علی و مازیار
با مازیار تو فس فوتی دوستم آشنا شدم ی پسر خوشکل که 10 سال ازم کوچکتر بود و تازه 18 سالسش شده بود ولی قیافش به 15 ساله ها میخورد آخه کوسه بود و قد کوتاه و چون اهل ماری بود بقول این جدیدا گل با هام صمیمی شد دیگه باهم دوست شده بودیم و هر وقت خونشون خالی میشد میرفتم خونشون و با هم ماری میکشیدیم و بعدا بهم گفت که از دادن خوشش میاد و شدم بکنش چیز خوبی بود و من بهش ماری میدادم اونم بهم کون
ی روز که خونشون بودم رفت تو سایت انجمن کیر تو کس و چند تا داستان گی خوندیم چند سالی بود که تو انجمن کیر تو کس نیومده بودم که گفتم به نظرت این داستانها چند درصدش راسته که گفت داستانای گی و اونایی که تو بچگی دادن اکثرشون راسته و چندتا داستان بهم نشون داد که گفت اینا رو من نوشتم وقتی ازش پرسیدم اصل داستان راست بود ولی اون با تغییرات و بعضا با فانتزیهاش نوشته بود و میگفت محاله داستان گی در مورد نوجوانی بنویسی و لایک نخوره
که گفتم اینطوریام نیست مردم ایران اینقدر از بچگی خرافات تو کلشون کردن و که اگه حتی بفهمن چیزی که بهش اعتقاد دارن دروغه هم بازم میترسن بهش اقرار کنن و از بعد انقلاب هم علاوه بر ترس از دین از حکومت و سپاه هم میترسن و من ی داستان بر پاییه مذهب و سپاه با تم بچه بازی مینویسم ببین حتی ی لایک هم نمیخوره و با اینکه ویو زیاده و خیلیها خوششون میاد و جقشون با داستان میزنن ولی بازم چون مذهب و حکومت تو داستان وجود داره کسی جرات لایک نداره و بعدش داستان خانواده مذهبی و نوشتم
بعد از چند روز که داستان تو سایت قرار گرفته بود و دو روز هم از انتشارش گذشته بود و بیش از 18 هزار نفر خونده بودن و تو کامنتا چند نفر از داستان لذت برده بودن ولی فقط ی لایک خورده بود و این نشانه ترس ملت از مذهب و سپاه بود و در مقابل داستان ماجراهای مامانم و کون دادن من که موضوعش در مورد کون دادن ی بچه 9-10 ساله هست و یعنی بچه بازی حساب میشه و از مامان و بیغیرتی هم میگه در دو هفته بالاترین آمار لایک و داشته و این نشون دهنده اینه که آدمای زیادی از مشکل جنسی رنج میبرن و چنین داستانهایی ارضاشون میکنه و آمار داستانهای گی در سایت نشون دهنده اینه که جدا کردن دختر و پسر در ایران باعث شده میل به همجنس حالا چه از روی اجبار چه از روی اختیار بسیار بالا باشد
مثلا خودم تو بچگی توسط اقوام ازم سو استفاده شد و از 15 سالگی خودم از پسرهای فامیل و دور و اطرافم سو استفاده میکردم مازیار از بچگی تو فامیل و کوچه میکردنش و چون خوشش اومده هنوز هم داره میده و بیش از 60 درصد پسرای ایرانی همینطورند که تو بچگی دادن و وقتی بزرگ میشن بسته به اخلاقیاتشون یا فاعل میشن یا مفعول یا استریت
بعد از نوشتن داستان خانواده مذهبی مازیار که تازه یک ساله به شهر ما اومده بودن و بردم و مذهبیهای بچه باز و نشونش دادم معلم قرآن مسئول پایگاه و … دو تا کون خوب مذهبی که کونشون خوب و تمیز میشورن رو هم بردیم و با هم کردیم البته من نمیگم همه مذهبیها اینطوریند ولی کم نیستن کسایی که از مذهب سواستفاده میکنن و کودکان رو اغفال
اگه ادمین داستان و منتشر کنه دوباره میبینید از ترس بعضیها حتی نمیان کامنت بذارن پس از همتون التماس تفکر دارم
نوشته: علی