شیطون بلا 60
–
-شراره داری چیکار می کنی . منو زخمیم کن . چرا وایسادی . دوست دارم تنم بسوزه . بوی خون خودموحس کنم . حس کنم که واسه این لحظه چقدر حرص خوردم . رام کردن زن سرکش به آدم خیلی حال میده . تو مال من شدی .
دوست داشت حرصمو در بیاره منو عصبی ام کنه و موفق هم شده بود . منم پنجه ها مو ناخنامو تا اون جایی که بهش یعنی به همون ناخنم آسیبی نرسه به پهلو هاش فرو می کردم. دردش می گرفت ولی می خندید . انگار جنون داشت . منم لذت می بردم از اینکه لکه های قرمز و خراشی رو روی پوستش به وجود آوردم. به من حال می داد . چنگیز نمی تونست کیرشو به راحتی توی کوسم حرکت بده ولی به همون کمشم قانع بودم. خوشم میومد اذیتش می کردم و اونومحتاج خودم می دیدم . مردا رو باید به همین صورت سرشون بلا آورد . تمام قدرتشو اسیر خودم کرده بودم .آشغال فکر می کرد با پول می تونه همه چی روبخره . کور خونده بود . ولی دستبند خیلی شیکی بود . از اون آخرین مد های روز . ولی نباید سلیقه خودش بوده باشه . یا یک زن کمکش کرده یا این که با یکی مشورت کرده ولی من خیلی عصبی بودم . دستاش چقدر کلفت بود . وقتی اونو می ذاشت رو کونم و بازشون می کرد دوست داشتم یه انگشت وسطیشو هم فرو می کرد توی سوراخ کونم تا این جوری بیشتر حال می کردم . دستمو گذاشتم رو دستش . دستم کمی درد گرفت ولی نمی دونم شانسی بود یا این که حس ونیازمو درک کرد که انگشتشوکرد توی کونم . این کارو با این که از پشت انجام داده بود ولی خوشم میومد . احساس لذت می کردم . ولی بازم دوست نداشتم که اون ارضام کنه .. لحظاتی بعد منو با دو تا دستاش بلندم کرد و برد وسط اتاق و عملیات گایشی رو هوا رو انجام داد . جز این که چشممو ببندم و لبامو هم از هوس و هم از این که چیزی نگم وگاز بگیرم کار دیگه ای از دستم بر نمیومد . .. شراره شراره تو نباید لذت ببری . نباید بهش نشو ن بدی که خوشت میاد .
-چرا ساکتی . کس خیست که نشون میده خیلی داری حال می کنی . زیاده از حد هم خیس نشون میده . این قدر ناز نکن حالا . چیه از دست من دلخوری ;
-واسه چی . من که دارم باهات معامله می کنم . این دستبند خوشگلو واسم خریدی . قول دادی بعدا هوامو داشته باشی. آخه آدم با بخور و نمیر کارمندی که به جایی نمی رسه .
-اگه دختر خوبی باشی همونجوری که من می خوام خیلی بیشتر از اینا رو هم تقدیم تو می کنم . این دستبند به عنوان یک دست گرمی بود . یه هدیه کوچولو . تو رو ملکه خودم می کنم . فکر نکن فقط رو کیرم نشستی . تو رو دل من جا داری . ..
می دونستم تمام این حرفاش کس شری بیش نیست . اون هنوزم ازم حساب می برد . این جور آدما از اون هفت خط هان . اون دست چرچیلو از پشت بسته بود . من باید یه سیاست میانه رو انتخاب می کردم . نه سردی زیاد خوب بود و نه حرارت زیاد. در حالت اول اون دلسرد می شد و در حالت دوم مشکوک . باید کاری می کردم که همه چی طبیعی جلوه کنه ..
-پس گفتی هوامو داری
-آره شراره . بهت نشون میدم .
صورتمو به صورتش نزدیک کردم با یه حالتی که این منم که ازش بوسه می خوام نه این که اونو ببوسم . باید همچنان واسش ناز کرده قیمتمو حفظ می کردم . اون با انرژی و روحیه ای مضاعف همچنان مشغول بود . یه لحظه حس کردم که دستاش شل شده و من دارم بهش فشار میارم ..
-آخخخخخخخخ .. نهههههههه حالا نه ..
ولی کیرش کارشو کرده بود .. وقتی حرکت موجی کیر رو در کسم حس کرده و پشت بندش برگشت منی های اونو دیگه متوجه شدم که شاید واسه امروز به آخر خط رسیده باشیم . آخه مردای میانسال وقتی که آبشون میاد دیگه جونی واسه ادامه کار ندارن . حتی جووناش که اصلا تا چند دقیقه ای هوس ندارن . یک بار دیگه دستاشوئورکمرم محکم کرد . نذاشت کیرش از توی کسم در بیاد . چند دقیقه بعد دو تایی مون رو تخت ولو بودیم . من با کمری سنگین شده و درد گرفته از هوس و اونم ارضا شده و لب خندان . با هام ور می رفت . سینه هامو می بوسید . ولی فایده ای نداشت .. خوابش برده بود . خیلی با خودم راه رفتم و فکر کردم و به نتیجه نمی رسیدم . نمی دونستم چیکار کنم . چی بگم و به کی بگم . یه لحظه به فکر عباس اشرفی افتادم که حالا شده بودم قدرت دوم بانک . معاون اصلی و چشم راست مدیر عامل . چی بهش بگم . ; از کجا که اونم جزو این باند و گروهها نباشه . من باید یه جوری ته و توی قضیه رو در بیارم . این شراره بلا با اون شم زنونه اش می تونه خیلی کارا بکنه . می دونم چی به این عباس بگم . چه جوری به دامش بندازم … هم حال سامانومی گیرم هم حال این مرتیکه چنگیزو . با این افکار لبخندی رو لبام نشست و گفتم بهتره یه حمومی بکنم و برگردم پیش این چنگیز بخوابم و تا می تونم سرش شیره بمالم . ولی یه جای نقشه ام می لنگید و اون این که نمی دونستم این عباس خان ما جزو مافیا و باند بخور بخور هست یا نه . ولی به نظر نمیومد همچین آدمی باشه .. ولی امیر تهرونی رو هم که بار اول دیده بودم همین حسو راجع به اون داشتم . شراره هنوز که چیزی نشده .. عباس آدم خوبیه . کمکت می کنه . پس از این که خوب خودمو شستم اومدم و کنار چنگیز دراز کشیدم . کسمو چسبوندم به دهنش ..
-پاشو پاشو اگه کاری از دست کیرت بر نمیاد حداقل با اون لب و دهنت یه کاری بکن که خیلی سنگین شدم . …. ادامه دارد …. نویسنده ….. ایرانی