شب رويايي – ۱

توجه: تو اين ماجرا سكس چنداني وجود ندارد دوستاني كه حال نميكنن تا اخر نخونن
با تشكر
قرار بود برم تهران خونه خانمي كه مدتي با هاش بودم و چون خواهر زاده ام كار اداري داشت قرار شد با من بياد موقع رفتنش خواهرم كلي قسم ايه كه حواسم رو ششدانگ به دخترم باشه. اسمش روشنك بود. بيوگرافي اين روشنك خانم ما به اين شرحه كه قدش حدود165 تپل و گوشتي هست سينه هاش نسبت به سنش كه حدود 23 سالشه درشت بود زيبايي چنداني نداره اما خب تو دل برو و نسبتا ميشه گفت سكسي هست. روشنك جان همسفر دايي شد. سر صبحي كه رسيديم قبل رفتن به خونه دوست ام باهاش قرار گذاشتم و بهش گفتم دايي جان اينجا كه داريم ميريم هر چي شنيدي و ديدي رو بايد فراموش كني فردا روزي ابروي منو نبري جلوي فك فاميل. يه بوس گنده از لپهاي من گرفتو چشمي گفت. اما ميشد تو چشمهاش فضولي بي حد اندازه اش رو ديد.

بهر حال رفتيم سمت اريا شهر خونه خانمي كه قرارمون بود. چند ساعت ورودمون به سلام عليك و خوش بش گذشت . هنوز يخ بين دوست من و خواهر زاده ام اب نشده بود من كه تا رسيدم رفتم يه دوش گرفتم و لباس راحت پوشيدم. دوستمو كه اسمش مهشاد بود كشيدم كنار و بهش گفتم كه اين روشنك ما يكم از تو خجالت ميكشه ببرش تو اتاق تا لباسشو عوض كنه. مهشاد هم با تبحر خاصي كه ازش سراغ داشتم خيلي زود با روشنك جون روشنك جون گفتن دست خواهرزاده ما رو گرفت برد تو اتاق خودش تا اونجا بتونه لباسشو عوض كنه منم لم دادم رو مبل با كنترل تلويزيون كانالها رو بالا پايين كردن.پيش خودم داشتم نقشه ميچيدم كه شب چطوري مهشاد رو بايد حال بيارم و خلاصه رويا بافي ميكردم. نيم ساعتي گذشت . فكر كردم لباس عوض كردن كه اينقدر طول نميكشه كه. مهشاد رو صدا كردم اومد.پشت سرش روشنك جان اومد. واووو تا حالا اينطوري نديده بودمش. بدن گوشتي تپلش تو لباس تنگ حسابي داشت خود نمايي ميكرد. رونهاي پر پيمونش يه جوراييي داشت شلوارك جينشو پاره ميكرد. اونجا تازه فهميدم سينه هاش از اون چيزي كه من تا حالا فكر ميكردم بزرگتر و خوش فرم تر هست.

با تلنگر مهشاد از نخش اومدم بيرون . مهشاد يه چشم غره بهم رفت كه بي شرف اينطور كه تو با چشمهات ميخوريش انگار به من دروغ گفتي كه اين خواهرزاده ته .بهر ترتيب با شوخي توسر كله هم زدن روزو گذرونديم خستگي بدجوري خوابو تو چشمهام اورده بود به مهشاد گفتم كه من ميرم بخوابم تو هم اتاق روشنك رو بهش نشون بده كه بره استراحت بكنه منم تو تخت خواب منتظرتم.به بوس از روشنك كردم و رفتم تو اتاق خواب مهشاد. قبلا رفتن جوري كه روشنك نبينه با دستم كيرم رو گرفتم و به مهشاد فهموندم كه چي منتظرشه اونم باز لبشو گاز گرفت كه يعني زشته برو ممكنه روشنك بفهمه. روي تخت دراز كشيده بود و كم كم چشمام گرم شده بود كه گرماي وجود مهشاد رو روي بدنم حس كردم موقع رفتن تورخت خواب لياسمو دراورده بودم و فقط يه شورت پام بود. به سختي چشمو باز كردم صورت ماهش با موهاي كه روش ريخته بود به طرز عجيبي زيباش كرده بود. لباسشو دراورده بود بي شرف ميدونست من دوست دارم اين كارو بكنم اما فكر كرده بود من خوابم خودش دراورده بود و فقط شورت كرستش رو واسه من گذاشته بود. دستهاش رو روي سينه ام گذاشت و با موهاي سينه ام بازي ميكرد گاهي وقتها هم نوك سينه هامو ميبيوسيد و اين يعني خواب بي خواب يعني شروع شبي كه چند وقتي بود لحظه شماري ميكردم براش. شروع شبي انجمن کیر تو کس و سراسر لذت سكس.

