مادر فداکار 28

الناز بگو دخترم هرچی حس و هوس داری بگو و بریز بیرون . -ماااااماااااان مامان خوبم نمی تونم انگاری نمی تونم لبامو خوب باز کنم .. دلم می خواد تو همین حالت بمونم .. تو حال خودم باشم .. الناز در اولین تجربه سکسی خود به سختی خودشو کنترل می کرد . نگاه مادرش می رفت تا واسش عادی بشه . وقتی المیرا بهش گفته بود که اونم یه همچه احساسی داشته و این در همه زنا و آدما هست و نباید احساس شرم و خجالت کنه نه تنها احساس آرامش عجیبی می کرد بلکه این طور فکر می کرد که بهترین مامان دنیا رو داره . مامانی که اونو به خوبی درک می کنه و متوجه نیاز هاش هست . -امیر مواظب دخترم هستی ;/; -مامان تو که خودت می دونی آینده الناز واسم خیلی مهمه . تحملشو ندارم فردا پس فردا یکی پشت سر آبجی ما حرف بزنه و احساساتشو جریحه دار کنه .. -الناز کوچولوی من خیلی بزرگ شدی ولی هنوز کوس نازت کوچولو و بامزه و شیرینه -بخورش داداش مال خودته . امیر حس می کرد که کنار اومدن با این کوس و اندام خیلی راحت تره . اون زنای گردن کلفت و درشت هیکل, پدرشو در آورده بودند ولی خواهری که می رفت واسه اولین بار خودشو در اختیار یه پسر قرار بده اونم داداشش با هیجان و هوسی که داشت خیلی زودتر و راحت تر می تونست ارضا شه .. المیرا زبونش بند اومده بود . به خوبی می دید که امیرش چه با تجربه و با احساس وهوس داره به خواهرش حال میده همون جوری که خودشم داره حال می کنه . آتیشای زیر خاکسترش دوباره روشن شده بود . هوسش اومده بود جلو و نفسش بند اومده بود . خیلی آروم نفس می کشید و رفته بود تو عالم خودش . زبون امیر رو چاک کوس الناز قرار داشت و سرش روی کوس و دستاشو رو سینه های خواهر حشری خود قرار داده بود و سرشو به سمت راست و چپ می گردوند .-داداششش داداشششش جیغم داره در میاد -عزیزم دخترم فریاد بزن . صدات همینجا می مونه .. -امیر! مامان! من خیلی خوشم میاد خیلی . امیر دهنشو از رو کوس بر داشت خودشو بالا کشید و لبای خواهرشو به لباش قفل کرد و اونو با یه بوسه داغ ساکتش کرد . بوسه ای داغ و طولانی با یه حالتی عاشقانه همراه با هوس . سینه هاشو رو سینه خواهرش قرار داده و با حرکت بدنش لرزش تن و گردش هوس تو خون خواهرشو زیاد تر می کرد . النازبه کمر و پهلوهای امیر چنگ انداخته بود .  امیردرازای کیرشو گذاشته بود رو کوس خواهرش . و با درازای کوسش حال می کرد و با حرکتی قدی داغی کوس الناز و کیر خودشو به نهایت می رسوند .. -امیر خطرناکه . یه وقت شیطون گولت نزنه نذاری تو کوس خواهرت ها -مامان حواسم هست دیگه این قدر که ناشی نیستم -دادادششش داداشششش دارم می سوزم از هوس دارم می سوزم . به دادم برس . نجاتم بده . -مثل این که هیچی نمیشه الناز دوباره باید لباتو به لبام بچسبونم تا این قدر حرف نزنی .. از اونجایی که امیر نگرانی رو در چهره المیرا می دید کیرشو از روی کوس خواهرش بر داشت و دوباره میک زدنو شروع کرد . این بار از تمام نیرو و تکنیکهاش استفاده کرد و با مکیدن چوچوله های خواهر تشنه و گرسنه اش اونو تا می تونست سر حالش کرد المیرا که دید دختر گلش از هوس داره به خودش می پیچه و با ناخن زدناش پدر امیرو در آورده به دخترش نزدیک شد که هم این جوری کیر پسرشو بهتر ببینه و یه جورایی حال کرده باشه و هم این که کمک حال الناز شه -دخترم به من چنگ بنداز منو بگیر منو داشته باش .. -مامان حس ندارم . این دیگه چه حالیه . خوشم میاد دلم میخواد تو همین حالت بمونم . دلمم میخواد زود تر فرار کنم در برم .. -طبیعیه . وقتی یه بار مزه شو بگیری دوست داری بازم به این حالت بری . همیشه میری طرفش . فقط حواست باشه که داداشت خیلی خاطرتو می خواد و تو سعی کن هر چی که میخوای از امیر بخوای که هیشکی تو دنیا دلسوز تر و نزدیک تر از فامیلای درجه یک به هم نیست . این ما هستیم که باید غم همو بخوریم و به مشکلات هم برسیم . الناز با یه زار و التماس خاصی به مادرش نگاه می کرد . حالت دختر بچه ای رو داشت که پس از سالها می خواد از مادرش دورشه مثلا بره کلاس اول . با جفت دستاش صورت مامانشو نوازش می کرد و امیر هم از زیر در حال میک زدن کوس خواهرش بود . الناز با آه گفتناش دل امیر و مادرشو برده بود . المیرا هم که با آتیش هوس درونش داشت مبارزه می کرد و این جنگ چیزی جز ناراحتی اعصاب واسش به همراه نداشت . دستای الناز از رو صورت مادرش افتاد پایین . دختر چشاشو بست و غرق در یک لذت عمیق به عالم خودش رفت . المیرا زیر گوش امیر خیلی آروم گفت عزیزم ارگاسم شده . خوب بهش حال دادی . الان کوسشو ول کن برو طرف کونش هر جوری می خوای حال کن قربون شکل ماهت من دیگه سفارش نکنم . من فقط همین شما دو تا رو دارم . یه دو سه دقیقه ای با شما هستم تا کیرتو بفرستی تو کون خواهرت بعد که دیدم اوضاع ردیفه و امن و اما نه صحنه رو ترک می کنم تا راحت تر حال کنین و سختتون نباشه .. -مامان خیلی درد داره نه ;/; المیرا اولش یه خورده خجالت کشید ولی وقتی دید دیگه هیچ چیز پوشیده ای بین اون و بچه هاش نیست گفت خب امیرجان هر چیز کلفتی که با فشار بخواد وارد یه جای تنگ و باریک شه معلومه که درد داره و تحملش سخته ولی اگه با روغن کاری بشه محل تماسو نرمش کرد به مرور لذت بخش هم میشه . چاره چیه ولی خوب حال دادی .. الناز که چشاشو باز کرد و آخرای صحبتاشون به هوش بود گفت چیه در مورد کون دادن من صحبت می کنین ;/; من که واسه داداش گل و مهربون و دوست داشتنی ام هر کاری می کنم . تا حالا این قدر خوش و سرمست و سر حال نبودم . فکر می کنم دنیا مال منه و به همه چی رسیدم . -الناز نازم پس منو هم به همه چی برسون .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا