شیدای نریمان (۱)
کاموای سبز یشمی خریده بودم و هر روز بعد از برگشتن به خون، تو یوتیوب ویدیوهای آموزش بافتنی نگاه میکردم. میانهی بهمن تولد نریمان بود و میخواستم هدیهی تولدش رو با دست خودم بافته باشم. یه شال گردن یشمی که با دست خودم دور گردنش بندازم و اون…
.
روز موعود رسید. پنج ماه میشد که با هم بودیم و من با این فکر که دوستش دارم یا نه، کلنجار میرفتم. میخواستم دوست داشته باشم و دوست داشته بشم. میخواستم پشت بوسههامون چیزی بیشتر از تف باشه! اما نمیدونستم، مطمئن نبودم، و نریمان هم هرگز نگفته بود که من رو دوست داره!
از محل کارم تا خونهی نریمان یک ساعت طول میکشید. طاقت نداشتم یک ساااعت بیشتر از ساعتهایی که از صبح صبر کرده بودم صبر کنم و اسنپ گرفتم تا سریعتر برسم. عجله داشتم، استرس داشتم، ذوق داشتم. حتی کاغذ کادو رو هم خودم درست کرده بودم. کادو به دست تو ماشین نشسته بودم و مدام تو گوگل مپ چک میکردم چند دقیقه دیگه میرسم.
وقتی که رسیدم زنگ در رو زدم و رفتم بالا. با چشمهای خوابآلود در رو باز کرد.
-تولدت مبااااااارکککک نریمان.
-بیا تو حالا
اینم کادوی شما
مرسی راضی به زحمتت نبودم ای بابا.
میخواستم شال گردن رو دور گردنش بندازم و بهش بگم دوسش دارم. دوسش داشتم؟ نمیدونم. لابد داشتم که براش شالگردن بافته بودم و تو کاغذ کادویی که درست کردم پیچیده بودم. لابد داشتم که جای دوهزار تومن بلیت مترو، چهل تومن پول اسنپ داده بودم. حتما داشتم. باید بهش میگفتم.
خودت اینو درست کردی؟ چقد قشنگه.
-آره
-باورم نمیشه. این بهترین کادوییه که امسال گرفتم. وای خدا. بیا بغلم.
الان فرصت مناسبی بود؟ حالا باید میگفتم دوسش دارم؟ حالا که بغلم کرده باید بگم که نریمان، دوستت دارم؟ نه نمیگم. چه عجلهایه؟ حالا وقت هست. تازه چشماش خوابآلوده. به نظرم حوصلهی رمانتیکبازی نداشته باشه.
-خواب بودی نریمان؟
-آره خیلی خستهم.
-ببخشید که بیدارت کردم. میخوای برو بخواب مزاحمت نمیشم.
-نه بابا این چه حرفیه؟ بیا بغلم دوباره.
الان هم نه شیدا؟ الانم نمیخوای بگی؟ اون دهن واموندهتو باز کن و بهش بگو که دوسش داری.
-نریمان؟
-بله
-هیچی میگم منم از سر کار اومدم خستهم. بیا با هم بخوابیم.
کاناپهی تختشو رو باز کرد و روی تخت کنار هم دراز کشیدیم. صورتشو گرفتم تو دستام و گفتم تولدت مبارککککک. نگاه کردیم به هم. لبخند زدم و اون سرش رو به سر من نزدیک کرد. مقاومت نکردم و لبهاش رو با کمال میل پذیرفتم. هیچوقت بوسههای ما به بوسهی خالی ختم نمیشد. همین قسمت تلخ ماجرا بود. من لبهام رو بهش میدادم، تنم رو بهش میدادم، شالگردن بافتنیم رو بهش میدادم، اما اون هرگز نگفته بود دوستم داره.
نریمان زبونش رو تو دهنم کرد. من هیچوقت با زبون نمیبوسیدم. حالا قبل از هر بار که لبش روی لبم کشیده میشد زبونشم به داخل لبم میکشید. دستشو برده بود زیر لباسم و انگشتاشو آروم روی کمرم میکشید. نیاز نبود کار بیشتری برای اغوا کردنم بکنه. همیشه سریع اغوام میکرد و مقاومت نمیکردم.
حالا چی شیدا؟ حالا هم نمیخوای بگی که دوسش داری؟ نه الان که داره حشری میشه شاید موقع مناسبی نباشه.
لباسمو از تنم درآورد و لباس خودش رو هم. وحشیانه به جون گردنم افتاد و فهمیدم که مجبورم چند روز آینده رو با یقهاسکی تو خونه تردد کنم. گردنم رو که میخورد، موهاش رو نوازش میکردم. با لحن آرومی صدام کرد:
-شیدا
-جانم
-انقد با من مهربون نباش.
-یعنی چی؟
-یه کم خشنتر باش دیگه. خیلی لطیف و مهربونی.
-آخه دوسِت دارم.
-دستمو ببند به تخت.
-واقعا؟
-واسه تنوع خوبه.
