سکس یک شبه با زن شوهردار
سلام. این اولین داستانم هستش میدونم با موجی از انتقاد رو برو میشم انتقادهایی قبیل اینکه دروغ نوشتم،جقیم،زن شوهردار و… ولی چه باور کنید چه نکنید این داستان مو به مو حقیقت داره. خوب شروع کنیم من یک پسر معمولی از نظر مادی هستم تیپمم نمیگم عالی هست ولی چون ورزش میکنم تو چشم زیاد میاد ولی خب تو این دوره که خوشتیپ پولدار زیاده نمیشه خیلی ادعا کرد به هرحال من مشاور خانواده هستم طی تماس های یک زوج متوجه این شدم با اینکه زوج از اشنایی و ازدواجشون حدود 15 سال میگذشت و دو فرزند داشتن به شدتتت درگیر بی اعتمادی و بی احترامی نصبت به هم بودن مرد که اسمش حمید بود حتی اجازه یک خرید ساده از سوپر مارکت رو به خانم نمیداد و زن که اسمش مریم بود هم به علت درگیری با خانواده شوهر به شدت با ناسزا و پرخاشگری از همسرش انتقاد میکرد خلاصه بعد از چند بار مراجعه به من تصمیم بر این شد یک شب به منزلشون دعوت بشم به عنوان یک شام مهمان این خونواده شم از بدو ورود اقا خونه به شدت از من استقبال کرد همسر خانم کاملا محجبه و با وقار سلام علیک کرد وارد خونه شدم
اخییییش چقدر این مبلتون راحته پله ها زیاد بود پیر شدیم پا درد گرفتیم (هاهاها)
مریم:خواهش میکنم راحت باشید قهوه میل دارید یا چای؟
-ولا من عاشق اسپرسو هستم اگر لطف کنید ممنون میشم
حمید:بدو برا دکتر قهوه بریز
ازینکه حمید جلو یک غریبه اینقدر بد با همسرش صحبت کرد شکفت زده شدم و یکم خودم و جم و جور کردم حمید مدااام زیر چشمی من و نگاه میکرد که نکنه زنش و دید بزنم یا بهش با خنده حرف بزنم منم چون کاملا واقف به حساسیت اون بودم حتی یک نگاه ساده هم نکردم همینطور از اب و هوا و مسایل اقتصادی روز شروع به گفتمان کردیم تا رسیدیم به مشکلات این دو جالبه فرزندانشون رو با اینکه اصرار داشتم حضور داشته باشن خونه مادر بزرگ گذاشته بودن .
حمید:ولا این از اول زندگی همش غر میزنه صد بار بهش گفتم با باباتم میخوای حرف بزنی بهم بگو چه برسه غریبه
-مگه خدایی نکرده چیزی دیدین از همسرتون حمید جان؟
مریم:به خدا دکتر زر میزنه من حتی یک سوپری نمیتونم برم فقط رفتم یکروز خرید یکی مزاحمم شده تا دم مجتمع اومده این وحشیم رفته دست به قمه شده یارو رو بکشه خب به من چه من که اصلا جوابشم ندادم
حمید:بسه بسه اقا دکتر خودش بهتر میفهمه من چی میگم
-ولا چی بگم ولی اینهمه وسواس رو نمیفهمم چرا اینقدر بدگمانی ماشالله همسرت که خیلی پاک و بی ریا هستن
مریم:اقا دکتر میدونی این رفته چیکا کرده سر من؟
-ولا این و به درخت میگن(هاهاها) حتما خیانت؟ جمله عادی در وصف مردهای ایرانی
مریم:رفته صیغه کرده اونم با کی یک زن نجسسس جنننده
حمید:مگه اول نگفتم خودتم رضایت دادی
-چرا مریم خانم رصایت دادید بعد پشیمون شدید؟
مریم:رضایت چیه رفته 90 درصد کار رو کرده منم به خاطر بچه ها مجبور شدم اونکه بجنم اقا میاد خیلی معذرت میخوام از رنگ شرت زنه بهم میگه
حمید:خفه دیگه جلو دکتر بفهم چی میگی
همینطور حرفا ادامه داشت که دیدم بحث داره به حاشیه میکشه به شوخی گفتم شام بخوریم مردیم از گشنگی از صبح منتظر دست پخت مریم خانمیم.شام رو خوردیم به شدت شام خوشمزه و با سلیقه ای درست کرده بود جالبه حمید با اینکه از مریم بد میگفت به شدددددت تغییر میکرد در ثانیه و قربون صدقه مریم میرفت و شروع به تمجید میکرد.
