لبخند سیاه 181

اون عذاب می کشید . ولی بوسه های میلاد آرومش کرد و نوازش کردنهای اون . پسر کیرشو تمیز کرد .. زن خودشو در آغوشش انداخت . این  بار این مونا بود که پسر رو ولش نمی کرد . اون نمی دونست باید چیکار کنه تا میلادو سر حال ترش کنه .  پسر دیگه متوجه شده بود که مونا برای اولین بارشه که کس میده . مونا حس کرد که آروم گرفته . دوباره متولد شده .. دیگه اون یک زن بود . کسی که می تونست از زندگی لذت ببره . نمی خواست به دختر بودن یا دختر نبودنش فکر کنه .

 -میلاد ..عزیزم دارم آتیش می گیرم ..

دکمه بازگشت به بالا