سگ حشری و زن حسن
یه تشکر ویژه از ادمین سایت خوب انجمن کیر تو کس دارم و از مخاطبین عزیزم عزر میخوام که یه مدت نبودم و کم کار شده بودم.
ولی قراره که جبران کنم!
این داستان اولین قسمت از مجموعه ((ماجراهای فوستر)) خواهد بود.
نام داستان های بعدی: ((فوستر و خواهر حسن)) _ ((فوستر و مادر حسن)) و اسم این داستان هم به خاطر تبلیغات یکم متفاوت تره!
خواهش میکنم تا آخر بخونید و نظرتونو حتماً بگید. لایکم یادتون نره!
سلام.
من فوستر هستم و اسم صاحبم آذره.
این داستانی که میخوام تعریف کنم، از هفته پیش شروع میشه.
وقتی صاحبم قصد مسافرتی چند روزه به ترکیه رو داشت، میخواست منو به هتل سگ ها بسپاره. ولی قیمت اون هتل ها جوری بود که قرار شد برم پیش بهترین و تنها دوستش.
اسم دوستش صاحبه بود. این آدم خیلی مذهبی بود. طوری که اولش میخواست مسئولیت منو حتی برای این مدت زمان کم قبول نکنه. که آخرشم توی رودربایستی افتاد و قبول کرد.
آذر نزاشت من تا فرودگاه همراهیش کنم. فکر کنم میترسید لحظه آخر نتونه ازم جدا بشه.
به هر حال از اولین لحظه ورودم به خونه صاحبه، فهمیدم این چند هفته ای که پیششم قراره حسابی بد بگزره!
اصلا نمیشه گفت لحظه ورودم! آخه از اون جایی که خودش و شوهرش مذهبین و سگارو نجس میدونن، مجبور شدم همون جا گوشه حیاط خونشون یه جایی برای خودم درست کنم.
اصلا هم بلد نبود چجوری از یه سگ نگهداری کنه. اینو موقعی فهمیدم که دو روز اول فقط دو وعده بهم غذا داد!
از ظرف آبمم که یه پیاله شکسته ی کثیف بود نگم براتون!
یکم که گذشت، فهمیدم شوهر خیلی کاریی داره.
آخه از صبح میرفت و شب دیر وقت میومد.
همونطور که میدونید، سگا احساسات قوی و شامّه خیلی حساسی دارن. منم سگ باهوشی بودم و بهترین استفاده رو از این خصوصیاتم میکردم.
متوجه شده بودم که صاحبه میل جنسی شدیدی داره که نمیتونه کنترلش کنه. فهمیده بودم روزی چندبار با کوصش ور میره.
ولی از اون جایی که خیلی مذهبی بود و خود ارضایی رو حروم میدونست، به همون یکم ور رفتن رضایت میداد.
از سر و صداهای چند وقت پیششونم فهمیده بودم که به علت دعوا چند روزیه سکس نکردن.
صدای پاشو میشنوم که داره برام غذا میاره. خداروشکر چند وقت پیش تلفنی با آذر حرف زده بود فهمیده بود باید غذای بیشتری بهم بده.
غذامو جلوم میزاره منم با اکراه شروع به خوردن میکنم.
بر عکس همیشه که غذامو جلوم میزاشت و میرفت، این بار روی جدول نزدیک من نشست و تماشام کرد.
دارم سعی میکنم که بدون هیچ حرکت تهدید آمیزی غذامو بخورم. هنوزم داره نگام میکنه!
بوی آشنای خاصی توی هوا پیچیده.
سرمو بالا میبرم تا بیشتر بو رو احساس کنم. اولش فکر کردم که بو از خونه همسایه میاد… ولی بعد فهمیدم که این بو، بوی ترشحات کوص صاحبه ست!
این بورو همیشه ازش میشنیدم ولی اینبار خیلی غلیظ تر بود.
یه تماس چشمی برقرار کردم و به غذا خوردنم ادامه دادم.
وقتی که غذام تموم شد ظرفو برداشت و رفت داخل خونه.
برگشتم تو جای کثیف و تاریکم که گوشه حیاط بود. به خودم پیچیدم و چشامو برای خوابیدن بستم. خوابیدن تنها راهی بود که بتونم گذر زمانو کمتر احساس بکنم.
صدای باز شدن در خونه رو شنیدم و به طور غریزی به در نگاه کردم. صاحبه بود داشت بیرون میومد.
همیشه این موقع ظهر استراحت میکرد و نرمال نبود که این زمان بیاد بیرون.
با نگاهم دنبالش کردم… اومد و نشست روی همون جدول!
این رفتارایی که نشون میداد تازه و عجیب بود.
بعد از چند لحظه که بهم زل زد، بلند شد و با پاش جدول رو به من نزدیک تر کرد و دوباره روش نشست.
یکم ترسیدم و تو خودم جمع شدم.
با لحنی که انگار داشت با یه بچه حرف میزد گفت:“نترس هاپو کوچولو کاریت ندارم!”
یکم بهم برخورد که کوچولو خطابم کرده بود. ولی تاحالا خیلی کم باهام حرف زده بود و اینم اولین بار بود باهام مهربون صحبت میکرد.
دوباره با همون لحن گفت:“اسمت چی بود…؟آهان! فوستر.”
میخوام براش پارس بکنم ولی فکر کنم بترسه… واسه همین فقط خر خر میکنم.
یه لبخند میزنه و میگه:“بیا نزدیک تر فوستر”
بلند میشم و به اون منشاء بوی شهوت نزدیک میشم. جلوش زانو میزنم و روی زمین میشینم.
یکم حول می شه و میگه:“چه سگ باهوشی… حرفامو میفهمی؟”
به سوالش توجه نمیکنم. دستش نزدیکه… یه لیس به دستش میزنم.
می گه:“الان دستم نجس شد! سگ بد!”
میخواد پاشه بره که خودمو لوس میکنم و صدای خر خر در میارم.
حالت چهرش دوباره مهربون میشه و میشینه.
میگه:“من دوس ندارم لیسم بزنی باشه؟”
داره دروغ میگه! وقتی لیسش زدم بوی ترشحای توی شرتش غلیظ تر شد… حتماٌ خوشش اومده! ولی با این حال تو خودم میپیچم و سرمو زمین میزارم.
داره نازم میکنه. فکر کنم با همون دستی که گفت نجس شده. راستی چرا نجسه؟
میگه:“چقدر کثیف شدی! مطمعنم آذر اصلا دوست نداره تو این وضعیت ببیندت”
بلند میشه و میره داخل.
فکر کنم میخواد حموم کنم. خیلی خوبه! عاشق حمومم.
بعد چند لحظه میاد و روی همون پله های جلوی در میشینه.
میگه:”تشتمونم که شیکسته… هی به این حسن میگم باید اینو درستش کنیا! ولی بی عرضه گوش نمیده که.
یکم فکر میکنه و میگه:“اگه بیارمت و توی حموم بشورمت قول میدی بهش نگی؟”
پارس میکنم.
میگه:“فکر کنم گفتی بله… بیا بالا!”
بدو بدو به سمتش میرم و خودمو به چادر مشکیش و پاهاش میمالم.
میگه:“نکن کثیف شدم منم!”
زبونمو بیرون میندازم و دممو براش تکون میدم.
در رو برام باز میکنه. با یکم مکث، منو زیر بغلش میزنه و به سمت حموم میبره.
بر خلاف ظاهر بیرونی خونشون، چیزای با ارزش زیادی داره.
قبلا فکر میکردم آذر خیلی پولداره، ولی خونه ما مقابل این خونه… بایدم اینطور باشه وقتی شوهرش از صبح تا شب کار میکنه.
در حموم رو باز و چراغو روشن میکنه. میتونم از همینجا بپرم داخل ولی احساس میکنم حرکت اضافه ای نکنم بهتره… به هر حال اولین باره اینقدر بهم توجه میکنه!
شیر آبو باز میکنه و روی ولرم تنظیمش میکنه.
همینطور که صداش منعکس میشه میگه:“بیا اینجا”
میرم پیشش و آروم میشینم.
ازم میپرسه:“میتونی خودت دوش بگیری؟”
گردنم رو کج میکنم و نگاش میکنم.
با خنده میگه:“البته که نه!”
دستشو میزاره پشت کمرم و آروم هولم میده زیر شیر آب.
از احساس تمیز شدن و ماساژ دستاش خیلی کیف میکنم.
با شامپو کف مالیم میکنه و همه جامو میشوره. همه جام، به جز کیرم.
دستاشو به کیرم نزدیک نمیکنه و اون تیکه رو رها میکنه.
یکم ناراحت میشم، آخه آذر همیشه کیرمو برام میمالیدو منم خیلی کیف میکردم.
میره و برام یه حوله کثیف میاره و میخواد منو باهاش خشک کنه.
خودمو میچلونم و صاحبه رو حسابی خیس میکنم.
یه جیغ میکشه که بیشتر با شادی همراهه تا ترس!
با خنده میگه:“هاپوی بد. الان باید خودمم بشورم.”
هنوز بوی شهوتو از تو شرتش احساس میکنم.
دستشو به نشونه تشکر از حموم میلیسم.
با این کارم بیشتر حشری میشه. بوی توی شرتشو خیلی دوس دارم!
شروع به درآوردن لباساش میکنه. بعد از درآوردن چادر و بلیز و شلوارش یه نگاه به من میکنه.
میگه:“خیل خب تو که حیوونی و تحریک نمیشه پس فکر نمیکنم ایرادی داشته باشه”
چقدر احمقه! یعنی نمیدونه که خیلی هم خوب تحریک میشم؟ یعنی نمیدونه خیلی خوب بوی خیسی کوصشو متوجه میشم؟
شورت و سوتینشو در میاره. چه کوص خوشگلی داره!
البته بدن خیلی پشمالویی داره! ولی برای من که قبلا فقط یکبار اونم با سگ دوست آذر جفتگیری کردم، کوص قشنگیه.
با فکر کردن به این چیزا کیرم سیخ میشه.
خیلی وقت بود که حشری نشده بودم! نمیدونم دلش میخواد باهام سکس کنه یا نه.
موهای مشکیشو شامپو میزنه و بدنشو لیف میکشه.
آروم به طرفش میرم و خودمو به پاش میمالم.
چشماشو باز میکنه و به من خیره میشه.
نمیدونم با این کارم تحریک شد یا نه؟ آخه کوصشو شسته و من دیگه بویی احساس نمیکنم. آره! حشریش کردم! آخه دستشو به سمت کوصش برده و داره با خودش ور میره.
روی دوتا پام وای میستم و دستامه به شیکمش تکیه میدم. اون دستیش که روی کوصش هستو یه لیس میزنم.
آروم دستشو از روی کوصش برمیداره.
همونطور که به چشاش نگاه میکنم یه لیس محکم از کوصش میزنم.
با صدای لرزون آه میکشه و پاهاش شل میشه.
یکم فشار دستامو بیشتر میکنم و بهش میفهمونم روی زمین بشینه.
آروم روی زمینه سرده حموم میشینه و منتظر حرکت بعدی من میشه.
سرمو به سمت کوصش میبرم. میفهمه که باید پاهاشو باز کنه.
شروع به لیس زدن کوصش میکنم. از سوراخ کونش تا یکم بالای کوصشو میلیسم.
صدای آه و نالش در میاد و میگه:“جووون همه جاشو لیس بزن اومممم”
الان حدود پنج دقیقست که دارم کوصشو میلیسم.
وقتی که نزدیک ارضا شدنه، از لیسیدن دست میکشم.
بهم نگاه میکنه.
هرجور که شده بهش میفهمونم که باید تو پوزیشن داگی قرار بگیره.
خم میشه و کیرمو توی دستش میگیره. داره باهاش بازی میکنه.
همونطور که بهش زل زده میپرسه:“این از کیر حسن خیلی کلفت تر و دراز تره… تو واقعا میخوای منو بکنی؟”
با زوزه ی خفیفی سوالشو جواب میدم.
بالاخره به حرفم گوش میکنه و مثل یه سگ میشینه.
اولش میخوام کیرمو توی کونش بکنم ولی دوست دارم تو اولین سکسمون اونم لذت ببره. پس آروم کیرمو داخل کوصش میکنم.
یه ناله ای که از قبلیا بلند تره سر میده.
شروع میکنم به تلمبه زدن. محکم کیرمو توی کوصش میکوبم! با هر عقب و جلو کردنم نفساش تند تر میشه و ناله هاش بیشتر.
بعد از چند لحظه زیر کیرم ارضا میشه و تنش میلرزه.
منتظر نمیشم که حالش جا بیاد. همینطوری محکم و محکم تر تو کوصش فرو میکنم.
خیلی داره سر و صدا میکنه. ولی اکوی صدای جیغ و ناله شو، تو فضای حموم دوست دارم.
بعد از 5 دقیقه دوباره ارضا میشه. ولی اینبار شدت لرزش بدنش کمتر از دفعه قبله.
احساس میکنم آبم داره میاد.
کیرم تو کوصش قفل میشه و شروع به بزرگ تر شدن میکنه.
صاحبه چون نمیدونه داره چه اتفاقی میوفته یکم میترسه، ولی از این کلفتیه بیشتر خوشش میاد و عقب نشینی نمیکنه.
کیرم شروع به پمپاژ اسپرم داغی میکنه که صاحبه حسابی از این داغی خوشش میاد. میتونم لبخن رضایتشو تصور کنم.
بعد از چند لحظه، کیرم دوباره به حالت عادی بر میگرده و از تو کوصش بیرون میکشم.
آب کیر من و کوص خودش داره از کوصش بیرون میزنه.
کیرمو تمیز میکنم و به حالت انتظار میشینم.
بعد از اینکه حالش یکم جا اومد بلند میشه و دوباره دوش میگیره.
تو کل مدتی که زیر دوشه هم با لبخند به من نگاه میکنه. منم با تکون دادن دمم لبخندشو جواب میدم.
بعد از اینکه دوش گرفت، در حموم رو باز میکنه.
درجا میپرم تو خونه و شروع به گشت و گزار میکنم.
صاحبه به من توجهی نمیکنه و میره با حوله خودش رو خشک کنه.
روی مبل خونشون که خیلی گرون قیمت و نرمه میپرم و تو خودم جمع میشم.
خیلی انرژی مصرف کردم و یکمم به خاطر جنس نرم این مبله، الان دلم یه خواب حسابی میخواد!
چشمامو میبندم و منتظر میشم که به خواب برم.
صاحبه خودش رو خشک کرده و روی همین مبل، پیش من نشسته.
گرمای دستش که روی بدنمه رو دوست دارم. همین گرمای دستش هم دوباره حشریم میکنه. نمیزاره بخوابم.
بلند میشم و میپرم بغل صاحبه.
لبخند میزنه.
تلوزیون رو روشن میکنه و توی کانالا میچرخه.
به صفحه بزرگ تلوزیون اشاره میکنه و میگه:“ببین اون شوهر منه! داره دوباره از گوه زدناش به مملکت میگه”
به تلوزیون نگاه میکنم.
یه آقا با ریش سفید، کلاهی شبیه به حوله حموم سفید روی سرش و یه عینک داره صحبت میکنه…
“همین که ما آمدیم روی کار، قیمت دلار آمد پایین و اقتصاد آرام شد… این یعنی دولت تدبیر و امید!
پایان
خلاصه که آقای حسن روحانی…
زنتو سگ گایید!
نوشته: Danative