لز در مدرسه حضرت عایشه صدیقه زاهدان

سلام
اسم من حفصة است. من طلبه هستم یک طلبه زن در حوزه علمیه خواهران اهل سنت حضرت عایشه صدیقه رضی ا… هستم. اگر نمی دانید معنی نام حفصه چیست حفصه دختر عمر بن خطآب رضی ا… است که همسر بزرگوار پیامبر گرامی اسلام بود. من اهل زاهدان هستم و در آنجا تحصیلات دینی کردم و می کنم. در مورد حوزه علمیه خواهران حضرت عایشه صدیقه زاهدان بدانید که بزرگترین حوزه علمیه خواهران اهل سنت در ایران است که در سال 1369 تأسیس شده و هزار نفر از طلبه های خواهر اهل سنت ایران و خارج از ایران در آنجا به صورت شبانه روزی مشغول به تحصیل هستند و اساتید آنجا اکثراً زن هستند، البته رییس اینجا یک مولوی است. اگر نمی دانید معنی مولوی چیست، به روحانیون مرد در سیستان و افغانستان و پاکستان می گویند مولوی که این لقب است مثل لقب آخوند و اسم نیست. من داستان های لز در حوزه علمیه جامعه الزهرا قم را خواندم گفتم منم داستان خودم را بنویسم.قبل از هر چیز بگذارید کمی در مورد زاهدان بگم. همانطور که میدانید زاهدان مرکز سیستان و بلوچستان است و همین طور بزرگترین حوزه علمیه اهل سنت ایران که دارالعلوم زاهدان است. همین طور بزرگترین مسجد اهل سنت ایران که مسجد مکی نام دارد نیز در زاهدان است. اینم بگم که مرکز اصلی قاچاق سوخت ایران به خارج نیز همین استان است.در مورد اینجا که هستم اینم بگم که ما دو تا بلوچستان دارم یکی بلوچستان ایران یکی بلوچستان پاکستان که مرکزش کویته است. در مورد اینکه کدام پیشرفته تر هست بگم که بلوچستان ایران تا چهل و یک سال پیش عقب افتاده تر از بلوچستان پاکستان بود ولی الان آنقدر پیشرفت کرده که بعضی وقت ها که از روستاهای پاکستان میان به ایران به سیستان برای کار یا درمان وقتی زاهدان یا چآبهار را می بینند فکر می کنند اینجا ترکیه یا استانبول است خصوصاً وقتی مسجد مکی را می بینند چون پاکستان آن قدر عقب افتاده است که می گن اگر یک روستای اونجا را آسفالت کنند مردم دمپایی و صندل در میارن تا پا روی آسفالت بزارن و اینکه الآن تنها بندر اقیانوسی ایران بندر چآبهار است که جزو مناطق آزاد ایران است و رئیسش هم یک زن بلوچ اهل سنت به نام حمیرا ریگی است و همه روزه کلی جنس و بار به اینجا میاد. از خودروهای شاسی بلند بگیر تا تلفن های هوشمند. و جالبه بدون که بلوچستان پاکستان با اینکه گاز و نفت و کلی معدن داره بازم این قدر عقب افتاده است که میگن اگر ایران جلوی قاچاق فقط آرد و گندم به اونجا را بگیره از قحطی خیلی ها می میرند ولی اینجا آنقدر پیشرفت کرده که حتی دانشجویان خارجی از کشورهای دیگر میان اینجا تو دانشگاه های زاهدان و چآبهار درس می خونن. شب ها خصوصصاً تو زاهدان همه دنبال عشق و حال کُس و کون کردن چون آنقدر از منطقه آزاد و ماهی گیری لنج و قاچاق درآمد دارند که نگو و تازه مردای دیوس هم شب ها اینجا بیرون میان برای دیوسی. حالا از خودم بگم من تو یک خانواده پرجمعیت بزرگ شدم ما ده تا بچه ایم و هر ده تا مونم دختر. پدرم یک کارگر سادست، البته خونه را تونس بسازه با بدبختی و سختی و کمک دیگران و اینکه ما اجاره نشین نیستیم خیلی خوب بود. من از کودکی به آبتدایی می رفتم و بعد از آبتدایی رفتم مکتب البنات یا مدرسه دینی دخترانه حضرت عایشه یا حوزه علمیه حضرت عایشه که زیر نظر دارالعلوم که حوزه علمیه اهل سنت زاهدان است. در مورد حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان هم بگم که بزرگترین حوزه علمیه اهل سنت ایران که بیش هزار طلبه مرد در آن تحصیلات علوم دینی می کنند همه ساله از مناطق مختلف زاهدان و همین طور پاکستان و افغانستان طلبه به آنجا می آید و دارای درمانگاه و خیریه برای طلآب و عموم مردم و صندوق قرض الحسنه است همین طور برای کودکان مهدکودک و آمادگی می باشد. ولی برترین حوزه های علمیه دینی در پاکستان است که اسمش دارالعلوم دیوبندیه است که همه می خواهند که به آنجا بروند برای تحصیل. در مورد خود مسجد مکی اینم بگم که مولوی عبدالحمید که امام جمعه مسجد است نیز خودش تو دیوبندیه درس خوانده است و بزرگترین مسجد اهل سنت ایران می باشد که شبیه به مسجد اَیاصوفیه استانبول است. حال در مورد خودم بگم که از کودکی یک میلی به زن داشتم چون خودمون ده تا دختر بغل هم می خوآبیدیم و همو بغل میکردیم خصوصاً تآبستان که هوا گرم بود و لباس ها را در می آوردیم من دیدم که وقتی خواهرم را بغل میکنم یه حسی بهم دست میده که انگار دارم تخلیه می شم. بزرگ که شدم اول فکر کردم بحث قاعدگی یا پریود است ولی بعد که تو اینترنت خوندم دیدم نه ارضای جنسی است سیزده چهارده سالم بود که تازه با خود ارضایی و گرایش های دیگه آشنا شدم ولی شرایط جامعه علی الخصوص خانواده مذهبی این اجازه رو بهم نمی داد که دنبال لز کردن برم. برای همین تو زاهدان معمولا زن ها لباس های نقآب دار می پوشند و همین باعث شده که زن ها همدیگر را به راحتی نشناسند و منم از کودکی برای اینکه بخوام با زن های دیگر باشم الکی دست یک زن را می گرفتم و می گفتم خواهر جون و یا حتی مادر جون و اون زن فکر می کرد من اشتباهی دست او را گرفتم و می گفت که من نیستم و من می گفتم ببخشید ولی من می خواستم فقط لمسش کنم تا ارضا بشم.
در مورد این مطلب که در مورد همجنس بازی می گم کمتر می دونید اونم اینکه بزرگترین مرکز همجنس بازی یا لواط تو دنیا جنوب افغانستان و شمال پاکستان هست یعنی مرکز کونی و بچه باز بودن اونجاست نه فقط این بلکه تو مدارس دینی هم دارند و شاید ندونید که برای بچه بازی شون حتی دلیل شرعی آوردن که کردن یا تجاوز به بچه زیر سن شرعی حرام نیست و گناه ندارد و شاید یکی از دلایلی که زنان افغان با بچه کوچیک می رن بیرون برای خرید اینه که اگر بچه تنها بره بیرون اونو می گرین و تو کونش میزارن و طالبان نیز وقتی که می خواست به قدرت برسه اعلام کرد هدف من مقابله با بچه بازی و همجنس بازی افغان ها است. در مدارس دینی نیز همجنس بازی است مطمئن نیستم ولی همین مولوی عبدالحمید نیز وقتی که داشت تو پاکستان درس می خوند تو کونش گذاشتن و یک جورایی کونی است چون تو دیوبندیه تو کون بچه های طلبه یا تازه واردهای طلبه از همان قدیم میزاشتن و برای همین می بینید که چطور با این همه رسوایی داره سر بلند می کنه چون کونی ها دیگر از هیچ چیز خجالت ندارند. اما در مورد مدرسه خودم مدرسه حضرت عایشه درست روبه روی مدرسه دینی دارالعلوم زاهدان است که یک مجتمع چهار طبقه بزرگ با کلی اتاق و است و زنان و دختران اونجا درس می خوانند ما ده سال تحصیلی داریم که از سال اول که مقدمات است شروع می شود تا سال دهم که سوم عالی است و بعد دوسال دوره تخصصی است. من از سال اول که آمدم و در بین زنان نشستم چون آنجا ما رو نیمکت یا صندلی نیستیم سرزمین کنار