طغیان (۱)
حدود 6 ماه از ازدواجم گذشته بود که با خانومم تصمیم گرفتیم بریم سفر و یه حال و هوایی عوض کنیم . من قصدم این بود که بریم شمال ولی خانومم گفت سفر خارجی و منم رفتم دو تا بلیط واسه دبی گرفتم و کلی خانومم سوپرایز شد .
وقتی که رسیدیم فرودگاه توی سالن انتظار یه زوج جوون همسن و سال خودمون چمدون به دست نشسته بودن و منتظر بودن . ما هم بعد از اینکه کارت پروازمون رو گرفتیم نشستیم کنارشون و سر صحبت رو باهامون باز کردن.
خانومه که یه خانوم سفید و لاغر اندام و خوشگل بود که بعد فهمیدم اسمش مریم هست شروع کرد با خانومم به حرف زدن و شوهرش هم که اسمش حامد بود سر حزف رو با من باز کرد . از ما خواستن چون زبان بلد نیستن اونجا همه جا رو با هم بریم که کارشونو راه بندازیم و ما هم با کمال میل قبول کردیم.
سوار هواپیما شدیم و ایران رو به مقصد دبی ترک کردیم . توی هواپیما صندلی هاشون با ما چند تا فاصله داشت و قرار شد توی فرودگاه دبی همدیگه رو پیدا کنیم و همین کار رو هم کردیم.
از همون برخورد اول من چند بار متوجه شدم که مریم زیرچشمی بهم نگاه میکنه و منو زیر نظر داره اما خب من جلوی خودمو میگرفتم و سعی میکردم زیاد چشم چرونی نکنم !
از فرودگاه دبی که دوباره همراه شدیم حرف زدنامون از سر گرفته شد و در مورد شغلامون و صحبتای متفرقه حرف میزدیم . من خیلی منتظر بودم که زودتر برسیم هتل و مریم کشف حجاب کنه و ببینم بدون حجاب هم همین قدر داف هست یا نه !
به هتل رسیدیم و از شانس خوبمون اتاقامون فقط یه دونه با هم فاصله داشت . به محض رسیدن به اتاق من و خانومم هردو پریدیم تو حموم ( البته جدا جدا !! ) و اومدیم که اماده بشیم واسه ناهار .
توی لابی هتل منتظر اومدن حامد و مریم بودیم و اونا چند دقیقه بعد ما اومدن . من اول مریم رو نشناختم چون ازین رو به اون رو شده بود !! پاهای فوق العاده سفیدش و چاک سینه هاش خیلی توجهم رو جلب کرد و بیشتر از قبل سعی کردم دید بزنم !!
رفتیم ناهار رو زدیم و صبر کردیم تا بیان دنبالمون و ببرنمون گشت شهری . توی لابی منتظر بودیم که یهو مریم گفت پاشیم بریم این پاساژ بغلی تا موقع یه کم خرید کنیم . ما هم که حکم مترجمشون رو داشتیم پا شدیم و 4 نفری رفتیم پاساژ بغل هتل. من همش سعی میکردم پشت سر مریم راه برم که کونشو دید بزنم . خیلی شرایط بدی بود . نه میشد راحت دید زد و نه میشد از خیرش گذشت !!
توی پاساژ هر کدوممون محو یه وری شدیم و داشتیم میچرخیدیم ولی بین اون همه من محو مریم شده بودم و سعی میکردم یجوری بهش نزدیک بشم تا اینکه مریم یه جا واسه فروش شورت و سوتین بود وایساد که قیمت بگیره و منم سریع رفتم کنارش. بهم گفت میشه قیمت این لباس زیر رو بپرسی برام ؟
منم گفتم خب چه سایزی؟
گفت 80 !
دقیقا همون لحظه کیرم یه جوری شد و دلم قیلی ویلی رفت . به فروشنده خانومی که توی فروشگاه بود گفتم ازین لباس زیر سایز 80 رو بیارین و اونم اورد و مریم خرید . قشنگ در حال تصور مریم با لباس زیر مذکور بودم که حامد از دور سر و کله ش پیدا شد و من بزا اینکه تابلو نشه مسیرمو کج کردم و رفتم اون طرف.
جای همتون خالی رفتیم گشت شهری و کلی خوش گذشت و شب فرا رسید . من که برا خودم یه بطری ویسکی خریده بودم منتظر بودم بریم هتل و مست کنم و برم دیسکو . با حامد و مریم که حرف میزدیم فهمیدیم هیچ کدومشون اهل مشروب نیستن و خانوم خودمم که اهلش نیس بنابراین باید تنهایی مشروبو میزدم !
رفتیم هتل و من تند تند چنتا پیک رفتم بالا و برا اسنکه خیلی گیج نباشم زیاده روی نکردم. خیابون کناری هتل یه دیسکو بود که تصمیم گرفتیم بریم اونجا و من دیگه زده بودم به سیم اخر و خیلی با حامد و مریم شوخی میکردیم و میخندیدم. مریم مشخص بود که خیلی با شخصیت من حال میکنه و ازین که شوهر خودش ادم اسکلیه حرص میخوره. آخه شوهرش کلا ادم فانی نبود و همش در مورد مسائل اقتصادی و این اراجیف دوس داشت حرف بزنه برعکس من که تا دلتون بخواد اهل شوخی و چرت و پرت گفتن هستم !
