شاهین و هومن (۱)

من و هومن

سلام  خدمت همه دوستان انجمن کیر تو کس
همین اول کار میخام بگم ک هرکس هر فوشی ک میده برگرده ب خودش و ممنونم از همه اونایی ک انرژی مثبت میدن
اول از همه ی بیوگرافی از خودم و خونوادم میدم
اسم من شاهین و الان ۱۸ سالمه و دانشجوی رشته عمران هستم قدم تقریبا به ۱۸۰ میرسه و وزنمم ۷۱تا۷۲ میمونه،اما نسبت به قد بلندی ک دارم جُسه لاغری دارم و اضاف وزنی ندارم
منو خونوادم در بوشهر زندگی میکنیم
کار پدرم باغداری نخله و خداروشکر از باغی ک از پدربزرگم بهمون رسید وضعیت مالی مناسبی داریم.
هرکس تاحالا یبار اومده باشه بوشهر خودش میدونه ک چقد شهر زیبا ایه.
البته بیشتر وقتای سال هواش گرم و خشکه،اما بقول گفتنی ها جنوبی ها دیگه از وقتی  ک ب دنیا میان عادت میکنن ب خورشید سوزانش.
از شانس بدم تک فرزند بودم و از بچگی همیشه احساس تنهایی داشتم . خیلی کم میشد ک با بچه های همسایه برم بیرون . اکثرا خودم تنهایی میرفتم ساحل و یا جاهای مختلف…
اما از دوران دبیرستان سال دهم با یه پسری ب اسم هومن اشنا شدم و بعد از اشناییمون دوستیمون تا الان روز به روز بیشتر میشه.
هومن هم همسن خودمه و داره رشته عمران میخونه ک داخل هنرستان باهمدیگه همکلاسیم و کنارهمدیگه مینشینیم.
پسر خوشتیپ و با کلاسیه بدن خوشگل و تو دل برویی داره . ی نمور هم کونش نسبت به هیکلش بزرگتره ک همین باعث خوشگلتر شدنش شده. تقریبا هم قد و هموزن خودمه.
پدر هومن نمایشگاه ماشین داره و وضع مالیشون از ما بهتره.
یواش یواش روز به روز بیشتر باهم صمیمی شدیم تا جایی ک داخل کارای گروهی همیشه باهمدیگه تیم بودیم و یا موقع امتحانا قبلش یا من میرفتم خونه اونا یا اینکه اون میومد خونه ما تمرین میکردیم.
اما از یجایی ب بعد نظرم در بارش عوض شد و به چشم یک کیس مناسب برا سکس میدیدمش.

امتحانات نوبت دوم سال دوازدهم ، ینی همین چنماه پیش ک دیگه هنرستانمون تموم شد ، پدرم تصمیم گرفت ک نقاشی چنتا از اتاقای خونمون رو تغییر بده ک ازجمله شامل اتاق منم میشد .
قرار شد ک دیگه این چنتا امتحان رو من برم اونجا خونه اونا تا بدون مزاحمت و خیال راحت مشغول درسامون باشیم.
توی این دو سه سال خیلی جاها مثل استخر،ساحل،و یا حتا باشگاه باهمدیگه رفتیم و نیمه لخت همدیگه رو دیده بودیم و من اصلا تاحالا دید سکس کردن باهاش توی ذهنم خطور نکرده بود. ولی اون صحنه ای ک دیدم ازش بدجور منو ب فکر فرو برد و عتشی تو دلم ب راه انداخت…
(از اینجا ب بعد ماجرا شروع میشه)
امتحان دوممون زبان بود و قرار شد ک تا قبل از ظهر ی سر برم خونشون تا یکی دوساعتی تمرین داشته باشیم.
صب دوروبر ساعت ۷ بلند شدم دیدم تا کارگرا دارن کم‌کم وسایلایی ک دیروز اورده بودن رو جابه جا میکردن تا شروع به کار کنن .منم رفتم بیرون توی حیاط.
پدرم گف ک برو برا صبونه کارگرا چنتا چیز بخر بیار تا مامانت دیگه نخاد بره.
منم کلید ماشینو ازش گرفتم رفتم وسایلی ک خواسته بودن رو گرفتمو اومدم
خودم زود صبونه رو خوردمو رفتم ک کتابو چیزایی ک لازم داشتم برا تمرین رو برداشتم تا اماده بشم برم پیش هومن.
نگاه ب ساعتم کردم دیدم نزدیکای ۹.ی زنگ ب هومن زدم جواب نداد.چن ثانیه بعد پیام داد ک اماده شو بیا.
منم خدافظی کردم و سوار موتورم شدم رفتم سمت خونشون.
رسیدم دم خونشون . انصافا خونه شیک و بزرگی دارن.زنگ خونه رو زدم مامان  هومن برداشت،گف سلام شاهین جان بیا داخل عزیزم…منم سلام کردم گفتم ممنون سارا خانم…
موتورو بردم داخل حیات و رفتم سمت در راهروشون.
مامان هومن سارا خانوم اومدن جلو دس دراز کرد و دس دادیم. منم سلامو احوال پرسی کردم اونم خوشامدگویی گفت.( مامان هومن ی زن تقریبا ۳۰ خورده ای ساله بود ولی ب جان خودم انگار مثل دخترای ۲۰ ساله ک هر روز تو خیابون میدیدم.
