فاطمه گل اندام

ساعت ۸صبح بود که گوشیم زنگ خورد
الو
الو سلام امیر کجایی
خونه م دایی چطور؟
دوس دخترمو میخوام بیارمش اونجا با فرزاد برین بیرون درم باز بزارین!
دایی خوابم میاد جون من بزارش یه روز دیگه
امیر میگم باید بیارمش!
اوکی بیارش ولی من بیرون نمیرم گفته باشم
باشه
مهدی بعد نیم ساعت اومد الکی میگفت دوس دخترمه بعدا ازش پرسیدم گفت دم نونوایی مخشو زده بعد چند روز پیشنهاد خونه خالی بهش داده طرفم قبول کرده
مهدی کص باز خطریه قیافش معمولیه ولی طرز حرف زدنش دخترو رام میکنه
اومدن داخل سلام و احوال پرسی کردیم
دختره تقریبا ۲۵شش سالی داشت
رفتن توی اتاق خواب
فرزاد پسرخالمه من خونه مجردی داشتم فرزادم پیش من زندگی میکرد بهم گفت بیا از بالای پنجره نگاه کنیم گفتم باشه
نگاه کردیم دیدیم خان دایی داره لباسای فاطمه رو در میاره یه لحظه پسرخالم خندید داییم متوجه شد اومد توی پذیرایی گفت شما دوتا کصخل نمیزارین من کارمو بکنم بیاین برین بشینین توی ماشین کارم تموم شد صداتون میکنم
قبول کردیم رفتم توی ماشین بعد ۲۰دقیقه مهدی زنگ زد رفتیم تو
من یه شلوارک و رکابی تنم بود هنوزم خوابم میومد مهدی ما رو معرفی کرد به فاطمه یکمی شوخی کرد باهامون و خیلی شوخ بود
بعدش مهدی گفت فاطمه پاشو برسونمت
فرزاد گفت ما رو هم تا دم قهوه خونه برسون
رفتیم فاطمه رو رسوندیم بعدش با فرزاد و مهدی رفتیم قهوه خونه
مهدی داشت اس م اس بازی میکرد پرسیدم کیه؟ گفت فاطمه س میگه از امیر و فرزاد خوشم اومده دوس داشتم ببوسمشون
فرزاد گفت خب بعد قلیون بریم دنبالش بعد بریم خونه وقتی خودش دوس داره
داییم گفت من کُلی کار دارم باشه بریم دنبالش ولی بعدش یه بهونه ای جور کنین من برم
گفتیم اوکی
ساعتای تقریبا ۱۰صبح بود رفتیم دنبالش جلوی در بیمارستان روی صندلی نشسته بود
سوارش کردیم نشست پیش فرزاد
توی راه حرف میزدیم فرزادم هی رونشو میمالید و طرفم میخندید
بعد نیم ساعت رسیدیم خونه
اونا رفتن داخل منم توی حیاط زنگ زدم به مهدی الکی مثلا مشتری داره و باید بره! رفتم داخل مهدی از فاطمه معذرت خواهی کرد گفت تو بشین اینجا من کارم تموم شه میام دنبالت فاطمه م قبول کرد گفت زودتر بیا
نشستیم پیش فاطمه ازش پذیرایی کردیم
فاطمه فیس معمولی داشت ولی اندامش تک بود
رفتم حموم تا برگشتم دیدم فرزاد لاشی لختش کرده دارن لب میگیرن از هم
گفتم به به جای من خالیه
فاطمه گفت نه زشته تو بعدا بیا
گفتم منو فرزاد این حرفا رو نداریم باهم
رفتم جلو ازش لب گرفتم فرزادم میمالوندش
این دخترِ به شدت حشری بود
شلوارکمو درآورد کیرمو میمالید گفت جون واسه خودمه
گفتم مال خودتِ بخورش
فرزاد شروع کرد به کردنش، کیرمو گرفت ساک میزد خوبم میزد انصافا بدن پُری داشت ممه هاش فکر کنم ۷۵بود گفتم بسه
شروع کردم به خوردن ممه هاش
فرزاد بعد یه ربع ارضا شد دیوص آبشو ریخت روی دُشکی که من میخوابیدم روش اون دُشکو بعدا پرت دادم رفت خخخ
بهش گفتم خب حالا کارت تموم شده گورتو گم کن برو اتاق بخوای نگام کنی من حواسم پرت میشه
گفت باشه
فرزاد رفت
ممه های فاطمه رو با ولع میخوردم با یه دستم کصشو میمالیدم صداش دراومده بود حسابی
به حالت دمر خوابوندمش تف زدم به سوراخش و کیرم آروم فشار دادم شاید دو سانتی رفت داخلش بیشتر از اون نزاشت گفت درد میکنه
گفتم باشه آروم آروم تلمبه میزدم ممه هاش بالا پایین میشد با یه دستم ممه شو گرفته بودم با دست دیگه م کونشو میمالیدم یهو صدای فرزاد دراومد چی شد پهلوون تموم نشد
گفتم کص نگو کیرم دهنت توی حس بودم چرا داد میزنی گم شو برو بیرون اصلا کم اذیت کن
رفتم گوشیشو گرفتم این بشر همیشه سوپر توی گوشیش هست
یکیشون که از همه قشنگ تر بودو پلی کردم با فاطمه نگاه میکردیم دوباره افتادم به جونش ایندفه نصف بیشتر کیرم توی کونش بود تند تند تلمبه میزدم فاطمه م همش میگفت جون تندتر میخوام
روز قبلش سکس داشتم دوبار ارضا شده بودم
الان دیگه کمرم خالی بود بعد ۲۰دقیقه نزدیک بود ارضا بشم همشو ریختم توی کونش همینجوری روش بودم بعد اینکه تموم شد ازش تشکر کردم
گفت همون لحظه از در اومدم داخل از تو و فرزاد خوشم اومد بعدش به داییت پیام دادم میخوام با اونام بخوابم
گفتم یه جورایی فهمیدم خودم
فرزاد اومد داخل گفت زنگ بزن دایی بیاد
زنگ زدم داییم… گفت خونه م واسه فاطمه اسنپ بگیر بگو خودش بره معذرت خواهیم بکن از طرف من
گفتم اوکی،
واسش اسنپ گرفتم موقع ای که از در رفت بیرون زن همسایمونو دید گفت خب امیر جان به خاله اینا سلام برسون
منظورشو گرفتم اینجوری گفت که زن همسایه شک نکنه ما کص و اینا میاریم خونه پس فردا به صاحبخونه بگه شاکی بشه.
بعد این قضیه دیگه ندیدمش وُ بهش زنگ نزدم
ممنونم که وقت گذاشتین و خوندین

نوشته: امیرعلی

دکمه بازگشت به بالا