مامان بد بو یا خوشبو ؟ 1
–
مامان سودابه من یه زن خیلی خوشگل و ناز و خوش اندام و تر و تمیز و خوش لباس بود و خیلی هم زحمتکش . از صبح که بابا می رفت سر کار تا دو سه ساعت بعد از اذان شب که بر می گشت مامان تو خونه مشغول بود . همش می خواست کاری کنه که بابا ازش راضی باشه . همه جای خونه رو تمیز می کرد . غذاهای متنوع واسش درست می کرد . خودشو واسش خوشگل می کرد . یه عطرهای هوس انگیزی هم به خودش می زد . رخت های چرک هنوز به زمین نرسیده می رفتن تو ماشین رختشویی .. کارش حرف نداشت . با این همه دقت در نظافت و رسیدگی به امورات خانه و شوهر داری و همچنین پسر ساله اش فرهوش که من باشم یه عیب کوچیک یا بزرگ داشت که تو حموم رفتن تنبل بود . تنش همیشه بوی بد می داد . با این همه فعالیتی هم که می کرد کلی عرق می کرد و عطر و ادکلن هم موقتا چاره کار بود . شب که بابا می خواست پیشش بخوابه اکثرا صدای دعواشونو می شنیدم . مامان تابستون یا زمستون براش فرقی نمی کرد . هفته ای یه بار حموم می کرد یا هروقت که غسل میفتاد گردنش می رفت حموم . هر و.قت هم که می رفت حموم یه سه ساعتی رو اون داخل میموند . یک ساعت کیسه و نیم ساعت لیف و نیم ساعت خیس خوردن بدن و چند دور آبکشی و… شده بود کار این مامان جون تر و تمیز ما . بچه که بودم همراش می رفتم حموم و سیستم کاریشو می دونستم . در هر حال می دونستم مدتیه که بابا بر سر این بد حموم رفتن بامامان جنگ و دعوا داره . هر وقت یا هرروز مامان می رفت حموم بابا اون شب زودتر میومد خونه که از عشقبازی با مامان حالش کمتر بهم بخوره . تازگیها هم که با هم دعوا افتاده بودند و ظاهرا مامان در تحریم بود ولی هنوز تنبلیش میومد که هرروزحموم کنه . شایدم زورش میومد هردفعه که میره باید سه ساعت بمونه . یک بار حموم رفتن مامان مساوی بود با بیست بار استحمام من . یه مدت بابا یه فنی رو به کار برد که هر روز مامانو می گایید تا اونو همیشه خوشبو داشته باشه ولی چند وقت بعدش مریض شد و دکتر بهش توصیه کرد حداقل یه شب بین عملیاتش فاصله بندازه . از شما چه پنهون منم که یکی دوسالی از تکلیف شدنم می گذشت و با خوندن داستانهای سکسی سکس بامامان و .. کلی حشری می شدم یه خورده از تماشای پرو پاچه مامان لذت می بردم و گاهی هم با این تصور که دارم اونو میگام جلق می زدم . هر وقت مامان با محبت باهام حرف می زد خودم از این فکری که نسبت به او داشتم شرمنده می شدم . بابا یه سوپری بزرگ در کنار شهر داشت که سر گذر ورود و خروج مسافرین تابستونی به شهر ما بود . منم تنها بچه خونواده بودم . نتیجه امتحانات دوم دبرستانو گرفته بودم و قبول شده بودم نشستم وردل مامان . بهونه درس سال دیگه رو کردم و از خونه بیرون نرفتم . فقط عاشق این بودم کی بعد از ظهر میشه مامان نیمه لخت دراز بکشه تا من اونو خوب دید بزنم . خیلی با من راحت بود با این که اهل دعا و عبادت بود ولی اصلا پیش من ملاحظه نمی کرد . دیر حموم رفتنش و پرهیز از سرمای کولر که منم مجبور بودم به آتیشش بسوزم سبب شده بود که بعد از ظهرها رو با یه شورت و سوتین بخوابه . اونم بدون این که چیزی روش بکشه . وای این مامانم عجب چیزی بود نمیدونم چرا این قدر به من اعتماد داشت . عادت داشت دمرو بخوابه . اون روز که من داشتم دیدش می زدم یه شورت و سوتین مشکی تنش بود . وسط هال دراز کشیده بود وسرش هم در جهت مخالف من قرار داشت . از گردن تا نوک پاش فقط یه شورت و سوتین خودنمایی می کرد . وووووییییی بیشتر کون مامان زده بود بیرون . سینه هاش رو به پایین قرار داشت و زیاد مشخص نبود . کیرم دراز شده بود . هوس داشت دیوونه ام می کرد . کنار در اتاقم وایستادم . از اونجا چشمامو به مامان که وسط هال دراز کشیده بود دوختم . دوسه تا روزنامه رو از وسط بازش کردم و در اطراف زیر پام قرار دادم . یه کرم و خمیری رو که واسه تقویت موی سر بود به کیرم آغشته کردم و با هوس شروع کردم به مالیدنش . دوست داشتم در اوج هوس با حداکثر پتانسیل آبمو خالی کنم تا کمرم سبک شه و کیرمم راضی . کرمو رو پوست کیرم می کشیدم و به این فکر می کردم که شورت مامانو کشیدم پایین مامان داره میگه فرهوش پسرم بذار تو کوسسسسسم کییییییررررتو بفرستش توی کوسسسسسم می خوام حال کنم . فقط کیرتو به من حال میده . منم کیر شق کرده خودمو می کنم تو کوس مامانم اونم میگه جااااان جااااان باید همیشه منو بکنی . منم تند تند مامانو میگام واسه یه لحظه بی تحمل میشم …. توهمین بی تحمل شدنها ی خیالی و اصلی بود که دیدم صدای تق تق تق میاد . صدای ریزش آبهای کیری بود که می افتاد روی روزنامه . بی حس و بیحال شده بودم با این که خیلی خطرناک بود ولی دو دقیقه ای رو در اون حالت به دیوار تکیه دادم تا لذتم پخش شه . روزنامه های نجسو جمع کرده انداختمش تو سطل آشغال . مادر از جاش بلند شد . شانس آوردم که در وضعیت مرتبی بودم رفت سر سطل آشغال و روزنامه رو باز کرد . بعدشم اومد یکی گذاشت زیر گوشم که هنوزم به فکرش میفتم سر و گوشم تیر میکشه -فقط آخرشو دیدم کثافت .. بد جوری ناشی گری کرده بودم . سوتی بدی داده بودم . مامان درست روبروی ویترین شیشه ای و میز شیشه ای دردار تلویزیون که در انتهای هال قرار داشت دراز کشیده بود آخرای صحنه رو از توی شیشه دیده بود . جالب اینجاست که ته ویترین شیشه ای مخصوص ظرف ,آینه کاری شده بود و نورعلی نور شد . چند وقت از خجالت به مامان نگاه نمی کردم تا این که بابا مامان سر همین کم حموم رفتن مامان دعوا میفتن و بابا قهر می کنه و میره خونه باباش … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
language=javascript> function noRightClick() { if (event.button==) { alert(“! حق کپي کردن نداري “) } } document.onmousedown=noRightClick