همیشه وقتی میرفتم خونشون یواشکی مامان هومنو دید میزدم.البته یجورایی خودش مقصر بود،اخه کی جلو رفیق دوستش بدون روسری یا شال و با شلوار لگ تنگ با ی تیشرت میگشت.هرکی جای منم بود بایدم همچین زنی رو دید میزد.)در کُل فرهنگشون با ما فرق میکرد و آزادانه تر زندگی میکردن.
خلاصه ک گفتم  سارا خانم پس این رفیق ما کجاس؟گف اون تنبل هنوز خوابه بزار تا برن بیدارش کنم
گفتم ن شما زحمت نکشین خودم میرم بالا بیدارش میکنم
ساراخانم گف پس تا بری بیدارش کنی منم صبونه رو اماده میکنم صداتون زدم بیاین پایین
گفتم خیلی ممنون صرف شده، خندیدو گف اعع طارف میکنی
گفتم چشم هرچی شما بگین
از پله ها رفتم بالا رسیدم دم در اتاق هومن
دوبار تقتق زدم روی در و رفتم داخل اتاق
وای داشتم شاخ درمیاوردم…هومن خوابیده بود روی تخت و متوجه اومدن منم نشده بود
تا چشمام به حالتی ک خوابیده بود افتاد یواش یواش  کیرمم داشت از خواب بیدار میشد
واز اونجا بود ک کُلا هومن رو به یه شکل دیگه توی ذهنم تصور میکردم
هومن روی شکمش خوابیده بود و یکی از پاهاش رو هم جمع کرده بود بالا جوری ک قشنگگگ سولاخ کونش روبه روی من بود
وای پسر حتا یدونه موهم نداشت،برعکس من ک ماهی یبار هم موهای دور کیرمو نمیزدم،هومن فک کنم هر روز موهای کُل بدنشو میزد.
کُلا کم مو بود اما وقتی چشام ب کونو خایه هایی ک نصفش معلوم بود افتاد،اب تو دهنم خشک شد.
دیگه زمان از دستم در رفته بود و ماتو مبهوت داشتم نگاش میکردم ک یهو صدای مامان هومن اومد ک بلند صدا زد هومن شاهین بیاین پایین صبونه حاضره.دوباره صدا زد ک هومن تکون خورد سرشو بلند کرد و برگشت سمت من ک … واییی…
اون لحظه هیچکدوممون نمیدونسیم ک چی بگیم…
دوتامون زبونمون بند اومده بود
منی ک هنوز جلو در واساده بودم و هومنی ک لخت مادرزاد جلوم نشسته بود و با کیر نیمه شق شده صبانگاهیش داشت منو نگاه میکرد…
دوباره صدای مامان سارا اومد ک گف کجایین پس بیاین پایین دیگه…ک هومن زبونش باز شد گف الان میایم مامان…
خیلی زود شورتش ک کنار تخت افتاده بود رو برداشت پوشید.یجوری وانمود میکرد ک انگار اتفاقی نیفتاده.رو به من کرد و گف :تو کی اومدی ک من نفهمیدم؟گفتم تازه اومدم،مامانت گف هنوز خوابی منم اومدم بیدارت کنم ک ادامشو خودت متوجه شدی…
هومن نیشخندی زدوگف :ک داشتی لخت منو میدیدی هاا؟ گفتم تاحالا اینجوری ندیده بودمت تعجب کردم
هومن گف ک مردک توقع داری مثلا بیرون ک میریم یا تو مدرسه لختکی بیام خب تو تخت خودم اتاق خودم ک میتونم لخت بخوابم ،  خندیدمو گفتم اخه چرا لختی میخابی ، نکنه موردی اوردی و مارو خبر نکردی؟ گفتش ک برو بابا دلت خوشه کله صُبی داری چرت میگی. گفتم همم اقارو باش ساعت نزدیک ۱۰ صبه کدوم کله صحر.هومن گف بجون داداش دیشب دیر خوابیدم . گفتم مگ چخبر بوده دیشب ؟ گفتم اهاا فهمیدم خندیدو گف ن دیوونه همه ک مثل تو جقی نیسن گفتم پاشو پاشو لباستو بپوش بریم پایین تا ماامانت نیومده بالا اینجوری ندیدتت.
هومن اماده شد و رفتیم پایین. ی میز صبونه مفصلی چیده بود ساراخانوم…
گف ک چرا اینقد صداتون میزنم جواب نمیدادین
گفتم اقا خواب تشریف داشتن،اونم چ خوابی
هومن سریع جواب داد ک مامان دیشب دیر خوابیدم
مامان هومن هم گف اهاا اره دیگه،تا کله صب میشینی پای گوشی معلوم نیس داری با کی حرف میزنی بایدم تا این موقع بخوابی…
نیشخندی زدمو گفتم نه خاله هومن بچه سر بزیریه

احل این داستانا نیس
(حالا بعدش فهمیدم ک هممم من چی فک میکردم این مادرو پسر چی میدونستن و میخاسن حرفو عوض کنن)…هومن گف ببند دهنتو تو نمیخاد از من تعریف کنی
گفتم باشه اقا هومن پ بزا داستان او روز لب ساحل رو بگم ب مامانت ک سریع گف ن بیخیال داداش
مامانش گف چ داستانی چی رو میخای بگی؟
گفتم ن خاله حالا چیز خاصی نیس حالا بمونه برا بعدا
هومن گف ای بابا اگه گذاشتی صبونمونو بخوریم
خندیدیمو صبونه رو خوردیم. بلندشدیم ک بریم بالا. منم تشکر کردم بابت صبونه و رفتیم بالا.
کتابارو در اوردیم و شروع کردیم ب حل کردن نمونه سوالای تستی زبان…
منی ک اینقدر عاشق زبان انگلیسی بودم و همیشه حواسم جمع بود
اما اون روز با اتفاقی ک افتاد اصلا حواسم جمع نبود و تمرکزی روی تستا نداشتم…
تاجایی ک هومن گف چته شاهین،حواست اینجا نیستاا…؟!
گفتم اره یکم فکرم درگیره…
گف درگیر چی؟اگ چیزی هس ب منم بگو…
ی لحظه تو ذهنم گفتم:یا باید روک و رو راست بهش بگم درگیر تو، یا بیخیالش بشم…
ب خودم اومدم دیدم داره میگه هووی پسر باتواماا
به پای من نگاه میکنی؟!(ی شلوارک پوشیده بود ک از زانو به پایین پاش معلوم بود)
گفتم جانم چی میگی؟ گف ک فکرت درگیر چیه،چت شده؟
گفتم درگیر تو… گف من؟!چطو مگه؟!
گفتم یکم فک کنی متوجه میشی…
چن ثانیه ای سکوت بینمون حاکم شد…
هومن گف مربوط میشه ب اتفاق نیم ساعت پیش؟
گفتم اره.گف خب ک چی؟ درست نمیتونستم حرف بزنم،برام سخت بود
گفتم:تاحالا اونجوری ندیده بودمت،،در ادامه  بهش گفتم: تو خیلی پسر خوشگلی هسی…
یکم جا خورد ، نمیدونس چی بگه
دسمو گذاشتم رو پاش گفتم میدونی ک چقد دوست دارم و فقطو فقط با تو رفاقت و دوستیمو تا این حد ادامه دادم
گف ک اره منم دوست دارم اما اون چیزی ک تو فکرترو نمیتونم ازت قبول کنم…
گفتم مگه تو میدونی تو فکر من چیه؟
گف اره میدونم. گفتم خب بگو چیه
گف ک سولاخ منو دیدی تو اون حالت و الان نظرت رو من قفل شده.گفتم اره تا اینجاش ک درست گفتی اما ادامه هم داره
هومن گف ک دیگه بالاتر از اینم مگه داریم؟گفتم اره برعکسش…
داغ داغ بودم،اصلا نمیدونسم دارم چی میگم
هومن تا اینو شنید گف شاهین چی میگی،حالت خوبه؟؟
گفتم تا حالا اینقد تو عمرم خوب نبودم
گفتم نظرت چیه؟
نگو ک تاحالا هیچوقت رو من نظری نداشتی…
گف نظر انچنانی ک الان مثل اینکه تو گفتی ن ، اما نیمه لخت تو استخر اینا ک میرفتیم همیشه محو اون بدن خطی و کاتت میشدم.
گفتم پس دیدی گفتم ، دوتامون گرایش روی همجنس خودمون داریم ولی تاحالا موقیعتش پیش نیومده بود ک الان پیش اومده.
هومن گف ک نمیدونم والا …
نزدیکتر شدم بهش و خودمو چسبومندم بهش
دستشو گرفتمو گفتم:ببین منو تو ک دوست ختری نداریم وتاحالاهم باهیچ کسی سکسی نداشتیم
پس بهتر نیس نیازهای جنسی خودمون رو باهمدیگه حل کنیم؟؟ هومن ب فکر فرو رفته بود و نمیدونست چی بگه
ی نگاه ب روی شلوارکش انداختم تا بعله معلومه حرفام روش اثر گذاشته و کیرش هم نیمه شق شده،جوری ک برجستگیش روی شلوارکش مشخص بود.
دیدم‌الان بهترین فرصته دستمو گذاشتم روی کیرش ک با تعجب گف چیکار میکنی؟
گفتم هیشش تو فقط سکوت کن و لذت ببر.
برا اینکه دلش رو بدست بیاوردم باید اول کاری میکردم تا ب نهایت لذت برسه و طبیعتن باید آبش رو میاوردم.
از رو شلوارکش داشتم کیرشو می مالیدم ک نفس نفس میزد و میگف دیوونه نکن اینجا جاش نیس . اگه یهویی مامانم بیاد چی
بلند شدم سریع درو از داخل قفل کردم گفتم بلند شو بشین رو لبه تخت گف واسه چی ،گفتم اععع کاری ک گفتمو بکن دیگه.
دسشو گرفتم نشوندمش لبه تخت.منم روبروش زانو زدم نشستم رو زمین.یه نگاه ب صورتش کردم اونم داشت نگام میکرد
یهویی شلوارک و شورتشو کشیدم پایین
(کیرش دیگه کاملا شق شده بود اما تقریبا به نصف کیر شق شده من میرسید.ولی کاملا سفیدو خوشگل بود)
گفتم زبونت یچیزی میگه اما دلو کیرت نه انگاری خوششون اومده
هومن ک نمیدونس چی بگه گف:چیکا کنم مگه تو میزاری .
گفتم پس حالا داشته باش. صورتمو بردم جلوتر و با ی دستم کیرشو گرفتم و با اون دستمم خایه هاشو گرفتم.
بوی خوبی میداد و منو شهوتی تر میکرد.داغ داغ بودم.
لبمو گذاشتم روی سر کیرش و اروم بوسش کردم و یواش یواش زبونمو روی کلاهک کیرش میچرخوندمو مک میزدم.
از همین اول کار داشت اخو ناله میکرد .خودشو خابوند بود روی تخت
منم تا تح کیرشو کردم تو دهنم،با این ک اولین بارم بود توی عمرم داشتم کیر ی نفر رو ساک میزدم،و هیچوقت اصلا ب این موضوع فکر هم نمیکردم،اما مثل یک جنده داشتم کیرشو توی دهنم عقب جلو میکردم.

همینطور ک داشتم کیرشو میخوردم نگاهم ب کیر خودمم بود ک داشت شلوارمو جر میداد بیاد بیرون.
ی دستمو بردم سمتش و از رو شلوارم شروع کردم ب مالیدنش
هومن هم توی اوج لذت بود و یواش یواش نفس زدناش و اخو اوف کردناش بیشتر میشد
منم تا اینو فهمیدم سریع کیرشو از تو دهنم کشیدم بیرون و با دستم شروع کردم براش جق زدن ،خیلی تند تند این کارو میکردم
هومن میگف چته حیوون یواش تر الان کنده میشه
منم هیچی نمیگفتم و سرعتمو بیشتر میکردم
تا بلاخره هومن بدنش چنتا تکون خورد و با فشار هرچه تمام تر ابشو ریخت روی دستو لباسم
حتا یکمشم روی صورتم ریختت.
بلند شدم از کنار میز تخت ی دستمال برداشتم و دستام و لباسمو تمیز کردم اما صورتمو پاک نکردم
و همونجوری رفتم کنارش دراز کشیدم
گفتم:زنده دای؟ گف ک نمیدونم …رو ابرام…
خندیدمو گفتم پدرسوخته تو ک اولش مِن مِن میکردی ک نکن حالا خودت رفتی رو ابرا مارو کاشتی رو زمین.
چشاشو باز کرد رو به من کرد ، گف اعع اینا چیه رو صورتت؟
گفتم هیچی اینا اکسیر جوانیه ک از کمر ی جوون ریخته شده رو صورتم تا صورتمو جوونتر کنه.
ب خنده افتاد و گف حالا چرا پاکش نکردی
گفتم ن دیگه اینارو گذاشتم برا تو.گف برا من؟میخام چیکا؟ صورتمو بردم جلو صورتش آب چسبونی که روی دماغم کنار چشمام ریخته شده بود رو جمع کردم رو انگشتم و کشیدم رو لباش…
وای پسر چقد سکسی شده بود هومن
بلافاصله نزاشتم واکنشی نشون بده و لبامو گذاشتم رو لباش. همونجوری زبونم رو میکشیدم رو لباش و میکردم تو دهنش… و در اخر ی لب جانانه ازش گرفتم و سرمو کشیدم کنار
(بیچاره هومنو ک اون صب اگه شاخ در میاورد از کارای من تعجبی نداشت)
صورتمو کشیدم کنار از نگاهش فهمیدم ک اون بیشتر از من حال کرده
گف پدرسوخته این کارارو از کی یاد گرفتی .مثل الکسیس داشتی ساک میزدی ک.
گفتم ازین ب بعد الکسیست میشم بشرطی ک توهم الکسیسم باشی.
هومن ی نیش خندی زدو گف ک نه ببخشید من همچین کسی نمیشناسم،کی هس اینی ک گفتی.
گفتم ای پسره دیوث فعلا داغی برات جق زدم تا چن دیقه دیگه از جلد پیغمبری در میای و دوباره میشی همون هومن جقی
بلند شد کنارم نشست گف بی شوخی خیلی دوست دارم ممنونم بابت همچیز.
دستمو بردم پشتش و گذاشتم روی کونش
گفتم قابلتو نداشت اما حساب حسابه کاکا برادر
گف حالا چ ربطی داشت این مثالت گفتم نمیدونم اما یکی طلبت
گف باشه.
گفتم حیف ک الان وقتش نیس و الا همین الان تا تنور داغه نونو میچسبوندم
هومن خندیدو گف بیا  بیاتا فردا بدبخ نشدیم یکمی هم برسیم ب زبان…
بندوبسات رو جموجور کردیم و مشغول تستای زبان شدیم…

تقریبا ساعت نزدیک به ۱ ظهر بود ک دیگه تستای امتحانی رو تموم کردیم و داشتم جمع و جور میکردم ک دیگه راه بیفتم برم خونه.
هومن گف کجا میخای بری ، تا نهار نخوری نمیزارم بری.
گفتم ن دیگه برم خونه شاید کاری داشته باشن یا چیزی لازم باشه برا کارگرا برم بخرم.عصر میام دنبالت ک بریم باشگاه .هومن گف باشه پس هرجور ک راحتی.
