مادر فداکار 25
–
نگاه معصومانه و شاید خالصانه همراه با هوس الناز که به نگاه امیر افتاد دل پسره رو برد ولی همچنان خودشو ناراحت نشون داد تا این که الناز صورتشو بوسید امیر یه خورده صورتشو کج کرد و طوری کرد که لبش با گوشه لب الناز تماس پیدا کنه . می تونم ببوسمت ;/; می خوام بهت بگم چقدر دوستت دارم . خواهر گل خودمو خیلی دوست دارم عاشقشم . سینه لختشو به بدن خواهرش چسبوند و در حالی که اونو سخت در آغوش گرفته بود لباشو بوسید اما نه بوسه ای که در جا لبشو از رو لباش ور داره . با عطش نرم و هوس انگیز می بوسید و هر چند لحظه در میون که لبها از هم جدا می شدند با یه بوسه دیگه بوسه قبلی رو کامل می کرد . -امیر نههههه چیکار می کنی . من که زنت نیستم . نههههه -الناز تو از کجا می دونی که زن و شوهرا این جوری همو می بوسن . من دوستت دارم خواهرمی و عاشقتم . من و تو تنها بچه های بابا مامانیم . خواهر و برادر اصلی . بابا که دیگه بین ما نیست . پس همیشه من و توییم ولی قدر همو هم باید بیشتر از اینا بدونیم . با کف دستش کمر النازو از پشت تاپ می مالید . خواهر حس می کرد که یه تغییراتی در سیستم بدنیش داره ایجاد میشه . یه تغییراتی که از اون خوشش میومد و بهش لذت و آرامش و هیجان می داد . یه حسی که دوست داشت ادامه پیدا کنه . زمان اونو به جلو ببره تا ببینه و بفهمه در لحظه بعد چه اتفاقی میفته . ولی از داداشش خجالت هم می کشید .اون تو بغل امیر بود و از این که یه رابطه ای در حد دوست پسر دختری باهاش داشته باشه احساس شرمساری می کرد . هنوز تا اون لحظه فکرش به جاهای باریک تری نرسیده بود . المیرا پشت در خروجی شاهد همه چی بود . بازم داشت به هیجان میومد ولی این بار پای دخترش در میون بود . دیگه از بابت امیر خاطرش آسوده شده بود ولی درمورد الناز نگرانیهای زیادی داشت هرچند خودشم بابت خودش نگران بود . چون این روزا بی اندازه حشری می شد و نمی دونست با این شرایط چه جوری کنار بیاد و چه فکری به حال خودش بکنه . دوست نداشت بعد ازسالها که ازمرگ شوهرش می گذره و تا حالا بهش وفادار بوده حالا راه بی وفایی در پیش بگیره و خودشو در اختیار مردی غریبه بذاره . با این حال کوس حساسش این روزا با یه تلنگر با یه تحریک ساده خیس می کرد چه برسه با این شرایطی که هر روز تو خونه شون وجود داشت . اگه یه روز امیر کوس نمی کرد این قدر گستاخ شده بود که کیرشو به حالت جلق تو دستاش می گرفت و باهاش بازی می کرد و اگه مادر به طور تصادفی و سر زده می رفت اتاقش و اونو می دید یا حتی اگه پس از در زدن وارد می شد بازم اونو می دید که خیلی راحت داره با کیرش ور میره . هرچند المیرا حال می کرد ولی با عسل گفتن نمی تونست دهنشو شیرین کنه . .. از اون طرف امیر دستشو برد داخل تاپ المیرا خواهرش اون زیر هیچی تنش نبود . سینه های گرد و تازه رشد کرده النازو با کف دستاش می مالید -نههههه امیر زشته نکن . خوب نیست . داداش نکن .. نکن . ولی امیر گوشش به این حرفا بدهکار نبود . کیرش داخل شلوار شق کرده بود و با بدن الناز در تماس بود . امیر تاپ خواهرشو زد بالا -نهههه خواهش می کنم . الان مامان می رسه . -تو اگه سر وصدا نکنی کاری به کارمون نداره . زشته دختر چرا این قدر آبروریزی می کنی . یه دونه آبجی مگه بیشتر دارم . می خوام جوجوی نازشو بخورم و حال کنم . دوست دارم خوشم میاد که ببینم خواهر کوچولوم چقدر بزرگ شده . -من که بیشتر از دوسال که ازت کوچیکتر نیستم . -بازم اون خواهرکوچولوی خوشگل و تپل و دوست داشتنی من هستی . درش بیار اینو از سرت . از من یاد بگیر که از کمر به بالا لختم -شما مردین راحتین هر جور که بخواین می تونین راحت تو خونه بگردین -خب توهم می تونی راحت باشی -درست ولی احترام مامان و تو ;/;-من که حرفی ندارم مامانم که این طوری نیست . -چقدر جوجوت نازه . یه خورده که بخورمش یه ماه دیگه می تونم بگم چقدر سینه هات با حاله -داداش بی تر بیت نشو دیگه . من که دوست دخترت نیستم . راستشو بگو دوست دختراتو این جوری اذیت می کنی ;/; -نه جون تو من فقط چون از تو خوشم میاد دوست دارم باهات این طور حال کنم . یکی از سینه های خواهرشو درسته گذاشت تو دهنش . سر و ته و نوک همه رو تو دهنش می گردوند و به نوک که می رسید مکیدن رو شروع می کرد . الناز فقط ناله می کرد و لبا و گونه هاشو گاز می گرفت که از هوس جیغ نکشه رو تختش دراز شده بود . امیر ول کنش نبود . به نوبت یکی یکی سینه هاشو می خورد و الناز دیگه اعتراضی نمی کرد . خوششم میومد و منتظر حرکت بعدی داداشش بود هنوز فکرشو نمی کرد که داداشش ممکنه کیرشو هم بیرون بکشه . المیرا که پشت در ایستاده بود تو دلش گفت آفرین به تو پسر شیر پاک خورده من . خوب می دونی که چطور خواهرتو به هیجان بیاری و باهاش تا کنی . اون منتظر بود که امیر همه کارهای مقدماتی خودشو انجام بده و بعد در مرحله ای که پسرش با کیر می خواد وارد میدون شه و کارشوشروع کنه نظارت از نزدیک داشته باشه و صحنه رو مدیریت کنه . البته اگه یه کدومشون ناراضی بودند حاضر بود صحنه رو ترک کنه ولی می دونست می تونه هر دو تا رو رام کنه . پس با هیجان نشست تا شاهد صحنه باشه .. امیر داشت کاری می کرد که الناز نه راه پس داشته باشه نه پیش کف دوتا دستشو دور جوراب شلواری خواهرش حلقه زد و دهنشو گذاشت روی اون . پاهای لخت خواهرشو از پشت جوراب دیده به هیجان اومده بود . جورابو لیس می زد . بوی نویی می داد . الناز داشت تو هوس می سوخت .. المیرا با خودش می گفت امیر تو که دختر بیچاره رو کشتی .. این جورش که کردی اگه کیرتو ببینه میگه حتما بذار تو کوسم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی