شب دیوونگی ساحره

سلام به همه.من ساحره ام.این خاطره رو از اونجا که منو دیوونه کرد میخوام واسه همتون بنویسم، تو تهران خونه اجاره کرده بودم.دانشجو بودم م تنها.حس خاص من از وقتی شروع شد که همش وقتی موقع لباس عوض کردنم میرسید و خصوصا میخواستم سوتینمو باز کنم احساس تشنگی شدید میکردم.یجورایی یه چیزی میخواستم که عطشمو بخوابونه.هر شب موقع خواب با خودم کلی ور میرفتم.تمام پوست بدنم داغ داغ میشد.وقتی به نک سینه هام دست میزدم خیلی عجیب تحریک میشدم.بعدش با یخهای قالبی تمام نوک سینه هامو خیس میکردم.اه و نالم بلند میشد.کمکم انگشتامو یکی یکی میکردم تو کسم که بدجور داغ و تنگ و خیس و لیز شده بود.مدام بازوهای یه مرد رو تصور میکردم که دور کمرمو گرفته و محکم میکنه تو کسم .دلم سکس میخواست.داشتم کم کم قانع میشدم که وقتش رسیده با یکی سکس کنم.فردای اون روز ارایش ملایمی کردم و رفتم دانشگاه، نشسته بودم که یکی از پسرای دانشگامون که عجیب تو کفم بود اومد و خواست به قول خودش خامم کنه.دیگه نمیدونت که من خودم قاطی کردم.دستم و گزاشتم رو شلوارشو اروم دست کشیدم رو کیرش.که دیدم از تعجب چشماش داره میاد بیرون.گفتم امشب احتیاجت دارم.اونم فقط گفت چه ساعتی?قرار شد ساعت 8 بیا.

رفتم خونه از هول 500بار خوردم به اینور و اونور.ارایش قهوهای کردم و ست لباس زیر شکلاتیمو پوشیدم .روشم یه پیراهن تور مشکی پوشید و موهامو که خیس بودن باز گذاشتم تا اتیش به پا کنم.ساعت سریع شد 8.زنگ در و زد.باز کردم.منو دید و همونجور مات من بود، با دستام یقشو گرفتمو کشیدمش تو خونمو لباشو حسابی خوردم.داشتیم بی حس میشدیم.بعد کل گردنشو خیس خیس کردم با زبونمو.اروم اروم همون جلوی در رفتم زیر پاشو زیپ شلوارشو باز کردم،کیرشو که سیخ شده بود درش اوردم و از نوکش شروع کردم به خوردن و اونقدر مکیدمش که پر خون شد.واسش یه عالم ساک زدم…شروع کرد لباسامو یکی یکی در اوورد.بهش گفتم کسمو میخوام بخوری گفت باشه.منو بغل کرد و گذاشت رو تخت خوابم.شرتمو زد کنار و شروع کرد خوردنش.اه و ناله من در اومده بود.میخواستم دیوونه بشم.زبونشو میکرد توشو منو دیوونه میکرد.من سینه هامو با دستام فشار میدادم.بهش گفتم بکن منو عزیزم.وقتشه.اونم محکم کرد تو کسم.احساس کردم دارم میسوزم داغ بودیم.منو جوری کرد که تاحالا فکرشم نمیکردم.سینههامو میخورد و محکم ضربه میزد، من پشت کردم قنبل کردم.اونم محکم کرد توش، من با دستام کلیتوریسمو میمالیدم، و جیغ میزدم.قربون کیرش میرفتم.اونم مدام صدام میکرد میخوام همیشه بکنمت.بعد من اومدم روشو بالا پایین میرفتم.گفتم هروقت میخوای ابت بیاد…

نوشته: ساحره

دکمه بازگشت به بالا