مامان آمپولی من 27

خود ویلای خانوم دکتر لیدا بسیار بزرگ و جا دار بود با این حال چند تا از ویلاهای دور و برشو هم که احتمالا از همسایه های صمیمی اش بودند در اختیار گرفته بود تا همه مهموناش جاشن .. وای چقدر زن بودند . همه شون هم بزرگتر از من . فکر کنم من و فتانه از همه شون جوونتر بودیم . یه چند نفر دیگه هم بودند که که تا حدودی می شد گفت همسن من هستند حداقل این طور به نظر می رسید ولی چون جثه شون کوچیک تر بود سن دار تر به نظر میومدند . بیشترشون اندامهای هوس انگیز و باسنهایی بر جسته داشتند . اون دو سه نفری رو که یه خورده  از نظر سنی در حد خودم می دیدم  پوست سبزه و سیاهی داشتند و به نظر میومدن جنوبی های اصیل باشن . بیشتر جنوبی های ما هم سفیدند . هرچند سیاه به نظر می رسیدند ولی خیلی جذاب و تو دل برو بودند . از بس سفید پوست دیده بودم خسته شده بودم . دوست داشتم یه بر نامه ای جور می شد که با اون سبزه با نمک ها هم حال کنم .. چطور می تونم قدرت خودمو نشون بدم . چطور می تونم پیش مامان و خونواده و مادر شوهر آینده ام خودی نشون بدم و رو سفیدشون کنم . انگار این لیدا خانوم از همه نقاط ایران لز بین دعوت کرده بود . لهجه های گیلانی ,ترک , کرد , لر ,بلوچ , ترکمن ,مازندرانی یا طبری , ارمنی و مسلمون و یهودوزرتشتی  .. همه جور بودند .عجب دنیایی شده بود چه هیجانی .. وای ما کجای کار بودیم و اونا کجا . واقعا این لیدا جان عجب تشکیلاتی داشت . خیلی هم خوشگل و خوش اندام و سفید پوست بود . اصلا دلم نمی خواست باهاش طرف شم که کم بیارم .. ولی من که نمی تونستم خودمو ازش قایم کنم . باید هر طوری که یه جوری بهش حال می دادم . اون جوری که من فهمیده بودم بیشترین عاملی که یه فاعل در عمل لز بینی می تونه بر روی یه مفعول اثر بذاره که اونو به ار گاسم برسونه قدرت بدنی و تنفسی فاعله. تکنیک و فن و استفاده از حرکات حساس و هوس بر انگیز هم بی تاثیر نیست ولی همه اینا رو یه لز بین سریع و با چند ماه تجربه می تونه یاد بگیره ولی قدرت بدنیه که تعیین کننده اصلیه ومن رو بدن خودم کار کرده بودم که از نظر نیرو و هوازی کم نیارم . صبح زود که همه خواب بودن کنار ساحل با یه پیاده روی ودو نرم یه سری حرکتای نرمشی ورزشی هم انجام می دادم . دستامو لای شنها و ماسه ها فرو می بردم و فکر می کردم که این کوس اوناییه که باید باهاشون ور برم و تن اونایی که باید باهاشون تماس داشته باشم . غرورم نباید جریحه دار می شد . شاید برای خیلی ها این چیزا مهم نبود ولی من در یه سنی بودم که انتقاد خردم می کرد و تشویق منو به عرش اعلا می رسوند . ناهارو خوردیم و در گرمای مطبوع و دلپذیر تابستان در یه هوای صاف و آفتابی و دریایی آرام رفتیم تو چادر .. راستش من شب قبلش با کسی از این بر و بچه های غریبه بر نخوردم و تو همین چند نفر خودمون بودم . همه با هم می گفتند و می خندیدند . شمالی به جنوبی آدرس می داد و غربی به شرقی .. همه با هم دوست شده بودند . من دوست داشتم دوستی خودمو وقتی نشون بدم که قدرت خودمو نشون داده باشم . شاید تا حالا در یه جمع چند نفره تا این حد قوی نشون می دادم ولی در میان این پنجاه نفر .. نمی شناختمشون .. فریده جون منو یه گوشه ای کشیده بود و بهم گفت چیه رویا جون استرس داری ;/;  نگران نباش . خیلی از اینارو می شناسم .حداقل با سی تاشون قبلا کار کردم . تو از همه شون بهتری . فقط یادت باشه اگه خود لیدا جون خواست که بری سر وقتش سعی کن بیشتر رو یه حالت زوم نکنی . تمام تنشو ببوسی بعد یواش یواش خشن تر شی . اون از هارد سکس یا هارد لز خیلی خوشش میاد . فقط نباید نفس کم بیاری . هر کاری که تونستی باید انجام بدی . مخصوصا اگه این کارات با خلاقیت همراه باشه . فقط زرنگ باش . از من می شنوی اول کاردر رابطه با بقیه خودتو خسته نکن . یعنی ابتدای برنامه با تمام وجود مایه نذار . اگه بایکی دیگه بر نامه میری سعی کن معمولی باشی که اگه یهو لیدا احضارت کرد که احتمالا می کنه کم نیاری . زرنگ باش دختر . اون بالاخره میاد سراغت . چون عاشق اینه که دخترای نوجوون بهش حال بدن و با اونا صفا کنه وقتی هم که بهش گفتیم امسال یه آس داریم که رو کنیم خیلی خوشحال شد . آخه رویا جون یه اخلاقی هم تو داری و اون این که وقتی که به هر کی رسیدی دوست داری با تمام وجودت مایه بذاری این خودش خیلی خوبه . ما خودمونی ها که دور هم هستیم بد نیست ولی شرایط طوریه که تو باید کلنگو بکوبی و نشون بدی که قدرت دست ما و گروه ماست .. حرفای فریده جون آرومم کرده بود و اعتماد به نفس منو زیاد تر کرد . چقدر خانم و دوست داشتنی بود . به من روحیه می داد . بگذریم برگردیم به چادری که پنجاه تا زن داخلش بودند و غریق نجات و محافظ دور چادر هم داشتند . چند تا کارتون هم از انواع و اقسام آلات سکس و کیر مصنوعی و چند کیلو موز و بادمجون و هویج هم که انتخاب شده از نوع درشت و کلفتشون بود آورده و اونجا خالی کرده بودند . کیر های مصنوعی قوی دیگه با باطری کار می کرد . زنا همه سوتینشونو در آورده بودند و با یه شورت مشغول بودند .یه سری کنار ساحل بودند و یه سری هم رفته بودند داخل آب . و چند تایی هم ور رفتن با همو شروع کرده بودند . منم دور و برمو نگاه کردم ودیدم که همون دختر سیاه با نمک و خوش اندام و خوش کون و سینه ای که دیروز عصر دیده بودمش داره میاد طرف من …… ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

دکمه بازگشت به بالا