فاطمه خودش خواست
سلام من اسمم حسن و ۲۱ سالمه هیکل ورزشکاری ای ندارم ولی از خودم راضی ام
خواهرم فاطمه ۲۳ سالشه و بدن نایسی داره کمر باریک و کون بزرگ و گردالی با ممه های ۷۵
داستان ما از بچگی بود و یادمه وقتایی که خونه تنها میشدیم دکتر بازی میکردیم و همیشه من مریض میشدم و فاطمه دکتر
معمولا منو میخوابوند روی زمین و شلوارم رو درمیاورد و با خودکار کیرم و اینور و اونور میکرد یه بار هم تو همون بچگی کیرمو برام ساک زد ولی خب بچه بودم نمیدونستم ینی چی و کلا من یه بار کس اونو دیدم اونم وقتی بود که گفت اینبار بیا لخت شیم و دور کمرمون روسری ببندیم و بعدش با هزار تا خواهش و تمنا گوشه روسری رو داد کنار و کسش رو دیدم
زیاد جزئیات اون موقع یادم نمیاد ولی یادمه خیلی جذاب بود و اجازه نداد بهش دست بزنم
با گذشت زمان کم کم ما از هم خجالت کشیدیم و دیگه بازی های ما جمع شد
با بزرگتر شدن من فهمیدم که چیو از دست دادم و اوایل با فکر کردن به اون روزا جق میزدم و بعضی وقتا وقتی میخواستم برم حموم میرفتم سر لباسای فاطمه و شورت و سوتینش رو برمیداشتم و میرفتم باهاش جق میزدم
اینا گذشت تا یکی دو ماه پیش که فاطمه فهمید من دوست دختر دارم و با دوست دخترم ویدیوکال میکنم و حرف میزنم و اینا
کم کم رفتار فاطمه با من عوض شد و جوری شد که من بیشتر به گذشته فکر میکردم مثلا یه بار وقتی داشت توی اتاق لباس عوض میکرد دیدم در بازه و وقتی دقت کردم دیدم فاطمه سوتین نداره و ممه هاش رو دیدم ولی در حد چند ثانیه یا مثلا وقتی دراز میکشید رو مبل دستشو میبرد تو شلوارش و خودشو میخاروند یا نمیدونم لباسایی میپوشید که شکمش دیده میشد و اگه میومد بالای سرت میتونستی ممه هاش رو ببینی از زیر
لامصب یه ویوی دیگه داره
خلاصه همینطوری داشت میرفت جلو و من بیشتر تو نخ این آبجی قشنگم میرفتم که دو هفته پیش وقت لیزر داشت و رفته بود حموم که پشماشو بزنه تو حموم بود منم تازه از سرکار اومده بودم صدام کرد حسن میای اینجا؟ رفتم گفتم چیشده؟ گفت توی کشوی من واجبی هست اونو میدی؟ کشوش رو باز کردم و واجبی رو برداشتم وقتی خواستم بهش یجوری اومد ازم بگیره که خیلی گذرا لخت کاملش رو دیدم
همون لحظه رفتم دسشویی و یه جق زدم که ضایع نباشم
وقتی از حموم اومد خیلی عادی لباساش رو پوشید و انگار نه انگار اومد سلام کرد و گرم گرفت و همه چی اوکی
دو روز بعدش وقتی من تازه از حموم دراومده بودم یهویی در اتاق رو باز کرد و اومد تو لخت کامل منو دید یه چند ثانیه خیره موند و گفت ببخشید و رفت بیرون
لباسامو پوشیدم اومدم بیرون حرفی نزدیم
اخر شب بهم پیام داد ببخشید یهویی اومدم تو اتاق
جواب دادم اشکالی نداره پیش میاد
گفت ولی خودمونیم عجب بدنی داری
گفتم قابل نداره بیا برا خودت
چیزی نگفت و ایموجی خنده داد و دیگه حرفی نزدیم
فرداش قرار بود مامان و بابا برن بازار خرید کنن برای عید و من و فاطمه قرار بود تنها باشیم
گفتم برم یه دوش بگیرم بیام رفتم تو حموم و یه ربع نشده بود فاطمه در حموم رو زد گفت کی میای بیرون؟ گفتم بیست دقیقه وقت بده میام گفت نه دیره دسشویی رو شستم عرق کردم زود باش میخوام دوش بگیرم بهش گفتم صبر کن تموم بشه کارم میام دیگه بازم گفت باز کن ببینم داری چیکار میکنی مگه داد زدم دارم پشمامو میزنم ولم کن دیگه گفت چرت نگو باز کن منم بیام سریع اب به بدنم بزنم برم بیرون.