هم میشینیم و جلوی ما میز کوچیک است برای درس وقتی تنم به تن دخترای دیگر خورد حال حسآبی به من دست میداد تو سال پنجم بودم که دیدم برخی از دخترا اونجا دارند خودشان را به عمد خصوصاً بعد کلاس و در زنگ تفریح و خروج از کلاس یا موقع آمدن یا موقع رفتن به منزل زمانی که از در رد می شوند به هم می مالند و متوجه شدم که بله فقط من نیستم. به قول معروف (کونی که میخاره خودش صدا می کنه) این بود که منم تصمیم گرفتم از میان از دخترها یکی را برای خودم انتخاب کنم. البته منم مثل داستان های لز در حوزه می خواستم فاعل باشم و طرف را مفعول کنم. این شد که دیدم تو میان این دخترها یک دختر افغانی است که اونم کُس و کونش میخاره منم فهمیدم که شکار را یافتم و باید طعمه می گذاشتم. مدرسه به صورت شبانه روزی برای زنان غیر بومی است و من فهمیدم که بهترین جا برای لز کردن یا خود ارضایی موقع حموم است. این دختر افغانی اسمش زکیه بود. من دیده بودم که گاهی صبح زود میره حموم و یک بار که دنبالش کردم دیدم میره حموم و اون موقع تو حموم خیلی خلوت است و میره قسمت انتهای بخش حموم منم یواشکی دنبالش کردم و دیدم در و بست و از پشت در صدای آه و اوه شنیدم و فهمیدم که بله داره خود ارضایی می کنه. البته اینم بگم پسرها و مردها نیز همین گونه هستند. پیش خودم گفتم طعمه جور شد باید شکارش کنم. یک روز صبح زود که داشت می رفت حموم و منم دنبالش کردم وقتی که رفت سمت انتهای بخش حموم ها و در را بست که من پشت در وایسادم و شیر آب را که باز کرد تا صدای آب بیاید و شروع کرد به آه و اوه که من در زدم فکر کنم ترسید وقتی که گفت بله گفتم در را باز کن کارت دارم اول گفت لباس تنم نیست منم گفتم می دانم می خوای باز کن ولی باز نکرد بعد گفتم اگر نکنی آمارت را می دم بعد کمی در را باز کرد که من یک دفعه رفتم تو و هلش دادم عقب و در را سریع بستم البته چون اون موقع خلوت بود و شیر آب باز مشکلی برای صدا نبود. گفتم من می خوام تو را بکنم اگر مخالفت کنی کل آمارت را به مدرسه می دم که لزبین هستی و تو را اخراج می کنند اولش گفت برو بگو ولی همین که گفتم به خانوادت هم میگم گریه افتاد منم گفتم که مشکلی نیست منم لز می کنم ولی تو لز، من بکن هستم و من باید بکن تو باشم. لباسام را درآوردم و به جالباسی داخل حموم آویزان کردم و رفتم سراغش اولش گفت نه اینجا یک لاپایی بهش زدم که همین که خم شد یک اسپنک به دم کونش زدم و سرش را بردم سمت کسم و گفتم من اینجا رئیس و ارباب منم و تو باید بگی چشم و گفتم فهمیدی و اونم با سر تأیید کرد و بعد گفتم بلیس کسم را و اونم همین کار را کرد. بعد از پشت گرفتمش و بغلش کردم و کسم را به کونش زدم و می مالیدم بعد گفتم دراز بکش اونم دراز کشید و با کون نشستم رو صورتش و گفتم بلیس اونم لیسید بعد که بلندش کردم بهش گفتم از امروز من ارباب و رئیس و شوهر تو هستم و هر چی بگم باید اطاعت کنی وگرنه یک کار می کنم بندازنت از اینجا به همانجا که اومدی یعنی افغانستان اونم با حالتی ناراحت و غمگین گفت باشه منم یکی محکم به کونش اسپنک زدم و گفتم درست بگو اونم گفت باشه. بعد اون روز تو اینترنت گشتم و یک دیلدو کمری به همراه وازلین خریدم. اینم بگم که من تونستم یک پولی را پس انداز کنم چون اینجا شهریه هم می دهند البته من چون اهل زاهدان هستم خوابگاه ندارم و خونه خودم هستم. بعد به زکیه پیام دادم