بلند شدیم همدیگرو بغل کردیم هومن گف ک شاهین جان مرسی بابت امروز
دوباره دستمو گذاشتم رو کونش گفتم حالا باشه جبران میکنی برام.
نیش خن زنون رفتیم پایین  از پله ها
مامان هومن داخل اشپزخونه داشت میزو میچید ک مارو دید .گف:اع همی الان میخاسم بیام بگم ک بیاین برا نهار. هومن گف ک هرچی ب شاهین میگم وایسه اسرار داره ک بره.سارا خانوم مامان هومن گف ک نه مگه میزارم بدون نهار خوردن بری،برین دستاتونو بشورین بیاین تا یخ نکرده
گفتم اخه …هومن سریع حرفمو قطع کرد گف اخه بی اخه سریع بدو بریم تا یخ نکرده.
ب ناچار و اسرارشون موندگار شدم و رفتیم برا خوردن نهار.
اول من داخل سرویس بهداشتیشون داشتم دستامو میشستم ک چشام به سطل کوچیکی ک داخل دسشویی بود افتاد،سرش باز بود و داخلش پر از دستمال بود
اما روی دستمال یچیزی بود ک همونجا پشمای دور خایه هام ریخت…ی کاندوم استفاده شده بود ک داخلش یکمی هم اب منی بود…
با خودم گفتم تو این خونه چخبره!
سر سطل رو گذاشتم تا اگ هومن رف داخل متوجه نشه ک من دیدم کاندوم رو. دستامو شستم اومدم بیرون
گفتم هومن بیا برو دستاتو بشور.هومن هم رفت و اومد بیرون و رفتیم سر میز نشستیم
سارا خانومم اومد کنارمون نشست
پرسیدم ک اقا کامران نمیان؟(کامران پدر هومن ک گفته بودم ک نمایشگاه ماشین دارن)مامان هومن گفتش که ن امروز مث اینکه نمایشگاه شلوغ بوده و نهار رو خودشون همونجا میمونن و شب میان.دیگه شروع کردیم به حرف زدن و غذا خوردن.از خیلی چیزا گفتیم ، از خونمون ک داشتیم نقاشی هاشو عوض میکردیم،از درسو امتحانا ،از باشگاه و … خلاصه قشنگ بیشتر از نیم ساعت روی میز نهار نشسته بودیم،جوری ک دیگه وقت از دستمون در رفته بود.
(خود مامان هومن هم داخل نمایشگاه ماشین شوهرش کار میکرد،یجورایی حسابدار بود و تمامیه حسابای اصلی نمایشگاه دست اون بود.)
اخرای غذاخوردنمون بود ک گوشی سارا خانم زنگ خورد،اقا کامران بود و میگفت ک همی الان باید بیاد نمایشگاه ،مثل اینکه چک های چنتا از ماشینایی ک فروخته بودن گم شده بود. دقیق متوجه نشدیم ک چی میگفتن اما سارا خانم سریع میخاس میزو جمع کنه ک من گفتم شما تشریف ببرین منو هومن جمعش میکنیم
گف اخه دیرت میشه ،مگه نمیخاسی بری خونه
گفتم ن دیگه با اجازتون پیش هومن میمونم
(با خودم گفتم چ بهتر از این)
سارا خانم هم گف پس شاهین جان ببخشید دیگه با هومن جمع کنید و بزارید توی ماشین ظرف شویی.
هومن هم گف اره مامان جون تو برو ما خونه هسیم
سارا خانوم رف ک اماده بشه و بعد از چن دیقه خدافظی کردو رف
حالا دیگه توی این خونه بزرگ من مونده بودم و هومن ک خوابایی براش دیده بودم
گفتم ببین خدا چقد دوست داره ک نمیخاد بدهی روی دستات بمونه.گف یادم نمیاد پولی ازت گرفته باشم…
گفتم خره پول چیه تو دل منو بردی…
پریدم از پشت گرفتمش توی بغلم و شروع کردم گردنشو ماچ کردن.
هومن گف شاهین هنوز  صدای ماشین مامانم نیومده ک بره هاا چیکار میکنی. گفتم ن بابا اون رفتش دیگه
ک یهویی صدای در راهرو اومد ک باز شد.سارا خانوم بود ک اومده بود دنبال کلید ماشینش ک از جمله ماروهم توی همون حالت دید،ماهم دستوپا گمکرده برگشتیم ب سمت در ک دیدیم داره مارو نگاه میکنه…
توی همون یک لحظه دوتامون خیس عرق شدیم.
مامان هومن با اینکه مارو توی اون حالت دید اما چیزی ب رو خودش نیاورد و گف هومن کلید ماشین منو ندیدی؟ هومن گف مامان باید روی میز کنار تلوزیون باشه.
