شیطون بلا 39
–
دیگه این فکر رو از سرم به در کردم که یک زن چون داره با من حال می کنه من باید حساسیت به خرج بدم یا چندشم شه . انگشتاش یه جوری با کسم ور می رفت که به چشام اجازه نمی داد که وا شه . -صفیه زشته نکن .. -دیوونه ! عاشق تن سفیدتم . دلم می خواد تا اونجا که حال می کنی و دلت می خواد بهت حال بدم .. -نهههههه .. پس خودت چی .. تو خودتم پوستت جذابه .. -دوست داشتم به سفیدی تن تو بود .. -مگه شوهرت قبول نداره -چرا .. ولی خودمم باید خودمو قبول داشته باشم -عزیزم تو هم خوشگلی و خواستنی .. -نههههههه نگوووووووو شراره ..خیلی دوستت دارم . از همون وقتی که دیدمت عاشقت شدم . هوس تو رو کردم .. -تو که شوهر داشتی .. آره ولی زن یه چیز دیگه ایه .. زن می تونه یک زنو بهتر حسش کنه . اگه حوصله و عشق داشته باشه -صفی جوووووون -جووووووووون جوووووون دل -تو این حوصله و عشقو داری ; -فراوووووووووون .. حالا این جا این من بودم که بی اختیار از این که تن لخت صفیه رو می دیدم به هیجان افتاده بودم -دختر تو کی اینا رو از تنت در آوردی ; -همون موقع که تو چشاتو بسته بودی و هوش نبودی .. به نظر تو این عدالته که تن من بر هنه باشه و تو لباس داشته باشی .. -من که فقط یه دامن و یه بلوز دارم .. باشه عدالتو اجرا کن .. می خوام ببینم چیکار می کنی . اینو که گفتم دستشو گذاشت بالای دامن کشی من و اونو از پام در آورد .. چقدر آروم و با فتنه گری این کارو انجام داد . طوری که من دوست داشتم زود تر کارشو تموم کنه و به جاهای اصلی برسه . فکر نمی کردم به این زودی از کارش خوشم بیاد و اصلا خوشم بیاد . وقتی داشت بلوزمو می داد بالا از بس عطش داشت قبل از در آوردن بلوز دستاشو گذاشت رو سینه هام و بعد اونا رو به نوبت گذاشت تو دهنش . -نهههههه صفییه .. کافیه .. -می دونی این یعنی چه -تو بگو یعنی چه -یعنی این که تا اونجایی که جون دارم بخورمش .. با صاحبش حال کنم .. -درش بیار دیگه .. چقدر بهم مزه می داد وقتی با بدن لختش به تن من می چسبید اصلا حس نمی کردم که یک زن منو در آغوش گرفته . یعنی این حسو در خودم به وجود آوردم که دارم با یه مرد سکس می کنم . شا ید از نیاز زیادی بود که اینا رو احساس می کردم . بدن لختش به من لذت می داد . حرفاش وقتی که از پوست سفید من تعریف می کرد در حالی که پوست بدن اون کمی سبزه بود ولی چهره جذابی داشت . دلم می خواست که زود تر با کسم ور بره . یه جوری نگاش می کردم که منظورمو گرفته بود . تازه دستمم رفته بود رو کسم . -پاهاتو باز کن .. بازش کن شری جونم . دستم همه خیس شده بود از بس با وسط بدنم ور رفته بود . صفیه خیلی آروم اومد و خودشو رو بدنم قرار داد . طوری که کس اون به کسم چسبید . حس کردم کس صفیه درشت تر از کس منه . وقتی قالب اون رو قالب کسم قرار گرفت انگاری از پهلوهای کسم زده بود بیرون . پاهامو بازم باز ترش کرده تا اون راحت تر باشه . وقتی کسشو روی کس من می گردوند حس می کردم یه گلوله آتیش داره هوسمو از همون جا پخشش می کنه . -ووووووووییییییی صفیه عزیزم .. کسسسسسسم می خاره .. اووووووفففففف تو دیگه کی هستی .. مثل یه مرد هوس آدمو پخش می کنی . انرژی میدی . دوستت دارم دوستت دارم .. لبای کلفتشو هم مثل کس کلفتش به کار انداخت .. شروع کرد به بوسیدن من . بوسه های گرم و داغ اون هم لذت بخش بود . دستشو هم از پشت بدنم رد کرد . انگشت کوچولوشو گذاشت رو سوراخ کونم و با هاش بازی می کرد . -اووووووووخخخخخخ تو از کجا می دونی که من خوشم میاد لذت می برم از این که با سوراخ کونم ور میری -راستش بیشتر زنا اگه خیلی نرم با سوراخ کونشون ور رفته شه هوس در همون حالت می رسه به مغز کس و ناحیه واژن و دور و برش . -حالا بگو تو به کجات رسیده .. بگو -به همه جام عزیزم .به همه جام صفیه خوشگلم .. فقط تو فقط تو .. سرعت حرکتشو رو بدنم زیاد کرد . -نهههههه نههههههه خیلی لذت می برم .. بکن توش . مثل یه کیر . ولی قوی تر از اون . ناز تر از اون . بکن توش . دوستت دارم . خوشم میاد .. بغلم کن .. منو بکن ….ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی