کصش عقب جلو میکنه
اینا رو که میگفت داغ تر میشدم و راست تر میشد ، دیوونه شده بودم
گفتم دوست دارم بلندت کنم ببرمت رو مبل ، کنار سارا
بکنمت ها
-آخ آره ببر منو بنداز رو مبل ، جرم بده ، کصم کیرتو میخواد
-کنار دخترت دراز بکشی و کس بدی ، جرت بدم ، اونم نگامون کنه
وقتی کس تپلتو میگام ، دستم کجا باشه ؟
قلبم یهو شروع کرد به تند تند زدن و ی دلشوره ی عجیبی گرفتم
-دستتو بزار روی رون پاهای سارا
چنان با فشششششار آبمو خالی کردم ته کصش که تمام وجودم خالی شد
بیحال افتادم کنارش ، خودشم اومد تو بغلم
-آخ چقدر حال داد عشقم
-خوشت اومد ؟
خیلی ، هیچ وقت اینجوری آبم نپاچیده بود ، برم دستشویی و آب بخورم و بیام
-منم برم یه دوش بگیرم خودمو تمیز کنم که آبت از کصم نریزه رو تخت
رفتم آشپزخونه داشتم تو یخچال دنبال خنک ترین ظرف آب میگشتم که یهو یه صدا گفت
-حالا دیگه تو سکستون اسم منو میارید آره ؟
ادامه دارد …
دوستان در صورت استقبال قسمت های بعدی هم قرار خواهد گرفت

نوشته: ایمان

ادامه…

دکمه بازگشت به بالا