عشق بازی گی
سلام من اسمم مجتبی اهل غرب ایرانم … این داستانی ک مینویسم مال دو سال پیشه یعنی وقتی من 15 سالم بود و این ی داستان گی هرکی دوست نداره نخونه و اگرهم میخوای فحش بدی نخون …
دوم راهنمایی ک بودم با یه نفر ک همه تو کف اش بودن آشنا شدم. …اسمش علی بود … خوشگل خوش هیکل با یه کون ناز …
یه سال باهاش دوست بودم تا اینکه رفتیم سال سوم …قبل از اولین روز مدرسه بهم اس داد ک خیلی دوستت دارم ( باهم زیاد اس بازی میکردیم) … منم شوکه شدم …اخه من اونموقع اصلا ب فکر این کیزا نبودم …رفتم مدرسه و سر کلاس دیدم اومد کنارم نشست و گفت باید تا اخر سال پیش هم بشینیم …منم گفتم باشه …تا اینکه وسطهای سال دیدم خودشو خیلی بهم میچسبونه هی پاشو میزاره زیر پام و بغلم میکنه ( البته ب شوخی ) و از این چیزا … یک سال دیگه همینجوری گذشت ولی من هنوز نمیتونستم باهاش اون رابطه ای ک میخوامو برقرار کنم …همه وقتی منو میدیدن میگفتن خوب با عشقت حال میکنیاااا …منم تو. دلم حرص میخوردم ک حرفشو پشتم میزنن ولی من خودم هیچکاری نمیکنم …گذشت و گذشت تا اینکه دبیرستان هم باهم تو ی کلاس افتادیم …با خودم گفتم امسال دیگه باید ی کاری باهاش بکنم …تا وسط های سال تا خدی رسید ک شوخیانه بهش میگفتم لب لب بده و بیا بکنمتو از این چیزا …تا اینکه ی روز ک رفته بودیم اردو … منو و اون تنها موندیم تو جنگل زیر ی درخت کوچیک ولی پر برگ …ک یهویی دلو زدم ب دریا گردنشو بوس کردم …دیدم هیچی نگفت لب گرفتم …بعد سریع لباسشو در آوردم و شروع کردم ب خوردن بدنش … بدنش بی مو و رو فرم بود …تا میتونستم خوردم دستمو بردم کمربندشو باز کنم قبلش پرسیدم ناراحت ک نمیشی ? گفت راحت باش و خندید …ولی ی لحظه با خودم فکر کردم ک دو سال باهاش رفیق بودم …این رسمش نیست ک بیام بکنمش …چون واقعا عاشقش بودم … وقتی میدیدمش ی جوری میشدم … هر جوری بود خودمو نگه داشتم و لباساشو پوشوندم و رفتیم…بعد از اونم چندباری با دستامون با پشتو جلو همدیگه ور میرفتیم ولی هیچ وقت سکس نداشتیم …انگار عشقمون ی چیزی فراتر از سکس بود …الان مدرسمون جدا شده … و کم تر می بینمش …ولی واقعا هنوزم عاشقشم … اگه خوب بود اگه بد بود دیگه ب بزرگواریه خودتون ببخشید …
نوشته: مجتبی