شیطون بلا 47
–
-ببین شری جون من الان این جا رو ترک می کنم تا تو بتونی خیلی راحت با آقای رئیس خلوت کنی.
-تو هیچ جا نمیری صفیه . برای جندمین باره که دارم اینو بهت میگم و نمی خوای که حرف حسابو قبول کنی .
-من که به درد تو نمی خورم . اونه که می تونه به تو کمک کنه .
-منظورت اینه که باهاش حال کنم ; خیلی کج خیالی صفیه . اصلا شاید هدف اون این نبوده باشه که بخواد با من باشه.
-عاشق جمالت بوده که خواسته بهت پست بده ; وای عجب حرفی زدم . خب معلومه که عاشق جمالت بوده ..
امیر خان بر گشت . وقتی که دید صفیه قصد موندن داره با یه حالت کشتی شکسته باهامون خداحافظی کرد قبل از این که از در خارج شه گوشی صفیه زنگ خورد . ظاهرا مامانش بود که اومده بود جزیره .. اونم عذرخواهی کرد و گفت که باید بره .. امیرتهرانی یه جور خاصی نگاهمون می کرد . حتما توی دلش مادر صفیه رو بسته بود به فحش که چرا دو سه دقیقه زود تر زنگ نزده تا اون تصمیم دیگه ای رو بگیره صفیه : شری جون میای بریم خونه ما ; مامانم زن خونگرمیه.
-نه توی خونه مون راحت ترم . احساس راحتی بیشتری می کنم . .
-یعنی میگی من دیگه این جا نیام ;
این امیر خان تهرانی ما هم یه صد و هشتاد درجه بر گشت عقب و رفت دستشویی و دوباره خدا حافظی کرد ..
-هی شری اگه همین جور بخوای دلشو بشکنی پستت پریده ها .
-عیبی نداره . ما به خاطر پست زیر بار کسی نمیریم .
-حالا بی توقع برو .
-ببینم همچین میگی که آدم فکر می کنه خودت ضرب شستشو خوردی.
-نه از این سعادتها نداشتم . سلیقه اش نمی گرفت بیاد طرف من.
-یعنی اگه میومد بهش راه می دادی ;
-باید از شوهر جونم اجازه می گرفتم . لحنش نشون می داد که داره شوخی می کنه . امیر و صفیه رفتند و من تنها موندم . نه به این که اون دو نفر اینجا بودن و نه این که دو تایی شون رفته باشن . خیلی خسته بودم . به پیشنهاد که چه عرض کنم به کاری که رئیس امیر می خواست برای من انجام بده فکر می کردم . کارمندی با سابقه من .. حتی اگه مدیر کل مرکز هم می خواست این کارو واسم بکنه یه ریسکی بود که خودش می رفت زیر سوال . هر چند کسی جرات اینو نداشت که به مدیر کل بگه بالای چشمت ابروست . .. این دیگه کی بود . صدای یک زنگ دیگه . امیر و صفیه که رفته بودند و من هنوز با کس دیگه ای بر نخورده بودم که زنگ در خونه منو به صدا در بیارن . حتما اشتباهه .
-بله بفر مایید.
-من امیر هستم . اگه میشه یه لحظه بیام بالا . یه وسیله ای رو جا گذاشتم .
-می خواین من براتون بیارم پایین .
-راضی به زحمت شما نیستم . تا بخواین لباس بپوشین .. من خودم میام .
کاش سماجت بیشتری می کردم و نمی ذاشتم بیاد بالا . قبل از این که بیاد یه نگاهی به دور و اطراف انداختم و دیدم کیفشو رو کاناپه گذاشته . حتما سوئیچ ماشین هم داخلش قرار داشته .. خب اون هفت هشت دقیقه دقیقه قبل از فتانه رفته .. اگه سوئیچو در اختیارنداشت پس چرا همون موقع نیومده بالا . اون منتظر شد که فتانه بره و بعد زنگ در خونه منو بزنه . وقتی هم بهش گفتم بفر مایید داخل از خداش بود .
-مثل این که توفیقی شد که دوباره در خدمت شما باشم .
عجب آدم پر رویی بود .
-صفیه جان تشریف بردن ;
-مادرش اومده بود خونه شون .
حرفاشو خیلی کوتاه جواب می دادم تا متوجه شه که باید این جا رو ترک کنه ولی اون قصد رفتن نداشت . می خواست موضوع رو بکشونه به مسائل کاری و متفرقه . یه چیزی برای گفتن داشته باشه .
-خانوم شهزادی .. شما خودتون از کار در کدوم قسمت بیشتر خوشتون میاد ;
-من کارای با کامپیوتر رو تر جیح میدم .
-استفاده ازمتد های جدید نرم افزاری در تمام قسمتهای بانک باید یواش یواش به کار بیفته و نمیشه گفت کارکامپیوتری و غیر کامپیوتری . اوایل باید موارد مربوط به صندوق و حسابداری تمام کامپیوتری شه و بعد هم قسمت مربوط به وامها .
خودشو بهم نزدیک تر کرده بود .. در همین فاصله رفت و بر گشتش به نظرم اومد خوشبو تر شده ولی از این حرکت و گستاخی اون خوشم نیومد .
-امیر خان جاتون تنگه ;
-نه ولی دوست دارم با شما احساس صمیمیت بیشتری کنم . اگه دوست داشته باشین با هم میریم بیرون .
-ببخشید شاید خانوم شما دوست داشته باشه با شما بیاد گردش ;
-مسئله همینه دیگه اون خیلی کم حوصله هست .
-منم مثل اونم .
-ببینم بودن من ناراحتتون می کنه ;
-نه واسه چی ;
-شما بهترین کار مند من هستید .
سکوت کردم . گیج شده بودم . چه رفتاری رو باید پیش می گرفتم نمی دونستم . دستشو گذاشته بود دور کمرم .
-خواهش می کنم آقای تهرانی این در شان شما نیست .
منو به یاد عباس انداخته بود .. فکر کنم این از عباس پررو تر بود . دیگه خیلی خودمونی تر نشون می داد .
-شراره من دوستت دارم . اگه بخوای صیغه ات می کنم . این قدر سخت نگیر .
-آقای تهرانی خواهش می کنم حد خودتون رو رعایت بفر مایید .. بفرمایید … منظورم این بود که برو گمشو ..
-در ضمن من پست پیشنهادی شما رو به این قیمت نمی خوام . اصلا پستی نمی خوام . …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی