فانتزی معاینه
اگر پزشک هستید لطفا تا انتها بخونید
این یادداشت کمک چندانی به خودارضایی شما نمیکنه
یه مدت خیلی ضعیف شده بودم
زود خسته میشدم و همش خواب و خواب و خواب …
رفتم دکتر و آزمایش و این حرفا.
نتیجه این بود که ویتامین لازم دارم
یه قرص مولتی ویتامین و یه سری آمپول و رژیم غذایی شد دوای دردم و هر سه روز برای تزریق یکی از آمپولا باید مراجعه میکردم.
بار دومی که رفتم مسئول تزریقات یه مرد هیکلی و نسبتا جوون بود که ظاهر خوبی داشت
روی تخت خوابیدم و شلوارمو یکم دادم پایین. مرد اومد و بدون حرفی خودش شلوارمو کشید پایین تر و گفت اینجوری بهتر شد. راستش یکم از آمپول میترسیدم اون موقع ها و ناخودآکاه بدنم رو سفت میکردم. دستش رو گذاشت روی رونم و فشار داد.
پرسید میترسی؟
با خجالت گفتم بله
در حالی که داشت سرنگ رو آماده میکرد گفت نگران نباش طوری میزنم که هیچی متوجه نشی.
بعد رونام رو ماساژ داد و گفت سعی کن ریلکس باشی. ماساژ دادنش عادی نبود! حس میکردم داره بازی میکنه باهام… البته از بازیش خوشم اومده بود. مردی با اون ظاهر و صدای جذابی که داشت … خب حق داشتم خوشم بیاد.
نه من به روم میاوردم و نه اون
کم کم دستش رو بی پروا میکشید روی کونم و از رو شلوار کسم رو نوازش میکرد. منم بی حرکت روی تخت بودم و چشمام رو بسته بودم.
چند دقیقه ای گذشت تا این که آروم آروم دستاش رو جدا کرد و گفت عالیه الان عضلاتت آماده تزریقه. و چند ثانیه بعد خنکای الکل رو روی پوستم حس کردم و به دنبالش خیلی سریع فرو رفتن سوزن. الحق که خوب تزریق کرد و دردی نکشیدم. بعد تزریق دوباره کمی جاش رو ماساژ داد و پرسید چطور بود؟
گفتم کاش همه مثل شما تزریق میکردن. واقعا چیزی نفهمیدم ممنون.
بلند شدم لباسم رو مرتب کردم و برگشتم خونه.
اما تصور اندام و ماساژ دادن و صداش، ذهنم رو ول نکرد…
شب موقع خواب به شکم خوابیدم و ریز به ریز اتفاقات ظهر رو تو ذهنم مرور کردم. ناخودآگاه دستم رفت رو کسم و شروع کردم به مالیدن که دیدم خیال پردازیم کار خودش رو کرده و کسم آب انداخته.
دیگه کنترلی رو افکار و تخیلم نداشتم… برای خودش آزادانه داشت سیر و سیاحت میکرد.
تصور کردم که اون مرد مثلا پزشک زنانه و رفتم پیشش برای معاینه… درست مثل یکی از فیلمایی که دیده بودم.
بهم میگه لخت شم و رو تخت مخصوص معاینه زنان بخوابم. خودش میاد و پاهام رو میده بالا روی جای مخصوص پا و بعد دستکش هاشو دستش میکنه و شروع میکنه به معاینم …
ازم راجع به سابقه ی رابطه جنسیم میپرسه … مثل امروز به بهانه درمان و معاینه ماساژم میده و باهام ور میره حسابی. بدون این که چیزی به روم بیاره…
(البته تو ایران هیچ وقت به این تخیل نمیشه رسید چون پزشک زنانِ مرد و جوون دیگه نداریم!)
اون شب با همین فکرا ارضا شدم و برای بار بعدی که میرفتم تزریق برعکس همیشه، ذوق زده بودم. بار بعد رفتم و دیدم اثری از اون مرد نیست. روم نشد چیزی بپرسم و ناچار رفتم دراز کشیدم و یه خانومی اومد تزریق کرد و رفت.
بار بعد دیگه آخرین تزریقم بود. باز به امید بودن اون مرد رفتم اما بازم نبود و همون خانوم تزریق کرد.
از اون روز فانتزی من شد این که یه پزشک مرد خوشتیپ معاینم کنه و به بهانه معاینه لمسم کنه و باهام ور بره.
حالا ازین ماجرا نزدیک به دو سال گذشته و تصمیم گرفتم یه بار برای همیشه این فانتزی رو عملی کنم. اما مراجعه هایی که به پزشک این مدت برام پیش اومد همه عادی بودن و منم آدمی نبودم که بخوام عشوه ای بیام که توجه دکتر بهم جلب شه.
قصدم از نوشتن این خاطره این بود که اگه پزشکی اینجا بود و این رو خوند و خواست فانتزیمو برام به واقعیت تبدیل کنه بهم پیام بده.
نوشته: رهای