شاگردی که به بردگی محکوم شد (۱)

من مدرس زبان انگلیسی هستم ، یک استاد تقریبا خشک و سخت گیر و که دانشجوها میدونند سر کلاسم نباید زمان به شوخی و بطالت بگذره
دانشگاه در حال تدریس بودم که کسی در کلاس رو زد رفتم دیدم خانم حسینی شاگرد ترم قبلیمه,
گفت ببخشید استاد…
نذاشتم حرفش رو تموم کنه با لحن جدی گفتم
سر کلاس درسم، متوجه نیسی؟ منتظر بمون وقت نشناس.

کلاس که تموم شد, دم در دیدم زهرا حسینی هنوز ایستاده سرش پایین مثل همیشه چادر سرشه مقنعه شو جلو کشیده
بهش گفتم
حسینی تو چرا انقد کم کاری کردی تو درست؟ بهت گفته بودم زبان فراره باید براش وقت بزاری اخرش هم این واحد رو افتادی!
ببخشید استاد واقعا من همیشه تو زبان مشکل داشتم ولی خواهش میکنم ب حرفام گوش کنید.
زود بگو وقت منو نگیر چ میخوای بگی؟
شرمنده استاد سریع میگم لطفا یه لطفی بکنید نذارید من بیافتم , پدرم از شهرستان شرط کرده اگر واحدی بیافتی پول ندارم دوباره ثبت نامت کنم , منم تهران شرایطم سخته, ممنون میشم کمکم کنید.
حسینی چ میگی؟ برگه ها تصحیح شده نمره ات خیلی پایینه! باید در طول ترم که زمان کافی داشتی تلاشت رو میکردی، الانم از برو کنار داره دیرم میشه.
تروخدا استاد کمکم کنید اگ نتونم درسم رو تموم کنم و تهران شغل پیدا کنم، بابام مجبورم میکنه با پسر عموم که دوسش ندارم ازدواج کنم, خواهش میکنم یه راه حل جلوی پام بذارید.
حسینی من دیگ تورو می شناسم خیلی خنگی تو درس خوندن نمی دونم چه راهی برای جبران هست.
لطفا استاد، اگه کاری از دستتون برمیاد انجام بدین، حتما جبران میکنم.
شاید یه راهی باشه.
چی استاد؟ بگید من از پسش بر میام
چند جلسه کلاس جبرانی برات میذارم آخرش یک امتحان ازت میگیرم اگر نمره کافی را آوردی برات یه کاری میکنم مردود نشی.
یک دنیا ممنون استاد ! لطفتون رو نمیدونم چطوری جبران کنم.
این روزا سرم خیلی شلوغه و کلاس ها خصوصی با عمومی فرق داره! هزینه اش بالاست ، اگه وقت کنم چند جلسه برات تشکیل بدم.
استاد مرسی از لطف بزرگتون ، فقط الان هزینه اشو نمی تونم پرداخت کنم، یه بزرگی کنید بهم اعتماد کنید بعدا شاغل بشم کامل باهاتون حساب می کنم.
شرایط سختی داری ، این شماره رو سریع رو گوشیت بزن ، اسمش رو سیو کن : استاد تاج سر.
تاج سر استاد؟
سوال اضافه نکن پیشمون میشما ، باید بدونی مقام معلم مقدس و والاس، باید احترام کامل بزاری ، شب به همین خط مسیج بده تا بگم وقت خالیم چطوریه.

(زهرا حسینی یک دختر چادری محجبه 22 ساله اس به نظرم میاد حدودا 170 قد و 65 وزن داشته باشه ,به خاطر محجبه بودنش سایز سینه و فرم باسنش رو درست ندیدم، معمولا سر کلاسم مودب و محترم برخورد میکنه ولی خنگ بودنش توی زبان باعث شده به مشکل بخوره.)

منزل در حال استراحت بودم ک پیام زهرا حسینی رو روی گوشیم دیدم
سلام استاد، بد موقع ک مزاحم نشدم؟ خواستم بپرسم بررسی کردین که چه روزی برای کلاس وقت دارید؟
علیک سلام، هفته دیگه دوشنبه ساعت 10 صبح به این آدرس کلاس برات می ذارم.
ببخشید استاد این ادرس کجاس؟ مگه داخل دانشگاه کلاس رو نمیذارید؟
دختر جان کلاس خصوصی ! و همین طور وسط ترم دانشگاه کلاس خالی اصلا نیست، اگر ناراحتی کنسل کنم.
نه استاد سو تفاهم نشه ، اخه اگه مکان خصوصی هست من یکم موذب هستم، لطفا درک کنید.
از عمد جوابش رو ندادم ، پنج دقیقه بعد پیام داد.
استاد هستین؟ منظور بدی نداشتم بخدا نداشتم، به خاطر اعتقاداتم میگم لطفا درکم کنید.
(جوابش رو نمیدم) پیام های پشت سر هم میداد.
ناراحت شدین؟
بعد نیم ساعت براش نوشتم
کلاس کنسله
نه استاااد، شرمنده ، لطفا کنسل نکنید، عذرخواهی میکنم سو تفاهم شده ، اصلا منظور بدی نداشتم.
حتما باید درسم رو تموم کنم ، معذرت میخوام اگه بی احترامی شد، چشم هر چی شما بگید، هر جا شما صلاح می دونید برگزار کنید بهتون اعتماد دارم.

گوشی گذاشتم کنار و دراز کشیدم(صدای اس ام اس دادنش میاد، از اینکه نه سین می کنم نه جوابش رو میدم لذت میبرم) به فکر فرو رفتم، به زهرای ساده لوح فکر میکردم که نمی دونه قرار چطور کلاسی براش برگزار کنم…

توی همین فکرا بودم که خوابم برد…

صبح بیدار شدم دیدم ، کلی گریه زاری و واق واق کرده ، حوصله اش رو نداشتم ، فقط آدرس رو با یک مسیج دوباره براش ارسال کردم.
بعد نیم ساعت پیام اومد.
خیلی ممنون استاد ، بخدا داشتم سکته میکردم، دیگه مراقب صحبت کردنم هستم ، همون ساعتی که گفتین مزاحمتون میشم.
خوبه.

دوشنبه بیدار شدم رفتم حمام یه دوش گرفتم؛ وقت نبود واسه صبحانه آماده کردن رفتم برای کلاس حاضر بشم
یه شلوار پارچه ای اتو شده با یه پیراهن مشکی، جوراب مشکی با کفش ورنی براق ! یه عطر تلخ مردونه هم زدم ، تو فکر نحوه برگزاری کلاس بودم که گوشیم زنگ خورد…
الو استاد سلام خوب هستید؟ من دم پلاک منزل هستم کدوم زنگ رو بزنم؟
سلام در باز میکنم از پله بیا بالا هر واحدی درش باز بود همونه کلاس. (قطع کردم)
جلو در ایستادم، صدای پا بالا اومدنش از پله ها میومد ، از عمد خواستم از پله بیاد بالا ، که وقتی منو میبینه عین سگ له له زدنش رو از خستگی ببینم.
(نفس نفس زنان) استاد سلام طبقه ششم هستید! چرا نگفتید با آساسنور بیام؟
حسینی اولین قانون کلاسم خصوصی اینکه سوال ها اضافه نداریم.
(نفس نفس زنان) ببخشید استاد لطفا دوباره ناراحت نشید.
مشکلی نیست بیا داخل کفشاتو در بیار ، خونه رو کثیف نکنی.
بله استاد چشم.
نفس زدنش کمتر شده بود با استرس خاصی وارد منزلم شد ،کفش زنونه بند دار با جوراب مشکی نازک زنونه پاش بود، کاملا محجبه با چادر نیمه براق، روسری سرمه ای طلایی طرح دار سرسنگین که مدل گره لبنانی بسته بود با یه شلوار و مانتو مشکی ساده دکمه دار زیر چادرش ، اومد جلو در خم شد که بند کفشش رو باز کنه…
از بالا یه دختر چادری رو میدیدم که انگاری جلوم تعظیم کرده ، از صحنه داشتم لذت میبردم وکیرم کم سفت شده بود، از عمد خودم بهش نزدیک کردم، خشتکم رو مماس کردم با چادر و روسریش، طوری که اگه سرش رو میاورد بالا ، قرص صورتش کامل کیر سیخم رو لمس میکرد.
دستم دراز کردم همون حالت که میخوام درو ببندم، که دیدم سرشو آورد بالا از لای خشتکم. نا خواسته از روی شلوار چشماش و قرص صورتش کشیده شد به کیر کلفتم.
(یکم بهش برخورد) اخ استاد، خواهش میکنم فاصله بگیرید.
حسینی درو نبستی و نشستی جلو راااه، همسایه ببینه چه فکری میکنه؟؟ برو کنار بزار در رو ببندم.
از تن خشن صدام ترسید چیزی بگه ، با یه حالت کفری منو نگاه میکرد.
دوتا پاهامو باز کردم طوری که زهرا عین گوسفند وسط پاهام باشه مشغول بستن در شدم و بهش گفتم
حسینی چی کار میکنی دوساعته کفشت رو عوض کن کلاس داره دیر میشه.
زهرا نمی دونست باید چه واکنشی نشون بده خم شد اون یکی کفشش رو در بیاره.
درو بستم اومدم کنار ایستادم گفتم
بفرمایید ، سمت پذیرایی شربت گذاشتم گلوت رو تازه کن.
جلو تر من داشت میرفت سمت پذیرایی که عمدا کفشم گذاشتم رو ی چادرش! یهو از عقب برگشت با کون جلو پام خوورد زمین ! از سرش چادر افتاد, واسه اولین بار هیکل زیر چادرش رو دیدم , تا اومد چیزی بگه سرش دااد زدم
حسینی؟؟ دست پا چلفتی حواست کجاس؟ دو قدم راه هم نمیتونی بری؟ میخوای درستم پاس کنی؟
زهرا با حالتی کاملا خجالت زده و دست پاچه زبونش بند اومده بود برگشت سمت من دید کفشم رو چادرش گذاشتم همون حالت ک رو زمین افتاده بود بالا رو با ترس تعجب نگاه میکرد
بب بب بخشید استادد بخدا نمی دونم چی شد افتادم! فکر کنم پای شما رو چادرم رفت…
یعنی میخوای بگی اونی که جلوش پاش رو نمیتونه ببینه منم؟! بی ادبیت رو نمی تونم تحمل کنم ! اینطوری بخوای جلوم بی ادبی کنی نمی تونیم کنار بیایم، برگرد خودت خونتون پیش بابات مشکلت رو خودت حل کن.
نه استاد بخدا منظورم این نبود اصلا حق با شماس… من…
ساکت شو دختره احمق جا تشکرته برات کلاس گذاشتم پر رویی هم میکنی در باز کردم بفرما از خونه من بیرون.
استاد اشتباه کردم دیگ حرف بیخود نمیزنم! شما این سری به بزرگی خودتون گذشت کنید…
وافعا رفتارت ادم رو عصبانی میکنه این دفعه رو کوتاه میام ولی دیگه تکرار نمیکنی…
چشم استاد دیگ تکرار نمیشه
گوشه کفش منم کثیف شد، برای جبران کفش استادت رو تمیز کن، بعدشم با احترام پامو از روی چادرت بردار تا بریم کلاس رو شروع کنیم.
از پایین بهم نگاه میکرد با ترس و تعجب بهم نگاه میکرد و نمی دونست باید چ کار کنه.
حسینی دوباره تکرارش کنم؟؟ نمیخوای بی ادبیت رو جبران کنی؟
نمی دونست داره چه کار میکنه، با دستش کفشم رو تمیز کرد و با نارضایتی کفشم رو دو دستی گرفت، منم باش همراهی کردم، پامو از چادرش برداشتم. اونم پا شد خودشو چادرشو جمع جور کرد رفت سمت پذیرایی رو مبل نشست.
خب تا خستگی راه از تنت بیرون بیاد، من برا خودم صبحانه حاضر کنم، چیزی نخوردم هنوز.
چشم استاد، راحت باشید ، شما ببخشید مزاحتونم شدم.
اگه شاگرد مطیع درس خونی باشی، مزاحمتی نیس برام.