همونطور كه داشت با بوسه هاش سينه امو نوازش ميداد سرشو ميبرد پايينتر تا رسيد به لبه شورتم اين مهشاد من تخصص خاصي در سكسهاي دهاني داشت لري خودمون همون خوردن كير ميشه. لبهاي كوچيكشو به كله كير من رسوند نميخواهم بگم كير من خيلي كلفته اما چون دهن خودش كوچيكه براي همينم نميتوست همه كيرمو بكنه تو دهنش اما همون يه مقدار هم ميخورد بلد بود چكار كنه كه من كارم به نعره زدن بكشه و هر دفعه با بلند شدن صداي من اون كيرمو از دهنش درمياورد و بهم ميخنديد و ياداوري ميكرد كه اتاق بغل خواهر زاده ام هست و من مجبور بودم صدامو بيارم پايين. مهشاد فهميده بود كه امشب اون همه كاره هست و اونو كه سكس رو كنترل ميكنه و انصافا هم اينطور مواقع من لذت اسماني ميبردم. وقتي كه حسابي كيرمو خورد خودشو كشيد روي بدنم با دستم اول سوتينشو باز كردم تا گرماي سينه هاي مانكنيشو رو سينه ام حس كنم و بعدش اروم اروم جوري كه تكونهاش روي كيرم حس بشه شورتشو رواز پاش دراوردم وقتي خودشو تكون ميداد كه شورتش از لاي اون لمبرهاي خوشگلش بياد بيرون همزمان كير من روي شكمش ماليده ميشد و اين خودش به من فاز 10000 درصدي ميداد. اون شب تنبل شده بودم و اصلا دلم نميخواهست كار زيادي بكنم و مهشاد هم كه اينو فهميده بود. نشست رو شكمم و به چشمهام نگاه كرد شهوت رو حتما تو ي چشمهام ديده بود ميدونست كه من عاشق خوردن كس كوچيكش هستم براي همين بلند شد و خودشو جوري تنظيم كردم كه من دقيقا زير اون دروازه بهشتي قرار بگيرم و باسنشو اورد پايين وانقدر كه گرماي سوزان كسش رو با لبهام حس كردم. وقتي كه با زبونم روي كسش رو نوازش ميكردم سعي ميكرد كه صداش در نياد اما براي براي چهارم يا پنجم ديگه طاقت نياورد و صداش در امد. حالا اين من بودم كه سعي ميكردم با سرعت هر چي بيشتر كس ابدارش رو كه حالا لبه هاش هم به خاطر خوردن من زده بود بيرون رو بخورم. واقعا شيريني خاص خودشو داره وقتي كه كس كسي رو كه بهش علاقه هم داريد رو ميخوريد تو فكر كثيف بودنش هم نباشيد. كيرم حسابي شق شده بود و سفت اين و ميتونستم حس كنم .دستمو گرفتم دو طرف باسنش و بلندش كردم و راهنماييش كردم تا بتونه بشينه روي كيرم و وارد مرحله ديگه ايي از اون شب رويايي بشيم. به ارومي خودشو رو با كيرم من هماهنگ كرد و كير منم كه تشنه تر از صاحبش بود وارد اون كوره داغ شد.

حالا تنها صدايي كه شنيده ميشد صداي برخورد شكم من با باسن مهشاد بود و الحق و النصاف يكي از خوش اواز ترين صداي هايي هست كه موقع سكس ميشنويد حتما تجربه اش رو داريد. موقعي كه ديگه فكر ميكردم نزديك اومدن ابم هست روي خودم خوابوندمش و دستهامو دور كمرش قفل كردم و به محكم به خودم چسبوندمش جوري كه ديگه بجز باسنش نتونه خودشو تكون بده . لبهامو رو لباهش گذاشتم و مستقيم تو چشمهاي خمارش نگاه ميكردم. تقريبا اب رواني لاي پام حس ميكردم و سر چمشه اش از كس خوشگل مهشاد جونم بود و اين حركت كير منو داخل كس اون راحتر ميكرد.ديگه داشتم ارضا ميشدم كه يكي از دستهامو محكم گذاشتم رو باسنش و خودمو قفل كردم بهش شدت خارج شدن ابم رو با صداي بلند كنار گوشش بهش فهموندم و همونجوري و تو همون حالت مونديم.
چند دقيقه ايي همونطوري مونديم كه بتونم نيرويي واسه بلند شدن پيدا كنم. مهشاد رو به ارومي و با همراهي بوسه هاي فراوان كنار خودم خوابوندم و بهش گفتم من برم دستشويي . بهم گفت كه شورتت رو بپوش اما من خسته تر از اين حرفها بودم. بهش گفتم كه روشنك الان خوابه تو خونه كه ول نميچرخه منم زود ميام. با سختي و سستي بعد سكس كه همه رفقاي انجمن کیر تو کس من ازش مطلع هستيد درو باز كردم كه برم بيرون و به سمت دستشويي. از جلوي اتاقي كه روشنك توش بود رد ميشدم يكم صبر كردم ببينم صدايي مياد يا نه. خبري نبود رفتم سمت دستشويي و همين كه خواهستم در دستشويي رو باز كنم ديدم كه در خودش باز شد.
نه خودش باز نشد بازش كردن. روشنك بود كه از دستشويي ميومد بيرون. سر جام خشكم زده بود من لخت و با يه كير اويزون جلوي روي خواهر زاده ام ظاهر شده بودم.

خيلي دلم ميخواهست بدونم كه ملاك انتخاب داستانهاي اين سايت چيه. ايا هر نوشته ايي رو به صرف چهارتا كلمه كير كون كس ميذارن اينجا. كه اگه اينطوري باشه به نظر من حقير زياد جالب نيست من فكر ميكنم بهتر مديران اين سايت يكم در انتخاب داستانها دقت بيشتري بكنن.

نوشته:‌ آرش

دکمه بازگشت به بالا