دیدی بد موقع گفتی؟ چه وقت ابراز احساسات بود دختر احمق احساساتی! دیدی که هیچ جوابی نگرفتی؟
نریمان یه رول نوار چسب پهن آورد. بعد از مکالمهای که داشتیم و تلاش واسه پیدا کردن برش چسب نواری، هر دومون سرد شده بودیم. دیگه از برآمدگی روی شلوارش که وقتی کنار هم خوابیده بودیم حسش میکردم اثری نبود. دستاش رو با میلههای بالای تخت و پاهاش رو با میلههای پایین تخت چسب پیچ کردم. یه چسب هم روی دهنش زدم. چشاش گرد شد. این تو صحبتمون نبود. اما نمیتونست هیچ کاری کنه. صدایی هم به نشانهی اعتراض از گلوش در نیومد. فکر کنم دوست داشت سوپرایز شه. چون دیدم که دوباره جلوی شلوارش یه ذره برآمده شده.
کنارش روی تخت نشستم و نگاهش کردم. اون هم به من نگاه میکرد. کنارش دراز کشیدم و صورتش رو بوسیدم. دستمو توی موهاش بردم. موهاش به هم ریخته بود. بیشتر موهاشو به هم ریختم و عمیقتر بوسیدمش. حتی بازوهای برهنهش رو که از دو طرف به سمت بالا ثابت مونده بود رو میبوسیدم. حالا میتونستم بهش محبت کنم بدون این که مقاومتی داشته باشه. میتونستم علاقهم رو بهش نشون بدم بدون این که از واکنش سردش ناراحت شم. بوسههام از روی گردنش که پایینتر رفت، سرم رو روی سینهش گذاشتم و بدنش رو نوازش کردم. به صدای قبلش گوش دادم و بدنش رو نوازش کردم.
شلوارمو درآوردم و نشستم روی کیرش که همچنان زیر شلوار بود. لگنم رو روش حرکت میدادم و میذاشتم که کیر اون و کس من از پشت پارچهها خوب به هم کشیده شن. هر چقدر کیرش روی شرتم سفتتر میشد بیشتر دوست داشتم خودمو روش فشار بدم. شرت خودم رو درآوردم. نریمان داشت نگاهم میکرد که آروم و بدون عجله کنارش ایستادم و شرتم رو درمیارم. با کس لخت دوباره روی کیرش که مشخص بود جاش زیر اون شلوار راحت نیست نشستم و خودمو به اون چیز سفت دوستداشتنی مالیدم. آب بود که ازم بیرون میومد و شلوار نریمان رو خیس میکرد. چرا کسی نگفته بود پارچه هم روی کس حس خوبی داره؟ کمی جلوتر اومدم و چسب روی دهنشو کندم. قبل از این که فرصت کنه حرفی بزنه لبمو گذاشتم رو لبش. داشتم بیامان لباشو میخوردم که متوجه شدم لگنشو بالا آورده و سعی میکنه دوباره کیرشو به کسم برسونه. خودمم دیگه دلم کیر میخواست. یه کیر واقعی نه پارچهای. کیر لخت میخواستم!
چسبو دوباره رو دهن نریمان چسبوندم تا کیرش رو از حبس پارچهها بیرون بکشم. اما نه! چسب روی دهن نریمان شل شده بود. نمیخواستم نریمان بتونه حرفی بزنه. یک آن تصمیم گرفتم تا وقتی چسب جدید ببرم، رو سرش بشینم که نتونه چیزی بگه. تصمیم دیوانه واری بود. اما چسب رو دوباره درآوردم و روی سرش نشستم. کسم رو آروم و بدون فشار به لب و دماغش میکشیدم. دهنشو باز کرده بود و زبونشو آورده بود بیرون. منم کسم رو تو دهنش جا دادم، رول چسب نواری رو برداشتم و مشغول بریدن چسب شدم. تمام مدتی که داشتم با طمانیمه دنبال جای برش چسب میگشتم و وقتی یه تیکه از چسب رو با دندون جدا کردم کسم تو دهن نریمان بود. نریمان محکم لیس میزد. احمق هیچوقت نفهمیدی کس رو باید بدون فشار لیس زد تا بیشترین لذت رو بده. تا صدایی ازش میشنیدم کسم رو به دهنش فشار میدادم تا نتونه ادامه بده. تمایلم به ابراز محبت به میل ابراز قدرت تبدیل شده بود. چرا باید کسی که حتی بلد نیست چجوری بلیسه رو دوست داشته باشم ها؟ بی رحم شده بودم. به خودم، احساس یک ساعت پیشم و ناکامی احساسیم پوزخند میزدم. چسب نواری تو دستم بود و پوزخند میزدم. دلم نمیخواست ارضا شه. کیییییر میخواستم اما نمیخواستم که اون ارضا بشه. برای همین تصمیم گرفتم همینجا رو سرش بمونم و با لب و زبون و دماغ نریمان خودمو به اوج برسونم.
-زبونتو بیرون بیار و محکم نگه دار.
انقد پسر حرف گوش کنی بود و من نمیدونستم؟ کسمو رو زبون سفت و منقبضش کشیدم و کشیدم تا ارضا شدم. فوق العاده بود. یه پسر بی حرکت بهترین sex toy دنیا برای خودارضاییه.
بعد از ارضا شدن از روش بلند شدم. چسب رو روی دهنش چسبوندم و رفتم دستشویی تا خودمو تمیز کنم. بعد جلوی چشمهای نریمان بیزبون و دست و پا بسته مانتو و شالم رو پوشیدم و با یه چاقو چسب دور یکی از دستهاش رو باز کردم. منتظر نموندم که بقیهی چسبها باز کنه.
خداحافط نریمان.
ادامه…
نوشته: Hearthole