عجب بله برونی ! 19
–
افسر هر کاری می کرد که منو آرومم کنه فقط تا حدودی موفق می شد و من نگاهم همش به دنبال اون گروه بود یعنی بابا و افسون . داشتم فکر می کردم که آیا این صرف داره که ما بخواهیم این جوری عمل کنیم ;/; باهمه اینها بازم داشتم به کون افسون نگاه می کردم که همون چند سانت کیر بابا رو چه جوری تحمل می کنه .. وایییییی نهههههه نههههههه … بابام که کیرشو از تو کون عشقم افسون یعنی از توی کون برادر زاده اش بیرون کشید سیل منی رو دیدم که با جه سرعتی از کونش خارج شده و داره بر می گرده می ریزه به اطراف .. نهههههه نهههههههه نمی تونستم اینو تحمل کنم .. افشین افشین دندون رو جیگر بذار عادت می کنی .. ضعف خودت رو نشون نده . تو هم کس مادر زنتو گاییدی و داخل بدنش خالی کردی این قدر خود خواه نباش . عیبی نداره . این بابانه .. این آب همون آبیه که رفته توی کس مامانت و تو رو درست کرده . حالا خود این آب نبوده از جنسش بوده . از تن بابات رفته توی تن مامانت .. آره ناراحت نباش .. داشتم به خودم دلداری می دادم که دیدم یکی مثل تیری که از چله کمان رها میشه از کنارم گذشت و رفت سمت افرود جون و افسون جون . دستاشو گذاشت روی کون افسون و سرشو اون زیر نگه داشت . اون کسی نبود جز خاله افسر مادر زن من و مادر افسون . کون دخترشو به دو طرف باز کرد تا سوراخ اون کون بیشتر باز شه و آب بیشتری به عقب بر گرده -چیکار کردی افرود . توی کس و کون خواهرم آب نمی ریزی که این قدر این جا جمع کردی ;/; چه خبر بود ! -بازم دارم بازم اشتها دارم . آدم کس جوون می بینه همینه دیگه . همش سر حال و با نشاطه . کارخانه تولید آب آدم به راه میفته . -ببینم مگه من و زنت پیر شدیم ..-نه ولی غنچه نو رسیده یه حال دیگه ای میده ..افسر ! میشه این قدر حرف نزنی و به جای این کار نذاری آب کیرم حروم شه و همه شونو بخوری .. خاله که واسه همین کار اومده بود زیر کون دخترش بهش بر خورد ولی جای کل کل کردن نبود . اون قطره قطره آب کیر با با رو نوش جون کرد و دو ر و بر کس و کون دخترش رو به خوبی لیس می زد لباشو غنچه کرد و گذاشت رو سوراخ کون دخترش .. .. -افسون به خودت فشار بیار .. یه بادی رد کن که هر چی از آب کیر عمو جون توی کونت مونده بیاد عقب .. -مامان عیبی نداره بذار یه خورده از اون توی کونم بمونه جذب بدنم شه . میگن خیلی خاصیت داره .. -اگه بریزه بیرون حروم شه چی . -یه جوری دراز می کشم که حل شه بعدا حالتمو عوض می کنم . این خاله و دختر خاله من سر چی که بحث نمی کردند ! معلوم نبود از کدومشون باید بیشتر دلخور می بودم . بابا که از همه آشنا تر بود خیلی راحت نامزدمو گایید و عین خیالش نبود . تازه می گفت هنوزم کمرش سنگینه .امان از دست این روز گار و این بر نامه های اونا . من نمی دونستم دیگه باید چیکار کنم . خسته شده بودم .ولی از این که افسر داره آب کیر بابا رو می خوره خیلی خوشحال بودم اما از این حرف افسون که می گفت آب کیر جذب کونم بشه و خاصیت داره خیلی ناراحت شدم . می خواستم سرش داد بکشم و بگم مگه من کم ریختم توی کونت ;/; مگه منی من کم جذب بدنت شده ;/; چرا این دختر اصلا نمی تونست خود نگه دار باشه . منم کون ننه تو گاییدم کسشو یک سره کردم . باشه می دونم چیکار کنم . همش تقصیر بابامه و بقیه که شب بله برون ما این جوری دارن شرایط رو کنترل می کنند . چند دقیقه بعد شش تایی مون کنار هم قرار گرفته بودیم . نمی دونم چرا هیشکدوم کاری نکرده بزرگترا فقط به هم نگاه می کردند . افسون اومد کنار من ولی من تحویلش نگرفتم . -چیه حالا طاقچه بالا میذاری افشین ;/; خودت مگه با مامانم نبودی ;/; افسر : دختر حواست باشه همین اول با شوهرت کل کل نکنی . احترامشو داشته باش . -مامان شما که داری از دامادت دفاع می کنی ;/; چیه اون خوب بهت رسیده . از سهم من خوب حالتو جا آورده ;/; -تو هم از سهم اون خوب به باباش رسیدی افسون !..-منم همینو دارم میگم که اون ناراحت نباشه ولی اصلا تحویلم نمی گیره .. دست افسونو کشیده یکی دو متر بردمش اون طرف تر صدامو آروم کرده بهش گفنم . -ببین تو خیلی کیف کردی نه ..;/; نمی تونستی یه خورده کمتر آخ و واخ کنی .. -تو که بد تر بودی .. اومد بغلم بزنه اولش اونو رد کردم . بعد که دیدم اون چهار تا با اخم دارن به من نگاه می کنند و انگاری هر لحظه چهار تایی شون می خوان منو بزنن دیگه مقاومتی نکردم و گذاشتم که افسون منو ببوسه ولی به سردی نسبت به این مسئله برخورد کردم . ….. ادامه دارد …. نویسنده …. ایرانی