عشق اول و آخرم شیوا

دوشنبه بود،داشتم از مدرسه بر میگشتم که ناگهان یه دخترو دیدم که نمیتونستم ازش چشم بردارم، خیلی زیبا بود. دختری که همیشه تو آرزو هام میدیدم. من اونموقع 14 سالم بود و سوم راهنمایی. تا اون موقع عاشق نشده بودم که شیوا رو دیدم. دختری با نگاه معصومانه و مظلوم.چند هفته گذشت من هرروز میددمش اونم سنگینیه نگاهمو رو خودش حس میکرد یه روز دلو زدم به دریا و رفتم که بهش شماره بدم وقتی شمارمو گرفت جلو روم پاره کرد و تهدیدم کرد که به داداشم میگه،

اون روز گذشت ولی من همش فکرم پیشه شیوا بود و یه لحظه ام نمیتونستم بهش فکر نکنم. یه روز تو خیابان دیدمش که یه پسر دنبالش کرده و داره بهش تیکه میندازه و اذیتش میکنه اون رفت تو یه خیابونه تقریبا خلوت و پسره هنوز دنبالش بود منم رفتم سمته پسره و باهاش گلاویز شدم و گفتم : مگه خودت ناموس نداری و از این حرفا دوروغم ندارم بگم یه کتک مفصلی ازش خوردم و حسابی داغون شدم ولی پسره ول کردو رفت شیوا ازم تشکر کرد منم گفتم :کتک خوردن تشکر نداره که و اونم خندید و رفت.

فرداش از راه مدرسه که برمیگشتم رفتم و دوباره بهش شماره دادم اونم قبول کرد منم خیلی خوشحال اومدم خونه.ولی نه زنگ زد نه اس داد یه روز گذشت دو روز گذشت هیچ خبری نشد تا اینکه یه روز دیدم یه شماره ناشناس زنگیده بعد من زنگ زدم دیدم شیوا بعد گفت میخوام ببینمت گفتم باشه عصری ساعت 5 قرار گذاشتیم و منم خوش تیپ کردمو رفتم اینم بگم قیافه معمولی دارم

خلاصه رفتمو کلی باهم صحبت کردیم. تا یه هفته خیلی باهم راحت نبودیم و معذب بودیم ولی بعد یه هفته خیلی باهم راحت شدیم من واقعا شیوا رو دوست داشتم اونم واقعا منو دوست داشت. ولانتاین شد و از اونجا که وضع مالی شیوا خوب بود یه ساعت خیلی شیک برام خرید منم یه گردنبند گرفتمو رفتم خونشون. تو خونشون کسی نبود منم رفتمو بعد ماچو بوسه اومدم تو. برام شربت اورد خوردم و کادومو دادم اونم داد گفت مرسی عشقم منم گفتم: قابلتو نداره گلم.بعد پاشدم گردنبندو بستم براش بعد برگشت یهو لبمو بوسید.اولین تجربم بود. نمیدونید چه لذتی داشت من شوک شده بودم بعد دوباره بوسید منم ادامه دادم بوش دیوونم کرده بعد یواش رفتم دم لاله گوشش میمکیدم و میخوردم بعد رفتم سراغ گردنش وکلی باهاش حال کردم باورم نمیشد ، دختری که تو رویاهام میدیدم تو آغوش من بود بعد لخت شدو منم لخت کرد شروع کردم به خوردن سینه هاش وای خیلی بوی خوبی میداد بعدش اون شروع کرد ساک زدن خوب نمیزد دندوناش گیر میکرد بلندش کردمو لباشو بوسیدم بعد اینقد کوسشو خوردم که ارضا شد اونم کم نذاشتو حسابی برام خوردو جق زد تا آبم اومد.بعد از این نیمچه سکس رابطه ما خیلییی خوب شد من عاشقانه شیوارو میپرستیدم و عاشقش بودم.بهمن 92 که میخواستن برن مسافرت وقتی رفت دلم شور میزد همش نگران بودم تا اینکه فهمیدم تصادف کرده بودن و ماشین چپ کرده بود و گلم و پدرش مرده بودن.وقتی این خبر بهم رسید اینگار دنیا رو سرم خراب شد دیگه همچیو تار میدیدم، هیچی تو زندگی برام معنا نداشت. الآن 5 ماه از پرپر شدن گله من میگذره و همچنان هیچیو تو زندگی جالب نمیبینم با خاک شدن شیوا منم خاک شدم از اون روز تا حالا روزی 10 بار آرزوی مرگ میکنم حتی یبارم خودکشی کردم و قرص خوردم ولی معدمو شستشو دادن. گفتم خاطره تلخمو اینجا بذارم که یکم سبک شم. ممنون از اینکه خوندین.

نوشته:‌ علی

دکمه بازگشت به بالا