-فک کنم اگر بتونیم با هرکدوم جدا صحبت کنیم تو اتاق بهتره اینجوری سو تفاهم و نگفته ها پیش نمیاد
حمید:اااا قربون دکتر بیا دکتر جان بریم تو اتاق سفره دلم و باز کنم
-خوب حمید جان اینجا راحتیم بگو اصل داستان رو
حمید:دکتر جان من و طلسم کردن من زنم و دوست دارم عاشقشم همه کار میکنم ولی فقط میخوام مال خودم باشه و بشددددت روش تعصب دارم حتی نمیخوام کسی نگاش کنه
-حمید تو حتی احترامش و تو جمع نگه نمیداری سعی کن احترام نگه داری تا بفهمه دوسش داری دوست داشتن که به حرف نیست به عمله
…(حدودا ده دقیقه ای نصیحتش کردم)
حمید:بیا خانم تو اتاق ببین دکتر چی میگه
تق تق
-بفرمایید اتاق خودتونه(هاهاها)
مریم: ببخشید در رو میبندم نمیخوام بفهمه حرفام و
حمید:اهااای شانست دکتر و اندازه چشمام قبول دارم ولی بار اخرت باشه بدون اجازه در میبندی
مریم: هه احمق
-بفرمایید مریم خانم سراپا گوشم
مریم توپول بود ولی ازین توپولای بسیاااار پر و خوش اندام ران کشیده پر و خوش فرم صورتی بدون ارایش ولی به شدت ملیح و دوست داشتنی بالا تنه پر با شال مشکی و شلوار لی ابی و لباس مشکی اکلیل دار که مثل ماه میدرخشید با پوستی سبزه روشن و خنده بسیار زیبا
مریم:دکتر زیاد وقت ندارم رک باشم؟
-جانم بگید برا همین تو اتاقیم
مریم:فقط گوش کن و شوکه نشو من از بچگی شبطون بودم و هستم ولی اهل خیانت نبودم به حمید گفتم من و اسیر نکن تو خونه من بخوام میتونم کاری بکنم ولی به حرفم گوش نمیده حتی به پسر 13 سالم گفته مراقب رفتار مامانت باش و من و 24 ساعت چک میکنه من باورتون میشه با حمید ماهی 1بار سکس میکنم اونم به زور اصرار من؟
من کمی شوکه شدم از لهن بیانش و گفتن کلمه سکس به راحتی از زبون مریم
-خب این نرمال نیست حمید چیزی مصرف میکنه؟
مریم:دکتر دارم دیوونه میشم ببخشید این و میگم ولی هر روز کارم شده بالشت بزارم لا پام فشار بدم و رو بالشت ارضا شم شبا از شدت شهوت سه بار شرتم و عوض میکنم همش فیلم میبینم تو گوشیم تا کی باید خود ارضایی کنم اخه
بیییییینگگگگگ بییییینگگگگ با یک سرعتی این کیر من بلند شدت از حرفا مریم که خودم و یکم جم و جور کردم که اونم لبخند زد و فهمید
-ولا من یکم شوکه شدم کلا قضیه عوض شد و مشکلاتتون تغییر کرد
مریم:دکتر ادم عادی چند بار میکنه در هفته؟
-میکنه چیه(هاهاها) ولا به من باشه هرروز ولی خب عادیش 2بار هست
مریم:اخ اخ هر روز و گفتید بدنم گر گرفت ارزو داشتم همچین مردی بهم این و بگه پس من نرمالم که هر روز میخوام؟ چون شمام هر روز میخوای دیگه
-(نگاه به ساعت کردم )اره خب ادم انرژی داشته باشه شاید هر ساعتم بخواد
مریم:ساعت و نگاه کردید میفهمم الان حمید شک میکنه صبر کنید الان میام
رفت قهوه اورد گفت دکتر هنوز سوالات و شروع نکرده داشته حرفا تورو نت برداری میکرده.