ساراخانم هم کلیدو برداشت و رف ،مادوتاهم توی صورت هم دیگه زُل زده بودیم و یکدفه دوتامون زدیم زیر خنده
گفتم وای هومن مامانت ک مارو توی اون حالت دید گفتم الانکه دوتامونو از خونه بندازه بیرون
هومن خندید گف ن بابا  چیز خاصی نبود ک از من دیده باشه،شاید تور مینداخت اما منو ن
گفتم اره جون خودت پس این عرقا چیه روی پیشونیت
گفت بخدا ترسیدم ک ب تو چیزی بگه یا واکنشی نشون بده
گفتم ببینم منظورت چی بود ک از تو چیز خاصی ندیده
مگه چی دیده ازت ک این چیزا براش عادی شده؟؟
هومن یجورایی میخاس ک تفره بره گف نه هیچی همینجوری گفتم…
گفتم خب دیگه بهتر نیس تا مامانت دوباره بر نگشته این بدهیت رو پرداخت کنی
هومن بازم نمک ریخت و گف والا من هرچی فک میکنم یادم نمیاد از تو چیزی گرفته باشم…
تا اینو گف گفتم ای پدرسوخته بیا اینجا ببینم کدیگه
افتادم دنبالش اونم د فرار ک وایسا ببینم من امروز تورو جرت میدم
اونم میگف اگه گرفتی باشه از ۱۰ تا جا جرم بده
(ماشالا سالن پزیرایی نبود ک ،برا خودش ی تالاری بود)
گفتم حالا ببین  ک چیکارت میکنم
یهویی توی همین بدو بدومون پای هومن گیر کرد به لبه مبل و افتاد رو زمین
گفتم ای وای چت شده،چیزیت ک نشده بیا ببینم پاتو… هومن گف ن چز خاصی نیس
گفتم دیدی بلاخره افتادی ب چنگم
گف این مبله منو انداخت و الا تو ک نمیتونستی منو بگیری.همونجوری ک خیمه زده بودم روش گفتم حالا ک تو چنگ منی پس همونطور ک خودت گفتی باید جرواجرت کنم…
این بار این هومن بود ک پیش دستی کرد و دستشو انداخت دور گردنم و صورتمو کشید سمت صورت خودش،لباشو گذاشت رو لبم و مثل قعطی زده ها لبامو داشت میخورد
انگار اون بیشتر منتظر بود تا کونش باز بشه با کیر من.منم از اون بدتر…
دستمو گذاشتم رویه بدنش میکشیدم از گردنش تا روی کیرش.سرمو کشیدم کنار گفتم اینجا ک نمیشه ،بیا بریم تو اتاقت.گف ن اتاق من تختش ینفرس بیا بریم تو اتاق مامان بابام.گفتم باشه پس بزن بریم
قبلش گفتم پس اول برو دستشویی .
بعد از اینکه هومن اومد رفتیم توی اتاق مامان بابای هومن ک تخت بزرگ دونفری هم داشتن
ی نگاه ب داخل اتاق کردم گفتم به‌به عجب عکسایی هم گرفتن مامان بابات…گف اره عاشق عکسو عکاسی ان.
چنتا از عکسایی ک گرفته بودن مامان هومن داخلش لباسای نیمه لختی پوشیده بود
مثلا توی یه عکسش بالای سینه هاش مشخص بود
منم داشتم دید میزدم ک هومن گف هویی پسر حواست کجاس،داری مامان منو دید میزنی؟
بخودم اومدم گفتم نه بابا منو ک میشناسی منو این کارا…گف اره تا دیروز ک خوب میشناختمت اما از امروز ۳۶۰ درجه فرق کردی
خندیدمو گفتم نیس خودت فرق نکردی
هومن گف بیخیال بیا اینجا روی تختی ک مامان بابام منو ساختن ی حالی بکنیم.
گفتم ای ب چشمم .لباسامو در اوردم و با شورتم رفتم کنارش نشستم گفتم تو نمیخای لباساتو در بیاری؟
گفتش ک ن اول میخام اون دودولتو ببینم یکم باهاش بازی کنم.
گفتم اولن ک دودول نیس و برا خودش سالاریه،دومن یکمی موهای دوروبرش زیاد شده،فک نکنم بخای بکنی توی دهنت.شرتمو کشیدم پایین تا چشاش ب کیرم افتاد اصلا متوجه موهای دورش نشد،گفتش ای جانم اینو ببین .ببینم چیکا کردی ک اینجوری بزرگ شده،گفتم  هیچی فقط  ب پاش کود میریزم تا رشدش بیشتر بشه
خندیدمو اونم گف نمکردون معلومه از این همه علفی ک دورش اومده.گفتم هی امروز فردا میکنم بازم یادم میره ک بزنمشون
گف کاری نداره ،بیا بریم توی حموم همونجا اسپری موبر هس،توی ۵ دیقه همشو پاک میکنه.گفتم باشه رفتیم دم در حموم دوتامون لخت شدیم و رفتیم داخل
حموم دلبازی بود ،قشنگ ی وان بزرگی هم داشت. نشستم لبه وان،و هومن هم اومد جلو من ایستاده اسپری رو میزد هرجایی ک مو بود  کارش ک تموم شد گف بچرخ تا ب پشتتم بزنم
گفتم مفعول منم یا تو،هومن خندیدو گف فعلا ک ریشو قیچی دست منه بچرخ ببینم.
چرخیدم و پشتمو کردم ب سمتش یکم خم شدم گف ن اینجوری نمیشه بیا بخواب توی وان پاهاتوهم باز کن بنداز رو لبه وان.
