ماجراهای مامان زبل 75

احترام اومده بود و می خواست باهام حرف بزنه .  می دونستم که در مورد چه چیز هایی می خواد صحبت کنه . -بگو خجالت نکش احترام . حرفت رو بزن . -من می خواستم یه چیزی بپرسم روم نمی شه . می خواستم بگم اگه یکی ازت خواستگاری کنه . مثلا به عنوان صیغه موقت تو چه عکس العملی نشون میدی و اگه طرف زن داشته باشه چی . به پسرات  میگی ; البته دخترا  چون خودشون زنن و نیاز های یک زن رو بهتر درک می کنند راحت تر با این مسئله کنار میان -احترام جان من می بینم که این مسئله آیا با شئونات اسلامی ساز گاری داره یا نه . چون در در جه اول مهم اینه که تو از نظر شرعی گناه نکنی . تمابلات انسانی خودمم می سنجم و این که آیا این تمایلات همون چیزیه که من می خوام و آیا این  هماهنگی داره یا گفته های دین .. -خب اون وقت اگه این تصمیم تو رو خیلی ها درک نکنند چی -خودت که احکام دین رو خوب واردی . برای جلو گیری از فتنه میشه مسائلی رو مطرح نکرد و این درش ایرادی نیست و به حساب دروغ نمیاد . خلاصه حسابی جو رو شلوغش کرده بودم و می خواستم کاری کنم که دیگه جای شک و شبهه ای برای احترام باقی نمونه و این خانوم با کمال میل بیاد طرف شریف .. کلی با هم حرف زدیم و اون جریان رو به طور کلی برای من گفت این جوری خیلی هم بهتر شد . طوری هم حرف می زد و از من می خواست که موضوع رو به کسی نگم که کم نمونده بود که گریه اش بگیره .. -احترام جان من تا اونجایی که بتونم هواتو دارم ولی یادت باشه هر کی که خر بزه می خوره پای لرزش هم می شینه . آخ اگه بدونی این کاری که تو داری می کنی چقدر شوق و اشتیاق منو هم زیاد می کنه .نمی دونی چقدر لذت میده. ولی خب چیکار کنم شریف جان از تو خوشش اومده . ببین چی داشتی و در تو چی دیده که با همه جوونی و خوش تیپی خودش هوس تو رو کرده . همون نور ایمان اگه بدونی چقدر تو رو زیبا تر می کنه . محبت توی دل  آدم مینداره . هوس رو زیاد تر می کنه . در هر حال براش رفتم دستور صیغه نامه رو هم آوردم . از این کس شر نامه ها در منزل چند تایی داشتم که بیشتر به درد خندیدن می خورد . حالا نمی دونم آیا اوایل انقلاب جنده های شهر نو از اینا در جنده کده خودشون هم داشتند یا نه . خلاصه دیگه زیاد وارد جزئیات نشم و برم برسم به اصل مطلب . ابر و باد و مه و خورشید و فلک به کار افتادند تا خانوم دینی ما بالاخره سنت اسلامی خودشو پیاده کنه . خیلی هم وحشت داشت از این که ماه منیر و ایمان بفهمن که اون قصد چه کاری رو داره . در مورد ایمان که خجالت می کشید . در مورد ماه منیر هم خجالت می کشید و هم می ترسید . در هر حال  اون شب ماه منیر ایمان توی حموم داشتن کارشونو می کردند .. نقشه رو کمی تغییر داده بودند . چون من در جریان قرار گرفته بودم برای محکم کاری تصمیم گرفته شد که که اشرف و شریف بیان اتاق ما .. منم مثلا برم یه جایی خودمو پنهان کنم . اگه منیره خیالی  در اتاق خودش از خواب پا شد و یا ایمان از حموم اومد و پرسید مامانش کجاست بگم پیش من خوابیده .. این یک تیکه رو از احترام اجازه گرفتم که سر زده وارد شم چون دیگه وقت  ضیغه و برای جلو گیری از فتنه اگه بشه بعضی چیزا رو دید اشکالی نداره . خلاصه یک شلم شور با  حسابی به راه افتاده بود .ولی قبل از این که به شب برسیم از نظر داخلی خیلی هوای احترام رو داشتم . دو تایی مون رفتیم حموم تا اونو خوب واسه این شریف جون آماده اش کنم . خیلی وسواس داشت . موقع برق انداختن کسش خیلی ازم خجالت می کشید -احترام جون این که خجالت نداره . تو هم شوهر داشتی منم همین طور . حالا بخت و اقبال به تو رو کرده یک بار دیگه می خوای تجدید فراش کنی . این که گناه نیست . اتفاقا تو داری کار درست رو انجام میدی . -نظر تو راجع به من عوض نمیشه .. -چی بگم احترام جون اگه بگم که من دلم می خواد یکی هم برای من پیدا شه شاید دروغ نگفته باشم . این که عیبی نداره . حالا به من پشت نکن . نا سلامتی رفیق قدیمی هستیم . شورت احترام رو با دستام کشیدم پایین .گیج شده بود . فکرشو نمی کرد ….که همچین کاری بکنم ….. شاخ در آورده بود…نهههههه من روم نمیشه …-عیبی نداره منم مث خواهرت این حرفا رو که نداشتیم تو می خوای مثلا عروس شی دیگه …تازه کمکش کردم و جاهایی رو که براش  مشخص نبود من واسش برق انداختم ..-اگه منیره بیدار شه و بیاد چی .. -نه من مراقبم …. ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا