سیگار داری؟
یادم نمیاد چی شد که عاشقش شدم، فقط یادمه دو سال طول کشید تا رویای شیرین داشتنش به واقعیت تبدیل بشه.
یادم نمیاد عاشق بودن چه حسی داشت، الان فقط میدونم فکر کردن بهش قلبمو زیادی سنگین میکنه.
یادم نمیاد لب هاش چه طعمی داشتند، فقط یادمه بوسیدنش بزرگ ترین لذت زندگیم بود.
یادم نمیاد بار اولی که رفتم خونشون یا سری های بعد که کلاس و خونواده و دوست و همه رو می پیچوندم تا بتونم کنارش باشم، چه دروغی سر هم میکردم و چقدر استرس میکشیدم، فقط یادمه حاضر بودم تمام زندگیمو بدم تا تو بغلش عطرشو نفس بکشم.
یادم نمیاد چه حسی بهم می داد وقتی زیر گوشم نفس میکشید و با لباش پوست گردنمو میبوسید و نوازش میکرد، فقط یادمه همیشه نگران بودم که گردنم سیاه بشه و خونوادم بفهمن و من دیگه نتونم ببینمش.
یادم نمیاد اولین باری که جلوش لخت شدم دقیقا چقدر خجالت کشیدم، فقط یادمه از بچگیم یه چیزی به اسم محرم و نامحرم رو واسم تعریف کرده بودند. حالا این اولین باری بود که محرم ترین نامحرم دنیام تنمو لخت میدید و دستام از جنگ بین احساس و افکار ضد و نقیضم یخ بسته بود.
یادم نمیاد وقتی نوک سینه هامو تو دهنش میکرد و مک میزد چه حسی تو وجودم می پیچید، فقط یادمه لذتش اینقدر زیاد بود که دوست داشتم زمان همونجا توی همون لحظه بایسته.
یادم نمیاد چقدر طول میکشید تا زخم نوک سینم و کبودی های دورش از بین بره، فقط یادمه عشق میکردم وقتی جلوی آینه می ایستادم و تن لختمو با مهر های سیاهی که یادگار اون بود تماشا میکردم. حتی یادمه جاهایی که گاز گرفته بود فشار میدادم تا دوباره بسوزه و درد بگیره و از همینم لذت میبردم.
یادم نمیاد چجوری تو اوج بی تجربگی واسش ساک میزدم، فقط یادمه من همون دختری بودم که میگفتم ساک زدن جزو چندش آور ترین کار های دنیاس و من هیچ وقت حاضر نیستم انجام بدم. ولی انجام دادم… به عشق دیدن چشم های خمارش که از لذت بسته میشد، بغضمو میخوردم و کارمو شروع میکردم و اینقدر ادامه میدادم که نفس کم بیارم و اشک تو چشمام جمع بشه. دست مزدم چی بود؟ اینکه بعد ساک زدن دیگه لبامو نمیبوسید.
یادم نمیاد چند دقیقه ارضا شدنش طول میکشید؛ یادم نمیاد چقدر زیرش درد میکشیدم و اون بی توجه کارشو میکرد؛ یادم نمیاد چقدر طول میکشید تا جای زخمم خوب بشه و درد و سوزشش از بین بره؛ اصن خوب میشد یا فقط با زخم و درد بعدی جایگزین میشد؟ یادم نمیاد. فقط یادمه من هیچ وقت کنارش ارضا نشدم. با این حال حاضر بودم تمام درد دنیا رو بکشم تا بتونم لذتو به وجود اون تزریق کنم.
یادم نمیاد چند بار یا اصلا سر چی دعوا کردیم، فقط یادمه هر بار من چه مقصر بودم چه نبودم کوتاه میومدم تا قهر و دعوا تموم بشه و بتونم کنارش به آرامش برسم.
یادم نمیاد چند بار با حرف ها و رفتارش تحقیرم کرد، فقط یادمه هزار بار بد بودنشو تحمل میکردم و یه بار خوب بودنش همه ی بدی های قبلی رو از قلبم میشت و میبرد.
یادم نمیاد وقتی فهمیدم خیلی وقته بهم خیانت میکنه چه حالی داشتم، فقط هنوزم با گذشت چند سال از اون ماجرا فکر خیانتش دستامو مشت میکنه و ضربان قلبمو از عصبانیت بالا میبره. راستی چند سال گذشته؟!
دیگه یادم نمیاد که چیا رو یادم نمیاد، فقط یادمه خیلی بیشتر از اینا تو ذهنم بود. خاطراتش مثه یه تصویره که همه چیش واست آشناعه ولی نمیتونی هیچ چیزی رو توش تشخیص بدی.
اه این پاکت سیگار کوفتی کی تموم شد؟!
+الهه…
+الهه اینجایی!!! چه غلطی داری میکنی تو؟ کل خونه رو دود برداشته. خودت خفه نمیشی؟ پاشو جمع کن خودتو. این پنجره رو هم باز کن بوی سیگار کل خونه رو برداشته.
_کم غر بزن. تو کی اومدی؟ مگه هزااار بار بهت نگفتم اون کلید بهت دادم فقط واسه وقتایی که من خونه نیستم. واسه چی وقتی خودم تو خونم کلید میندازی عین گاو میای وسط خونه ی من؟
+اولا گاو عمته عزیزم! دوما یه ساعته پشت درم. اون آیفون بدبخت سوخت موبایلتم جواب نمیدادی.
_بیخیال متوجه نشدم.
+الهه
_چیه؟
+سه سال گذشته… اون بعد از تو صد تا رابطه ی دیگه رو هم تموم کرده. تو نمیخوای تموم کنی این همه فکر و خیالو؟ سه سال خود خوری و عذاب بس نیست؟
_کص نگو تو فکر اون نبودم که، داشتم حساب میکردم چقدر کم دارم تا بتونم بالاخره یه ماشین
اصن ول کن این حرفا رو. سیگار داری؟
نوشته: الهه ی آتش