لبخند سیاه 152
–
کیرشو چسبونده بود به دهنم و ولم نمی کرد ازاین کارش خیلی عصبی شده بودم . به یاد اون وقتی افتاده بودم که جرات این کارو نداشت یا اگرم می خواست این کاروبکنه باید منو ارضام می کرد یا خودم داوطلب این کار میشدم و یا این که اون قدر بهش اظهار عشق و علاقه می کردم که مثلا روش باز می شد .. ولی اون زمان دیوونه وار دوستش داشتم حالا چندشم می شد .نمی تونستم تحملش کنم . به جای این که حرف دلمو بزنم وبگم ازت متنفرم دهنمو بازکردم تا به کیرش لب بزنم . آخه اگه اونو هم از دست می دادم دیگه مردی در زندگی من نببود که بخوام اونو به عنوان سمبلیک هم که شده تکیه گاه خودم قرارش بدم . بهش بنازم . به زحمت جلو ریزش اشکهامو گرفتم . چند بار حس کردم که می خواد آبشو خالی کنه توی دهنم . خواستم کیرشو بکشم بیرون یا دهنمو ازش جدا کنم ولی اون متوجه شد . سرمو محکم به دهنش فشار داد . نفسم در نمیومد . احساس خفگی می کردم .