عید فراموش نشدنی با دختر خاله
سلام من فرمانده هستم 19سال سن دارم از شمال(معنی اسمم میشه فرمانده)
داستانی که میگن عین حقیقته بدون اینکه یک ذره خالی بندی توش باشه پس توقع نداشته باشید مثل داستان های مزخرف دیگه ی سایت خیلی سکسی باشه
عید امسال کلی برامون مهمون اومد
متنها فقط
دوتا از عمه هام موندن خونمون
یکی از عمه هام یه دختر داره به اسم پگاه ما از بچگی تقریبا با هم بودیم از بچگی همیشه ازش دفاع میکردم چون دوتا از اون یکی پسر عمع هام زیاد باهاش خوب نبودن!(دوتا پسر عمه دارم)
خلاصه اینکه من تو 13سالگی چند بار انگشتش کردم ناراحت شده بود وقتی امسال اومد خونمون مونده بودم با چه رویی تو چشاش نگاه کنم چون بهم گفته بود خیلی بی شرفی!
دختره 17سالش بود طبق معمول کون گنده ای داشت چون تو سن نوجوانی هم بود
من داشتم با پسرخاله هام GTA IVبازی میکردم که این دختره یهو اومد تو کتاب مدرسه اش رو هم آورده بود گفت (فرمانده) یه سوال راجع به برنامه نویسی ویژاول بیسیک دارم(منم که چیزی حالیم نمیشه!)
گفتم متاسفم من اینو تو دورهی آموزشگاه گذروندم الان واقعا چیزی یادم نیست
گفت به هر حال کمک کن چون تو عملی کار کردی لپ تاپ داری تبلت دار باز یه خورده یادته گفتم باشه بعدا(البته فرصتش پیش نیومد)
فرداش برام یه اس ام اس عاشقانه کس شعر اومد که زیرش نوشته بود پگاه هستم…گفتم شماره ام رو کجا گیر آوردی؟
گفت از پسر عمه ات!
اشکالی نداره برات بازم اسم ام اس بفرستم؟گفتم بفرست!
خلاصه اینکه چهارتا اون میفرستاد چهارتا من!
شب که شد با خودم گفتم باید اینو بگام!همیشه خانواده تا 4بیدار بودن
با خودم گفتم ساعت2.30که چراغا خاموشه ولی بقیه بیدارن میکشونمش تو تو رختکن حموم!
همون روز بهش گفتم که ساعت2.30بیا!اما گفتم نیمام …برا چی بیام؟
شب که شد اس دادم گفت بیا منتظرم!:D
اس داد:اهل سک و حال نیستم
گفتم اگه راست میگی دوستم داری بیا
اس داد:بزار ببینم چته
اومد داخل… بیرون رختکن دستشویی مسواکش هم آورده بود حرفی نمیزد فقط مسواک میزد
رفتم از پشت سنه هاشو گرفتم کنشو میمالوندم برگشت که حرفی بزنه لباشو گرفتم ولی چون بلد نبود لب بگیره با دندونش لبمو یه خورده برید
سریع دست گذاشتم رو کسش مالشش میداد مثل اینکه داشت خیلی حال میکرد چون حرفی نمیزد فقط اسممو صدا میکرد صداش یه خورده لرزش داشت
اومدم دستمم ببرم تو شلوارش کونشو بمالم شوارش کشی بود منم فقط زور میزدم به دهنم نرسید کششو شل کنم!
خلاصه یه دقیقه همینجوری پیش میرفتم بالا باسن چقدر داغ شده بود!!
کیر شق شده بود گفت کیرمو از رو شلوار لمس کن گفت تو منو ول کن گفتم تو لمس همینجوری بحثمون شد که یدفعه مسواکش افتاد رو زمین کمی از خمیر رو شلوارش ریخته بود
گفت ببین چیکار کردی ولم کن می خوام مسواک بزنم!
گفتم باشه برو منم میرم حموم!رفت که مسواک بزنه دوباره شروع کردم انگشت کردنش! چیزی نمیکفت… عجب کون نرمی
داشت!فقط با دستما باسنشو اینو و اونور میکردم بعد بی خیال شدم رفتم حموم که یدفعه عمه ام درو باز کرد گفت چرا اینقدر کشش میدای؟
پگاه گفت خب دارم مسواک میزنم…عمه:زود باش!