آخر هفته بیاد. من یک خونه کوچیک را برای دو روز پنجشنبه و جمعه کرایه کردم. اینجا هم مثل بقیه جاها خونه با امکانات اجاره می دهند و اینجا خونه ها حیات هم دارند. و زکیه را بردم خونه خالی اول از همه تا وارد خانه شدیم و رفتیم تو اتاق در را که بستم. برقع و چادر را از سرم باز کردم و به زکیه گفتم کامل لخت شو اون گفت تازه اومدم یک اسپنک زدم به کونش و گفتم لخت شو. اینم بگم بهتره شما مردها بدانید چون الآن همه تان فکر می کنید چرا من تو گوشش نمی زنم.اگر تو گوش کسی بزنی طرف مقابل چه زن و چه مرد دچار حقارت می شود ولی اگر طرف زن یا دختر باشد خصوصاً اگر کون گنده داشته باشد وقتی به کونش بزنی اگر درست روی کپل کون بزنی زن تحریک میشه و اطاعت می کنه. بعد شروع کرد به درآوردن کل لباس ها منم گفتم حالا خم شو، اونم خم شد رفتم و دیدلدو را با وازلین آوردم و اول خودم لخت شدم بعد وازلین را به کون زکیه مالیدم بعد گفتم وایسا رفتم از تو کمد دو تا کاستوم جنسی که اینترنتی از قبل خریدم را آوردم. یک کاستوم کامل پلیس بود که شمال لباس کلاه کمربند باتوم کوچیک تفنگ جای تفنگ دستبند و دیگری کاستوم دزد بود. گفتم کاستم دزد را بپوش اونم پوشید منم پلیس را پوشیدم بعد بهش گفتم از الان من خانم پلیس هستم و تو دزد زن فهمیدی که دیدم دوباره هنگ کرده اینبار مویش را کشیدم که گفت بله بعد تفنگ را درآوردم و گفتم است پلیس وگرنه شلیک می کنم دستات را ببر بالا و بخواب زمین اونم همین کار را کرد و من بهش دستبند زدم از پشت و اون را بردم تو اتاق خواب و همونجا دیلدو را از رو لباس به کمرم بستم و گفتم دهنت را باز کن اونم باز کرد و بعد گفتم ساک بزن اونم زد. در ادامه دستبند را از باز کردم و لباسش را کندم و خوم نیز لخت شدم و لباسم را کندم و از کون اینبار کردمش. داشت داد میزد که با دست دهنش را گرفتم حسابی حرص میخورد و ناله با دهان بسته می کرد ولی من همین طور می کردمش. صدای شالاپ شلوپ حسابی می آمد ولی چون خونه در و پنجره همه بسته بود و مثل آپارتمان ها نبود و جدا از هم کس متوجه صدا نمی شد. تا اینکه توانش تمام شد بعد خواستم از کُس بکنم که با ناله گفت نه من باکره هستم و منم گفتم اشکال نداره کُس مالی می کنم یعنی کس های هم را به هم می مالیم که اونم گفت توان ندارم که خودم رفتم روش و کسم را به کسش مالیدم. ادامه ماجرا من و زکیه مثل بقیه تکراری است و فقط خواستم بگم اینجا یعنی حوزه علمیه حضرت عایشه صدیق رضی ا… هم بله لزبین هست. تازه الان که طالبان آمده و اجازه تحصیل و کار را به زنان نداده و به جز ایران هیچ کشوری نگفته که زنان و دختران می توانند برای تحصیل به ایران بیایند کلی دختر و زن افغانی درخواست آمدن به ایران و مراکز علمی و دینی ایران از جمله اینجا را دادن. در آخر اینم به مردها و پسرها بگم که حالا که دارن افغان ها را از دنیا و نه فقط ایران اخراج می کنند زنان و خصوصاً دختران افغانی دنبال یک مرد یا پسری هستند که خودشون را ببندند بهش یعنی زنش بشن تا برنگردن افغانستان پس دنبال دختر افغانی نباشید خودش میاد دنبالتون فقط مواظب باشید اینها بیماری مثل ایدز نداشته باشند چون افغانستان از کاندوم استفاده نمی کنند و مثلاً یک مرد که ایدز داره تو کون صد تا پسر بچه و دختر(به خاطر بکارت تو کُس دختر نمی زارن) میذاره و همه ایدز میگیرن.

نوشته: حفصه

دکمه بازگشت به بالا