من از حرفا مریم به شدت حشری شدم ولی خب تو محیطی که مریم بزرگ شده بود این مدل حرف زدن عادی بود ولی به یک مرتبه اونم تو اتاق تنها که شوهرشم قطعا پشت در گوش میکرد برام شوکه کننده بود.
مریم: دکتر دارم دیوونه میشم کمکم کن
-باید با حمید صحبت کنم بگم در مورد این موضوع؟
مریم:نهههههه بفهمه از وسط جرم میده اون به شما دیگه خیییلی اعتماد داره الانم گفت تو اتاق حرف میزنی به چشما دکتر نگاه نکن چه برسه بفهمه اینارو گفتم
-خب من چجوری پس کمک کنم؟
مریم: میشه بهم کمک کنید درجه شهوتم بیاد پایین من با یک روبوسی ساده خیس میکنم دکتر اگر زیر گلومم بخورن که دیگه کلا وا میدم
انقدر کیرم شق شده بود که نه به حمید فکر میکردم دیگه نه به گناه نه به اینکه چ ریسک احمقانه ای هست حتی صحبت با اون
-یکم میشه نزدزک بیاید من گلو شمارو ببینم نکنه پوستتون حساسه
مریم:البته
دست کشیدم به گردنش که ولا تو فیلمهای سکسی هم کسی به این سرعت شهوتی نمیشه دیدم چشماش و بست اه گفت بی اختیار جلو دهنش و گرفتم که صداش بیرون نره انگشتم و کرد دهنش که دیگه دیوونه شدم لباش و خوردم اونم شروع کرد به مالیدن کیرم از رو شلوار
مریم:دکتر زیاد وقت نداریم پاشو ایستاده که حمید خیلی زرنگه صدا رو میشنوه من سلفه میکنم سریع شلوارم و تا نصفه بکش پایین
-باشه زود باش دارم میترکم
ایستاد سلفه کرد شلوارش و یکم کشیدم پایین یک حجم کونی جلوم ظاهر شد که تا به حال تو زندگیم با اینکه سکس زیاد داشتم ندیدم کون بلوری که انگار اصلا افتاب یکبار ندیده برخلاف صورت سبزه و دستا سبزش کیرمو از لا زیپ شلوارم دراوردم از پشت فر و کردم اینقدر داخل کوسش داغ بود که انگار ده ساله عطش کیر داره به خاطر اینکه صدا نده تلمبه ها اروم و البته نصفه میزدم کیرم و تا نصفه بیرون میکشیدم و جلو عقب میکردم بی اختیار برگشت من و رو زمین خوابوند روم نشست کیرمو تا ته تو کوسش کرد چشماش و بست سینه به زور از زیر لباسش دراورد به جرات سینه 90 بسیار سفت و خوشکلش و تو دهنم کرد من انقدر از هیجان و استرس و ترس و لذت که هی باهم ادغام شده بود هنگ و قفل بودم که هیچگونه تکونی نمیخوردم فقط گفتم دارم میام گفت بریززز توش ریختم با شدت داخلش دراوردم بیاختیار ازش لب گرفتم گفتم پاشو که بو بدی راه افتاد تو اتاق ایستادم زیپم و ببندم کیر نصفه شق شدم که از سرش اب میریخت و تو دهنش کرد و با مالیدن خایه هام دوباره شق کردم نمیدونستم چطور کمتر از 30 ثانیه دوباره شق شق شدم دوباره ایستاد و پشت کرد اینبار با جرات بیشتر تلمبه زدم چند باری وسط تلمبه با اینکه نفسم بند اومده بود بلند میپرسیدم شما مشکلتون قابل حله حمید جان پسر خیلی گل و مودبی هست انقدر که از دیدن کون مریم لذت میبردم کمر دومم رو هم تو کوسش خالی کردم حدودا 25 دقیقه تو اتاق بودیم که به یکبار صدا اومد دکتررررر تموم نشد این زن من ور زیاد میزنه هاااا به سرعت نووور لباسام و پوشیدم رفتیم بیرون میوه میخوردیم و گپ میزدیم و اصلا حتی به مریم نگاه هم نمیکردم