میرم سمت آشپزخونه برای خودم یه آب پرتغال درست میکنم، میگیرمش دستم و برمیگردم.
👑خانم حسینی، برای شروع درس آماده ای؟ داخل اتاق میز و صندلی گذاشتم، بفرمایید.
🧕🏻بله استاد چشم، بفرمایین.
(دو صندلی با فاصله کم پشت میز گذاشته بودم)👑خب بشین کتابت رو بازش کن.
🧕🏻بله الان، استاد کدوم صفحه ؟
دستم رو جلو آوردم کتاب بگیرم خودکار که تو دستم بود رو عمدا رها کردم، افتاد روی زمین و کفشم رو محکم روش گذاشتم.

👑زهرا چکار میکنی؟ ای بابا… زدی زیر دستم ! خم شو بیار ببین کجا افتاده…
دوباره از صحنه خم شدن یه دختر محجبه جلوی پام لذت میبردم، دستم رو کمرش گذاشتم.
هل شده بود سرشو خم کرد دولا شد رفت زیر میز خودکار رو برداره ک یهو کفش رو گذاشتم روش
👑چی شد؟ ببین کجا افتاده؟ ندیدیش؟
🧕🏻استاد دیدمش، خود کار زیر کفشتونه! لطفا پاتون رو بردارید.
همون حالت ک خم شده بود از رو چادر بیشتر کمرش رو دست مالی می کنم.
👑یعنی چی؟ چطوری خودکار پا در آورده رفته زیر کفشم؟ حرف بیخود نزن،(یه سیلی در کونش میزنم) بیارش زودتر وقت کلاس داره میره.
🧕🏻اخ استاد اذیت نکنید! دستتون بردارید! درست نیست! لطفا پاتون رو بردارید !
پام تکون ندادم، زهرا کلافه شده ، داره خودکار از زیر پام میشه ، با صدا عصبی میگه
🧕🏻کفشتون رو بردارید، دستتون از کمرم بردارید.(میخواس سرشو بیاره بیرون)

اومد سرشو از زیر میز بیاره بیرون ! که با دستم عین گوسفند گردنش رو خفت کردم و فشار دادم سمت پایین و با لحن کاملا جدی گفتم:
👑تو اگه عرضه نداری یک خودکار برام بیاری! درست رو نمی تونی پاس کنی ، در آینده شغل هم نمی تونی پاس کنی، این یک امتحانه باید ، تلاش کنی چیزی که میخوای رو باید به دست بیاری! (گردنش رو مشت کردم دستم فشار میدم سمت کفشم)
زهرا به دستش بیار خودکارو ، دو دستی تلاش کن.