اون شب تموم شد ولی بدجوری رفته بودم تو کفش با خودم گفتم دوبار باید بکشونمش رختکن صبح که بیدا شدیم صبحانه بخویم اون صبحانه نخورد فقط داشت فکر میکرد منم اون وسط داشتم واسه فامیلامون با صدای بلند کس شعر میگفتم!میگفت آدم باید چندتا زن بگیره و از این کسشرا اونا هم میخندیدن مخصوصا پدر دختره=))
بعد صبحانه بهش گفتم امشب باید بیایی هااااااااااااااااااااا
گفت دیگه هیچ وقت همچین غلطی نمیکنم یه خورده هم کمتر فیلم نگاه کن!
شب که شد لباسامو با خودم بردم رختکن بهش اس داد که بیا گفت نمیام!
بهش اس دادم تو که دوست پسر به اسم سعید داشتی چرا اومدی سراغ من؟
گفت کدوم دوست پسر؟
گفتم سعید دیکه تازه شماره اش هم دارم بیا خودت ببین!
یه دقیقه بعد دوباره با مسواکش اومد!
اینبار شلوار کشی نداشت فوری بقلش کردم دست کردم تو شلوارش وسط کونشو میمالوندم وای که چا حالی داشت!
سعی کردم شلوارشو دربیارم اما نزاشت کونشو میداد عقب میچسبوند به دیوار!
سینه هاشو میمالوندم اون شب سوتین پوشیده بود!
(برعکس شب قبل که شلواش کشی داشت و سوتین نداشت -امشب شلوارش کشی نبود ولی سوتین داشت)
خلاصه اینکه هی میگفت نکن نکن منم باهاش ور میرفتم آخر عصابم بهم ریخت گفتم باشه برو!اصلا نمی خوام! سریع رفت سراغ مسواک زدنش منم رفتم حموم سعی کردم جق بزنم ولی حس و حالش نبود که صدای در حموم شنیدم 3بار گفتم کیه؟
آخرش در رو باز کردم پگاه بود داشت کیرمو نگاه میکرد و لب خند میزد … شماره سعید رو بهم ندادی!
منم فوری برگردندمش شلوارشو کشیدم پایین حالت سگی!
شصتمو بردم دم سوراخ کنش میمالوندم بعد رفتم سراغ کسش !
گفت بدنم داغ شده
برگردندمش کیرمو آوردم جلوش که بخوره نمیخورد !
گفتم بخوره کیرمو کردم تو دهنش هی زر میزد وسط خوشم نمیاد خوشم نمیاد!منم گفتم هیس حرف نزن بخور
بعد چند ثانیه درآورد گفت بدم میاد
برگردوندمش دوباره:Dکیرمو میمالوندم به کونش سعی کردم بکنش توش ولی نمیشد باز زر زد کمتر فیلم نگاه کن
انگشت کردم تو کونش گفت اوووه کونشو داد جلو گفتم نده جلو
دوباره کردم توش کیرمو گزاشتم لاپاش با زحمت عقب جلو کردم داشت آبم میومد که ریخت رو سوراخ کونش
سریع از تو رختکن آوردمش تو حمومش کونشو با آب شست !من که دست هم بهش نزدم گفت خودت بشور!!!
بعد نوکم سینه هاشو با لبم میمکیدم یه بار دیگه انگشتش کردم فرستادمش بیرون بعد حموم اومد بیرون رفتم تو اتاقم دیدم پسر عمم داره با کامپیوتر GTAبازی میکنه گفتم تو دهنو این بازیو گاییدی بریم بیرون؟گفت این وقت شب؟
گفتم الان عید بیرون همه دارن عشق حال میکنن اینجا شمال نه تهران!
سوییچ ماشین باباش دست اون یکی پسرعم ام بود خلاصه رفتیم تا ساعت 6کس چرخ زدیم لامبورگینی خوردیم(نوشابه انرژی زا)
اومدیم خونه خوابیدیم که صبح یکی از عمه هام گفت ما دیگه میریم و فلان چون جاده ها شلوغه میشه اینحرفا خلاصه اونا جمع کردن رفتن من اصلا برای خداحافظی هم نرفتم خودمو زدم به خواب!
اون یکی عمه ام هم شب رفتن با پسر عمه هام!
چند روز بعد عمه ام زنگ خونمون هر چی از دهنش اومد به ما گفتم مثل اینکه پگاه احمق داستان رو براش تعریف کرده الان چند وقتیه که دعوای خوانوادگی داریم البته کسی بویی نبرده که من کردمش!اونم فقط زن زد فحش داد کون لقش!
نوشته: فرمانده جنگ