منم هرکاری ک میگف میکردم و اونم اسپری رو میزد دوروبر سولاخم.تقریبا بعد از ۱۰ دیقه ای اب رو باز کردم و خودمو شستم،زمین تا اسمون فرق کرده بود کیرم تا اون موقعی ک دروبرش جنگل آمازون بود.
همونجا بود ک هومن گف بعله این کیر خوردن داره
گفتم اره پس چی فک کردی ، برو تا بریم تا از دهن نیفتاده.هومن گف ن کجا بریم همینجا رو مگه ازمون گرفتن.گفتم حرف بدی نیس،باشه پس همینجا شروع میکنیم.
هومن گف پس بیا بشینیم توی وان اول خودمونو کفی کنیم.بعد از چن دیقه ک وان رو نصفه پر کردیم و خودمونوهم کفی کردیم،رفتیم توی وان نشستیم.
همدیگه رو بغل کرده بودیم و مثل زنو شوهر ها داشتیم از همدیگه لب میگرفتیم…

کشیدمش کنار گفتم آبو خالی کن .آبو ک خالی کرد گفتم این شاهین کوچکه ما خودشو کشت دیگه پس چرا اون لبای خوشگلتو نمیبری سمتش
هومن ک حسابی داغ شده بود گف مگه اون لبای لعنتیت میزاره.اما باشه حالا نوبتی هم باشه دیگه نوبت اقا شاهین کوچیکس…
منم ک لم داده بودم تو کف وان  ،هومن هم اروم اروم سر کیرمو داشت میکرد توی دهنش
همش دندوناش میخورد به کیرم و اذیت میشدم،اما رفته ب رفته انگار داشت یاد میگرف ک چطوری ساک بزنه
۵ دیقه نشده بود ک صدام در اومد.توی اسمونا ک هیچ توی فضا بودم و همش اهو ناله میکردم ،همش میگفتم بخورش عزیزم…،اخ اخخ،…
اونم همینطور سرعتشو بیشتر میکرد و تا جایی ک خودم دستامو گذاشتم روی سرش و خودم توی دهنش عقب جلو میکردم،جوری ک کیر تقریبا ۱۷ ۱۸ سانتیم تا تح حلقش میرفت و هومن هم همینطور داشت هُق میزد
تا دیدم داره زیادی اذیت میشه کشیدمش بیرون از تو دهنش
گفتم معذرت میخام هومن جان
گف ن خیالی نیس
تا اینو گف دیگه گفتم پس همون جر دادنی ک گفتم دیگعهه… برگشت کونشو قمبل کرد سمت من گف اره دیگه اینم بدهی ک بتو داشتم.
گفتم قربون این بدهی بشم ای جانم حتا یدونه موهم نداری ک…
گف اره بخاطر این اسپری هس ک دارم
صورتمو بردم سمتش گفتم ای جانم سولاخو ببین قد یه عدسه.
گف شاهین فقط ترو خدا یواش بکنی درد داره هاا.گفتم قربونت بشم اصلا نمیخاد نگران باشی ،الان خودم درستش میکنم
پاشدم رفتم از کنار سبدی ک داخل حموم بود ی شامپو برداشتم اوردم اول از همه یکمی ریختم روی سولاخ هومن و یکمی هم زدم به انگشتام
اروم اروم انگشت اشاره دست راستمو میمالیدم به سولاخش و یواش یواش میکردم داخل.خوب ک با انگشت اشاره این کارو هی تکرار میکردم،حالا دوتا انگشتی اینکارو میکردم و همینجور ادامه میدادم تا خود سولاخش باز بشه
البته کیر من نسبت ب درازی ک داشت خیلی کلفت نبود،اما با این حال سولاخ کون هومن تنگ بود و برا اولین باری ک میخاس باز بشه طبیعتن هر کیری میرفت داخلش،اولش درد هم باید میداشت
دیگه خود هومن از بس شهوتش زده بود بالا ک خودش گف شاهین زود باش اون کیرتو بکن توم ک دارم دیوونه میشم
گفتم چشم قربونت بشم . یکمی از اون شامپوعه ریختم روی کیرم و خوب لیزش کردم تا راحتر بره داخل
سر کیرمو گذاشتم روی سوراخش و از عمد هی روی سوراخش میکشیدم تا حشری تر بشه
چن ثانیه ای ک این کارو کردم گف اشغال زودباش دارم میمیرم بکن تووو… اخخخ داشت دیوونه میشد…
منم تا اینو شنیدم با ی فشار کامل سر کیرمو کردم داخل همون لحظه نفس هومن کاملا بند اومده بود تا اینکه کشیدم بیرون از تو کونش
گف دیوونه گفتم بکن تو ولی ن اینجوری یبارکی،پارم کردی .
گفتم خودت گفتی منم حُل شدم.دوباره اروم اروم سر کیرمو تنظیم کردم روی سوراخش،این بار با فشار کمتری یواش یواش داشتم کامل میکردم توی کونش
هومن هم میگف یواش ترو خدا یواش تر… صداش در اومده بود و کل حموم صداش پیچیده بود…
منم قربون صدقش میرفتم و دلداریش میدادم ک چن دیقه فقط تحمل کن جا باز میکنه.
فک کنم ۵ دیقه ای شد تا کل کیرمو جا دادم داخل کونش…
تا جایی ک خایه هام خورده بودن ب بدن هومن.
دستمو انداختم دور کمرش و خودمو کامل توی حالت داگی ک شده بود چسبوندم بهش،در گوشش اروم گفتم در داری؟اونم با نفس نفس ارومی ک میزد گف ن زیاد … لاله گوششو بوس میکردم و همون جوری مونده بودم تا قشنگ کیرم داخل کونش جا باز کنه
چن دیقه بعد از روش بلند شدم و اروم کیرمو میکشیدم بیرون،البته ن کامل و دوباره میکردم داخل.
همینجوری ادامه دادم تا بلاخره دیگه کاملا جا باز کرده بود و هومن هم دیگه دردی احساس نمیکرد …
منم تا متوجه این شدم یواش یواش سرعت تلمه زدنامو بیشتر کردم. هومن هم از اخ و داد زدنا رسیده بود به اههه و کیف کردن.
دیگه کاملا کیرمو تا تح میکردم توی کونش و میاوردم بیروم و دوباره میکردم داخل

تا اینکع کاملا کشیدم بیرون و گفتم هومن برگرده ب کمر بخواب و پاهاتو بده بالا. هومن هم برگشت چشاش ب چشام افتاد.گفتم فدای اون چشات بشم اونم گف عاشقتم شاهین،این کون همش دیگه مال خودته…
دوباره لبامون چسبید ب هم و مشغول خوردن و بوسیدن همدیگه شدیم…گفتم دستاتو بنداز دور پاهات و پاهاتو بگیر بالا،جوری ک سوراخت بیاد بالا …
این بار راحتر کردم داخل کون هومن و شروع کردم به عقب جلو کردن…
نگاهمون به هم گره خورده بود و هر دوتامون ب نفس نفس افتاده بودیم…
ازش میپرسیدم ک تو مال کی،اونم میگف فق تو ،میگفتم باید زن من بشی اونم میگف چشم اقایی من همین الان زنتم…
وای ک چقد حال میداد  ب جفتمون…
نگاه ب کیر هومن کردم ک شق کرده بود گرفتم ب دستم و شروع کردم به جق زدن براش
همینطور ک با سرعت خودم داشتم تو کون هومن تلمبه میزدم ،با یکی از دستامم براش جق میزدم تا اب اونم بیاد…
وای پسر از یک لحظه به بعد حس کردم ک داره همه قوت و جونم داره جمع میشه و میاد سمت کیرم…
گفتم هومن ابم داره میاد بریزم داخل یا درش بیارم؟گف ک نه میخام بریزیش داخل ،اب منو بریز روی خودم…منم تا اینو گف ادامه دادم تا جایی ک صدام در اومده بود و با چنتا تکون همه ابمو خالی کردم داخل کون هومن و کیرمو هم در نیاوردم…هومن هم از شدت گرمی اب کیرم میگف ک سوختم پسر این چی بود دیگه…
ک خودشم صداش در اومد و همه ابشو اوردم ک اونم همه ابش خالی شد روی شکم و سینه هاش…

پاهاشو ک اورد پایین کیرمم در اوردم و اب کیرم یواش یواش از کونش میزد بیرون
همونجوری افتادم روش…
ازش پرسیدم ک چطور بود؟
گف ک عالیی،این بهترین سکسی بود ک داشتم…
گفتم بهترین؟!مگه تاحالا سکسی هم داشتی ک ب من نگفتی؟؟
چن لحظه ساکت شد و خودش متوجه شد ک سوتی داده…
(منو هومن توی این دو سه سالی ک باهم بودیم هیچچچ چیزی مخفی از هم دیگه نداشتیم)
گفتم هومن کلک چرا چیزی نمیگی،حالا ما شدیم غریبه
گف ن عزیزم …اخه چطوری بگم بهت …
گفتم بگو ما ک راز دار همدیگه هستیم…
گف قول میدی ب هیچ کسی تا اخر عمرمون نگی؟گفتم به جان خونوادم بین خودمون میمونه…
خیلی با اسرار گف ک  من با مامانم سکس داشتم…
تا شنیدم خیلی تعجب کردم…
گفتم چیی،مگه میشه،اخه چطوری؟؟؟!!
گف ک داستانش طولانیه و برمیگرده ب چن مدت پیش… گقتم خب باشه خلاصش کن برام بگو…
گف حالا باشه سر فرصت برات میگم…
اصلا باورم نمیشد ک هومن با مامانش سکس داشته باشه
ک یهویی حرفای سر میز صبونه رو یادم اومد ک داشتن سریع حرفو عوض میکردن(اینکه هومن چرا دیشب دیر خوابیده بود) و یا اینکه هومن بعد از رفتن مامانش از خونه گفت ک:مامانم از من چیزایی دیده ک این براش عادیه…
حتا اون کاندومی ک توی دستشویی دیدم،پس حتما اونم مال هومن بوده…
و حتما دیشب هم با هم‌دیگه سکس داشتن پس…

جالب شده برام…
گفتم باشه پس ک اینطور ،حالا پاشو تا خودمونو بشوریم بریم بیرون ببینم داستان از چ قراره،باید همشو برام تعریف کنی…
ی ۱۰ دیقه ای تقریبا همدیگرو شستیم و رفتیم بیرون

ادامه دارد…

نوشته: شاهین

دکمه بازگشت به بالا