حمید:دکتر ماشالله دوست دخترم داری
-من؟ نه بابا کی وقت داره
حمید:دکتر اکلیلاش هنوز کنار لبته و رو دستات (هاهاها)
قفل کردم چون لباس مریم پر از اکلیل بود ولی مطمعا بودم حمید اصلا بیعیرت یا اهل فانتزی نیست و اگر فهمیده بود جرمممم داده بود گفتم این بابا واسه تولده یکی از دوستان سر شب بودم ازونجا چون به شما قول دادم اومدم پیشتون
حمید:باشه ما باور کردیم هاهاها
دو سه ساعتی گفتمان کردیم شد حدود ساعت 4 صبح من گفتم کم کم باید برم که سر یک حرف رفتن من حمید به مریم توهین کرد که تو عرضه پذیرایی نداری که دکتر این موقع از خونه ما میخواد بره این بحث الکی کش پیدا کرد در حدی که مریم گریه افتاد و ناسزا و… منم برا اینکه ارومشون کنم حمید و به زور اوردم تو اتاق یه ربعی نصیحتش کردم بعد مریم و صدا زدم که واااقعا نصیحت کنم و بگم منم مثل بقیه مردا اش دهن سوزی نیستم که مریم باز در اتاق و نبسته حمله کرد به سمت کیرم انگار اصلا نقشه داشته منم حضرت یوسف که نیستم با دیدن این حجم شهوت اکنم از طرف زن دست و پام و گم کردم و دادم کیرم و ساک بزنه اینبار بعد از ده دقیقه خوردن کیرم و خایه هام ابم و تا ته قورت داد و بوسم کرد و گفت مرسی که اومدی. منم ساعت 7 صبح بعد از صرف صبحانه رفتم منزل و تو راه به کار اشتباهم پی بردم ولی مدام میخندیدم از اینکه اینقدر ریسک احمقانه ای کردم ولی عجیب از اینکه به اعتماد حمید پشت دستی زده بودم از خودم بدم میومد بعد ازون نه تونستم مریم و ببینم نه حمید بارها بهم پی ام داد مریم ولی به شدت نصیحت کردمش فقط جمله ای گفت مریم که اون و در اخر داستانم میگم گفت ببین دکتر من بسیار بسیار وفادار بودم همسرم وزندگیم رو دوست داشتم همسرم و شما مردا ایرانی فک میکنید با زندانی کردن رن میتونید اون و برا خودت ن نگه دارید ا ن بهم خیانت کرد اول اون تنش رو فروخت و واگذار کرد به یکی غیر من من با این کارم میخواستم اثبات کنم که اگر بخواد زن کاری کنه تو زمانی که حتی شوهرش فکرشم نمیرسه خیانت میکنه و یک روزی اگر جدا بشم بعد جدایی دم در پله ها دادگاه این و بهش میگم که تا اخر عمر بسوزه. من نمیدونستم چی جوابش و بدم فقط درس عبرتی برا من شد که اعتماد به حرف و اجبار و… نیست بلکه به قلب و دوست داشتن واقعی هست. دوستان ازینکه همراه بودید ممنون با اینکه از من بدت ن اومده ولی من همتون و دوست دارم.بوس بوس
نوشته: خرگوش.قرمز