یه جرقه تو ذهنم زد ینی واقعا میاد؟ درو باز کردم گفتم بیا دیدم یه دقیقه بعد با یه شورت سفید اومد تو حموم دستش رو گذاشته بود روی ممه هاش و هی میگفت نگاه نکن لاشی
تا شورتش رفت زیر اب راست کردم دستم رو گذاشتم روی کیرم و صاف وایسادم
برگشت نگاهم کرد گفت خاک تو سرت من آبجیتم گفتم دلیلی نداره نخوام روت راست کنم یه بیشعور گفت و دوباره پشتش رو بهم کرد
همین که خم شد تا روی پاهاش دست بکشه خود به خود خودمو از پشت چسبوندم بهش و کیرم رفت لای پاش
داد کشید عوضی چه گهی داری میخوری ولم کن نذاشتم جدا بشه و دستمو کشیدم از زیر ممه هاش اوردم بالا فشارشون دادم
یه لحظه شل شد و گفت ولم کن کسکش
ولش کردم و گفتم ببخشید اشتباهی شد
سریع از حموم رفت بیرون و من یه دور دیگه جق زدم
انقد زود آبم اومد که خودم به خودم شک کردم.
وقتی رفتم بیرون اصلا واکنش منفی نشون نداد و انگار هیچی نشده
شب پیام داد حسن؟ گفتم بلی؟ گفت امروز تو حموم چرا اونجوری کردی؟ گفتم ببخشید تکرار نمیکنم گفت ینی چی؟ گفتم ینی غلط کردم گفت گه خوردی غلط کردی عالی بود سکوت کردم و بعد از چند دقیقه گفت چته؟ گفتم هیچی شوکم گفت گه نخور خیلی خوب بود بازم میخوام
گفتم که فحش بدی؟ گفت نه که بهم حال بدی
چیزی نگفتم و خوابیدم فرداش بازم مامان و بابا خونه نبودن رفتم پیش فاطمه و گفتم دیشب چی میگفتی؟ یه دست روی شکمش کشید و گفت چی گفتم؟ گفتم میخوای؟ گفت اره
گفتم میرم حموم منتظرم
سریع رفتم حموم یه جق زدم که آبم دیر بیاد و بعد از ۱۰ دقیقه فاطمه اومد اما اینبار لخت لخت
رفت زیر آب و وقتی خم شد دستم رو گذاشتم روی چاک کسش و نگه داشتم
صافش کردم و چرخوندمش سمت خودم
دستمو گذاشتم روی کسش و مالیدم و اروم شروع کردم ازش لب گرفتن.
زبونمو میبردم توی دهنش و لباشو میک میزدم
یکم که آه و ناله اش دراومد ابو بستم و از حموم اومدیم بیرون
خوابوندمش روی زمین و حوله رو گذاشتم زیر کمرش و پاهاش رو از هم باز کردم رفتم بین پاهاش و شروع کردم خوردن کسش همینجوری که داشتم میخوردم یواشکی برا خودم جق زدم و ابمو ریختم روی فرش تا سری بعدی بیشتر تحمل داشته باشم
زبونمو میکردم توی کسش و فاطمه فقط میگفت حسن تند تر حسن تند تر
انقد خوردم که یه لحظه شروع کرد داد زدن و با لرزیدن رون پاش ارضا شد
بهش گفتم حالا تو
جلوم زانو زد و کیرمو گرفت دستش گفت ابت اومده؟ گفتم اره گفت جووون و یه میک محکم به کیرم زد اب دهنشو قورت داد و شروع کرد سر کیرمو لیس زدن
کم کم سرشو کرد تو دهنش و با چند تا حرکت کل کیرمو کرد تو دهنش و عقب جلو میکرد
کاملا حرفه ای بدون اینکه دندون بزنه وقتی حس کردم ابم داره میاد بهش گفتم بسه دراز بکش
بازم خوابید روی زمین و حوله رو بازم زیر کمرش تنظیم کردم
کیرمو گذاشتم روی کسش
فاطمه با تف خودش کسشو لیز تر کرد منم کیرمو خیس کردم و آروم سرشو هل دادم توش
اولش یکم جیغ زد ولی با عادت کردن داشت ناله میزد همش داد میزد حسن محکم تر حسن محکم تر و دوباره ارضا شد
نزدیک ۳ ۴ دقیقه ای تلمبه زدم که داره میاد گفت صبر کن سریع اومد جلوم زانو زد شروع کرد برام ساک زدن خواستم کیرمو دربیارم از دهنش که نزاشت و کل ابم توی دهنش خالی شد
هرچند حجمش کم بود ولی خیلی سفید بود
فاطمه همش رو از گوشه لبش داد پایین رو ریخت رو ممه هاش بازم برام ساک زد و کل اب داخل کیرم رو کشید بیرون
اونم ریخت رو ممه هاش
همینجوری که داشت اب منو روی سینه هاش میمالید گفت عالی بود
یه لبخند زدم بهش و تکیه دادم به دیوار
فاطمه گفت من میرم حموم خودمو تمیز کنم اگه دلت میخواد بیا.
اگه میخواید اون خاطره رو هم تعریف کنم بگید تا بنویسم
نوشته: حسن