شیطونی با عمه جون
سلام خدمت همه شما دوستان به مرگ خودم این داستان واقعی است که براتون تعریف میکنم بچه که بودیم خیلی هم کوچیک نه حدودا13 یا 14 ساله بودم که رفتیم خونه مادر بزرگم یه عمه هم هسن خودم داشتم که من خیلی عاشقش بودم هروقت میرفتیم اونجا باهم بازی میکردیم یکی از همین روزها که رفتیم اونجا گفتن بیان بازی کنیم ما هم گفتیم چه بازی بکنیم که همه گفتن بازی عروس ودامادخوب کی عروس بشه وکی داماد که من داماد شدم وعمه جونم عروس مثلاباهم عروسی کردیم وشب شده که من باید میرفتم پیش عروس خانم .اتاق عروس وداماد هم حمام ته راهرو بود وقتی رفتم پیشش لباسشو درآورده بود ومنتظر من بودمن از خداخواسته ورفتم بغلش کردم هیچی بلد نبودیم فقط من کیرمو میمالیدم به کوسش وفشار میدادم این ماجرا ادامه داشت وما هر روز بیشتر به هم وابسته میشدیم تاحدودا4سال از این ماجرا گذشت ومن برای خودم مردی شدم واون برای خودش خانومی.یه روز که اومد خونمون کسی نبود وفقط یه داداس کوچیک داشتم که بودش که گفتیم بازی قایم موشک انجام بدیم وداداشی از همه چیز بی خبر شروع کرد به شماره کردن ومن عمه جون رفتیم تو اتاق شروع کردیم به لب خوردن همدیگه قربون رفتن هم این اولین باری بود که این فرصت پیدا میکردیم خئاستیم کمال استفاده ازش بکنیمیواش مانتوشو در آوردسینه های کوچیک وخشکلی داشت مثل لیو بودن عاشق سینه هاش بودم که بعد از مالش حسابی سینه تابشو درآوردم سوتین نازی با رنگ زرزد داشت ممه هاشو داشتم میخوردم که صدای آی واوی همه جا رو گرفت که داداش کوچیک صدا زد چی شده گفتم داریم قایم میشیم تا نگفتم نیا.دوباره شروع کردم به خوردن سینه که دستمو گرفت وبر دپایین تو شلوارش منم کیرم کامل شق شده بود وداشت چشمم از کاسه در میومدشلوارشو در آوردم ودست گذاشتم تو کس ناز وخوشکلش باهاش ور میرفتم که سرمو کشید رو کوسش وگفت بخور راستش دلم نیومد و به اصرار یه لیس زدم که از این رو به هون رو شدم نتونستم جلو خودمو بگیرم وشروع کردم به خوردن کوسش چه حالی داشتیم منم لباسمو در آوردم وهر دو لخت شدیم که خئاستم بکنم سوراخ کونش یهم در زدن وزود خودمونو جمع کردیم مادرم بود از کیر راست شده من شک کرد وسریع زدم بیرون از خونه این ماجرا رفت تا عمه جون عرمسی کرد واز پیش مادربزرگم رفت خونه مستقلش شوهرش تو بندر کار میکرد اوایل هفته ای یکبار میومد به خونه سر میزد بعد شد دو هفته بعد سه هفته و…یه روز تابستان کهئ هوا هم خیلی گرم بود گوشی خونه زنگ زد و مادرم برداشت بعد از چند دقیقه قطع کرد وبه من گفت عمخت بود گفته بیاد برام پرده نسب کنه من از همه چیز بی خبر وبه هیچ چیز هم شک نکردم رفتم خونه عمه بعد از احوال پرسی و خوردن چای گفتم عمه جون پردها کجا هستن تا نصبشان کنم باید زود برم کار دارمگفت که توی اتاقه میرم اتاقو جمع کنم صدات زدم بیا بعد از چند دقیقه با صدای لرزان صدام زد رفتم تو اتاق دیدم کسی نیست تا خواستم بر گردم در اتاق بسته شد ئیکی منو حول داد رو رخت خواب آه خدا یا عمع جون لخت شده آماده با لباس توری سفید اود بالی سرمخودشو انداخت رو و شروع کرد به لب خوری منم که کاملا قفل شده بودم ونگاش میکردم بهم گفت بیا ادامه سکس سالهای گذشته که ناتمام مونده تمام کنیم یواش یواش به خودم اومدم که دیدم منم لخت شده با کیر کاملشق شده تا خواستم بجنبم سر یع کیرمو خورد دادوبیداد هر دو خونهرو پر کرده بود منم شروع کردم به خوردن از لبش .سینش تا کوسش هیکل حسابی به هم زده بود کون قلمبش دیوانم کرده بود بعداز حال حسابی گفتم از پشت وقبول نکرد وگفت 2ماه که دارم دست میکشم روش گفتم بعداز این هر چی تو بگی وقبول کرد دولاش کردک داشتم دیئانه میشدم گذاشتم در سوراخ کونش ویواش فشار دادم که صدای نالش در اومد آرئم آرئم بردم تا ته وای وای چه حالی که سریع در آورد وگفت نوبه منه پاهاشو باز کرد و گفت بیا کوس سفید وتوپلی داشت دو سه بار با کیر زدم رو کوسش وآروم گذاشتم در سوراخش که منو گرفت تو بغلش و فشار داد که تا ته رفت تو هر دو داشتیم از شدت شهوت میمردیم بعداز یه گان حسابی شروع کرد به داد زدن و یهو آرئمش گرفت که متوجه شدم آبش آومد ومنم بعد از چند دقیقه آبمو ریختم رو کوسش کنار هم لخت خوابیدیم بیدار شدم دیدم نیستش رفتم دنباش دیدم تو حمامه گفت بیا تو منم رفتم حمام ودوباره شروع کردیم به سکس اون روز دیگه خونه نرفته وتا صبح پیش عمه جون بودم شاید تا صبح 6بار سکس داشتیم
نوشته: r