🧕🏻آیی گردنم ! بخدا شما نامحرمی هستین این رفتارتون رو نمی تونم درک کنم ! دستتون بردارید ترو خدا گردنم داره می شکنه !
با مشت دوتا کوبیدم رو کمرش با لحن عصبی
👑صداتو ببر ، جیغ جیع نکن ,فراموش کردی؟ بهت گفته بودم متود کلاس خصوصیم متفاوته و قوانین خاص خودش رو داره ! الانم کلاست شروع شده و روی حرف استاد تاج سرت حرف نمیزنی !(گردنش رو می چلونم و فشار میدم صورتش رو سمت کفشم) تا گردنت رو نشکستم ، خود رو برام بیاااارش.😡
با کف دست و انگشت هام گردنش رو خفت کردم تو دستم فشارش میدم
🧕🏻اخخخخخ گردنم شکست استاااد ! مشکل روانی دارید؟ چرا اینجوری بام میکنید , پاتون رو بردارید , نمی تونم برش دارم.

👑دختره خنگ سرت بردم جلو که بررسی کنی ببین مشکل چیه که پای استادت تکون نمیخوره؟
🧕🏻-استاد یعنی چی؟دیوونم کردین! گردنم شکست، تروخدا اذیتم نکنید!

👑هیسسسس صداتو ببر , سرتو ببر نزدیک کفشم ببین تمیزه؟؟ لکه ای چیزی روش نباشه! بهت گفته بودم پاکیزگی برام خیلی مهمه.
گردن سرشو سمت کفشم فشار میدم! چوونه اش میخوره ب کفشم ! حسینی چشماتوو خوب باز کن ببین تمیزه تمیزه یا نه؟😡
شاید عینک لازم داری ! با اون دستم عینک اش رو از جعبه اش در میارم پرت میکنم زیر میز
👑حسینی عینکت رو بزززن ! خوووب نگاه کن همه جاشو

زهرا که اجبارا تو مخمصه افتاده، با حالت درماندگی و ترس و وحشت از عصبانیت استادش, با بغض عینکش رو میزنه ! صورتش چسبیده به کفش چرم براقم ! مونده باید چ کار کنه
🧕🏻استاد ترخدا من باید چ کار کنم؟ کنار کفشون یه لکه سفید هست ! یه دستمال بهم بدین لطفا.
👑آهان آفرین،صبونه که آماده میکردم سر به هواییت حواسم رو پرت کرد ، به خاطر تو نادون شیر ریخت رو کفشم ! حالا هم خودت تمیزش میکنی.
با حالت عصبی با جلو کفش ام می کوبم ب صورت محجبه اش ! میفهمی؟؟ باید خودت تمیزش کنیی منو عصبی تر این نکننن! ضربان پام داره محکم تر میشه ! میخوره زیر عینکش دیگ تحمل اش تموم میشه میزنه زیر گریه
زهرا گریه کنان ! گوشه چادرش رو گرفته داره میکشه ب کفشم !
🧕🏻اخخخ، لبم پار شده! تروخدا استاد بسه ! نزنید ! رحم کنیید! تمیزش میکنم، تمیزش میکم، بخدا دارم تمیزش می کنم.
شدت ضربات رو کم میکنم ! جلو کفشم میمالم به همه صورتش! اینطوری تمیزز نمیشه آب میخواد ! زبوونت بنداز روشش! زبووونت رو بکش ب کفشم ! درست لیسش بززززن هیچی ازش نمیخوااام بمونه.

احتمالا زهرا فهمیده خبریه و استادش حالت و روان عادی نداره! از ترس که آسیب بیشتری نبینه ، به حرفام گوش میده.
از درد و ترس از استاد روانیش، بی اختیار زبونش رو میده بیرون ! کاملا با کراهت از رو اجبار زبونش رو میکشه رو کفش براقم
اوممم ! اومممممممم ! نفسش بند اومده…

👑(از بالا دست میکشم رو کمرش!) خوبه حسینی ! آفرین شاگرد حرف گوش کن ، همین طوری ادامه بده! وسط تمیز کردنت از کفشم خواهش کن بلند بشه خودکار برداری.

نوشته: …

دکمه بازگشت به بالا