توی دیسکو شوهرش که مثه بجه مثبتا نشسته بود و نگاه میکرد و دنبال سوژه بزا جق میگشت!!! منم یه کم با خانومم رقصیدم اما چون پریود بود و دلش درد میکرد زیاد نرقصید و رفت نشست . یه لحظه به خودم اومدم و دیدم مریم روبروم داره میرقصه و متم به طرز نا محسوسی بهش نزدیک شدم و دستشو کشیدم که بیاد اون طرف تر و جلوی دید شوهرش نباشیم .
چنان سکسی میرقصید که هرکی میدید فکر میکرد اون مشروب خورده نه من !!
لبامو بردم جلو گوشش و در گوشش گفتم تو باید زن من میبودی نه این ! البته ناگفته نماند مست بودنم هم خیلی تاثیر داشت و بهم جرات داد که اینو بهش بگم .
یه نگاه پر حرارت بهم انداخت و گفت زن تو بودم چی میشد؟ منم گفتم خیلی چیزا و اولیش اینکه الان اینجا در حال رقص نبودیم.
یه خنده شیطنت آمیز کرد و گفت هروقت زنت خوابید بیا توی لابی.
من که اصلا فکر نمیکردم به این راحتی مخش بخوره داشتم با دمم گردو میشکستم و دوس داشتم زودتر برگردیم هتل . به زنم گفتم من خسته شدم برگردیم هتل و اونم قبول کرد و حامد و مریم هم به تبعیت از ما اومدن.
صبرم نبود که زنم زودتر بخوابه و برم پایین پیش مریم . زنمم که واسه پریودیش قرص خورده بود زود خوابش برد و من که میدونستم خوابش عمیقه آروم از رو تخت پا شدم و رفتم توی لابی . حدود 10 دقیقه منتظر بودم تا سر و کله ش پیدا شد و اولین چیزی که گفت این بود که نمیخوابید لامصب!
بهش گفتم توی لابی تابلوعه و بیا بریم بیرون هتل . نمیدونم چی باعث شده بود که اینقد ریسک کنم!
بهم گفت بیا بریم ساحل جمیرا. گفتم خیلی تا اونجا راهه تا بریم و بیایم صبح شده و ممکنه تابلو بشیم . تصمیم گرفتیم همینجوری پیاده بریم بدون مقصد خاصی . من که خیلی حشری شده بودم مسیرو کج کردم به سمت یه کوچه خلوت و اونجا دستشو گرفتم و متوقفش کردم . چند ثانیه ای تو چشای هم زل زدیم و من آروم به صورتش نزدیک شدم و لبمو چسبوندم به لباش . جالب بود که با اینکه نصفه شب بود کوچه و خیابونا شلوغ بود و همون لحظه دو تا دختر فیلیپینی از کنارمون رد شدن و بهمون با لبخند نگاه کردن و به زبون خودشون با هم حرف زدن و یه چیزایی گفتن . مریم گفت چی گفتن اینا ؟ گفتم گفتن خوش بحال دختره :)))
خندید و دوباره لبشو چسبوند و زبونشو توی کامم گذاشت . خیلی حس خوبی بود ولی داشتم از شق درد هلاک میشدم . دستشو که گذاشته بود روی قفسه سینه م آروم رو به پایین هدایت کردم و گذاشتمش رو کیرم .
گفت : فکر نمیکنی اینجا جاش نیس؟
گفتم : چرا . فکر کنم باید صبر کنیم تا برگردیم تهران …
گفت : نه باید یه راهی پیدا کنیم من تا برگردیم میمیرم.
این حرفش منو صد برابر حشری کرد . چند قدم دیگه راه رفتیم و تصمیم گرفتیم برگردیم سمت هتل .
بهش گفتم خوشم نمیاد الان با اون بری زیر پتو
گفت : چقدم که کاری میکنیم . در حالی که دست زد به کیرم گفت منم خوشم نمیاد زنت دست به این بزنه و خندید …
چند بار دیگه ماچ و بوس و لب گرفتیم و خدافظی کردیم و رفتیم سمت اتاقامون. تا خود صبح داشتیم به هم تکست میدادیم و نزدیک بود به یادش حتی جق بزنم ولی خودمو نگه داشتم .
روز بعد ساعت 12 ظهر از خواب بیدار شدم . حشری حشری بودم . خیلی دوست داشتم زودتر سفرمون تموم شه و بریم تهران و من به وصال مریم برسم .
هر روز اونجا یه تفریحی و یه برنامه ای داشتیم اما من و مریم همش حواسمون به همدیگه بود البته خیلی مواظب بودیم که تابلو نشیم…
ادامه دارد…
نوشته: اچ دبلیو